شبکه های اجتماعی
فروش ویژه
600.000 تومان
مقالات اخیر

داروی شافیه، مرکب 7

داروی شافیه، مرکب 7

آنچه در این مقاله خواهید خواند

داروی شافیه، مرکب 7 از داروهایی است که در کتب روایی ما ذکر شده است که هم مرحوم ابن بستام آن را آورده و هم مرحوم مجلسی ره در کتاب بحار از همان کتاب آن را ذکر کرده است و علاوه بر آن خواص درمانی بسیار زیادی برای آن ذکر شده است و از مجربات بسیار مهم محسوب می شود.

خلاصه بگویم این دارو از معدود مرکباتی است که برای تمام دردها و بیماری ها شفا دهنده است و کمتر بیمار بوده که برای دردی استفاده کرده باشد و درمان نشده باشد. این دارو همان دارویی است که در حدیث آمده فرعون قوم بنی اسرائیل را به غذای زهرآلود طعام داد و موسی قومش را قبل از مصرف این غذای زهرآلود به همین دارو یعنی شافیه ایمن کرده بود و آنها هیچ ضرری از این زهر ندیده بودند که شرح حدیث آن را علامه مجلسی ره اینگونه بیان فرموده اند.

روایت داروی شافیه

از ابراهيم بن نضر نوه ميثم تمار كه ما در قزوين از طرف ائمه مرزدار بوديم و اين دارو را براى دوستان خود نسخه كرده بودند بنام داروى شفا بخش و آن جز داروى جامع است كه براى فلج كهنه و نو خوب است و آن براى لقوه كهنه و نو خوب است، و جوش های که در اثر همین بیماری ها به بدن زده باشد تازه باشد یا کهنه، و براى سرفه كهنه و نو، و كزاز، و باد شوکه (احتمالا منظور به بادهایی است که در اثر خوابیدن زیر درختان به وجود می آید)، درد چشم، باد سبل كه مو در چشم روياند، و براى درد پاها از بلغم كهنه، براى معده ناتوان، براى باد ام الصبيان كودكان (که جزع و فزع شدید در شب دارند)، هراس كردن زن در خواب هنگام آبستنى، و براى سل نفخ آور و آن آب زردي است كه در شكم است، و براى خوره و براى همه نشانه‏هاى صفراء بلغم و گزش، و براى كسى كه مار يا عقرب او را گزیده باشد.

جبرئيل براى موسى بن عمران عليه السّلام آورد چون كه فرعون خواست بنى اسرائيل را زهر بدهد، در روز يك شنبه عيدى برايشان گرفت، و خورشت های بسيار تهیه کرد و غذاى فراوان و خوراكی هایی را زهر آلود كرد، و موسى بنى اسرائيل را كه 600 هزار نفر بودند را صدا زد و نزد مهمانخانه جلو آن ها ايستاد، و زنان و كودكان را دستور به برگشت داد و به بنى اسرائيل سفارش كرد از خوراكشان نخوريد و از نوشیدنی های آنها ننوشيد تا من به سوی شما برگردم، سپس نزد مردم آمد و از اين دارو به اندازه يك سر سوزن به آنها داد، او می دانست كه آنها نافرمانى می كنند و از خوراك فرعون نمی توانند بگذرند، سپس به نزد آنها آمد، و چون چشمشان به غذا ها  افتاد شتاب كردند و دست به سمت غذا ها بردند، و از آن پيش فرعون موسى و هارون و يوشع بن نون و همه بزرگان بنى اسرائيل را بيك سفره خصوصى دعوت كرده و گفته: من با خود قسم خوردم كه متصدى خدمت شما و احسان بشما نباشد جز خودم يا بزرگان كشورم، و همه خوردند تا سير شدند، و فرعون پيوسته زهر را پياپى تازه ميكرد.

و چون از خوراك دست كشيدند موسى بيرون رفت و يارانش هم خارج شدند و موسى به فرعون گفت: ما زنان و كودكان را با وسایل نگه داشتیم و نیاوردیم و انتظار آنها را داريم (و باید زود برگردیم)، فرعون گفت: در اين صورت باز غذا براى آنها آماده شود و آنها را پذيرائى كنيم مانند كسانى كه با تو بودند، و آنها هم آمدند و به آنها خوراك داد مانند ياران آنها، و موسى بپاسگاه خود برگشت.

فرعون رو بيارانش كرد و گفت: پنداريد موسى و هارون ما را جادو كردند و بما فهماندند كه از خوراك ما ميخورند و چيزى از آن نخوردند و سالم بيرون رفتند و جادو باطل شد، تا توانيد آنچه از خوراكها بجا مانده براى امروز و فردا جمع آورى كنيد تا نابود شوند و عمل كردند، و فرعون براى ياران خود خوراك جداگانه ساخته بود كه زهر نداشت، همه را بر سر آن گرد آورد، برخى خوردند و برخى نخوردند، و هر كه خورد باد كرد (و 70 هزار مرد و 160 هزار زن از يارانش مردند جز چهار پايان و سگها و جز آنها، و فرعون و يارانش در شگفت شدند بواسطه فرمان حفظ بموسى كه از آن دارو بنام شافيه به ياران خود نوشانده بود سپس خدا آن دارو را برسول خود فرو آورد، جبرئيل آن را آورد و نسخه دارو اينست:

طرز تهیه داروی شافیه

مقداری سير پوست كنده (حدود یک کیلو)، سپس آن را بشكاف و اندكى بكوب، و بگذار در پاتيله يا ديك باندازه‏اى كه در دست دارى، و آتش نرمى زيرش روشن کنید و آنقدر روغن گاو بر آن بريز که تمام روغن جذب سیرها شود (بهتر است قبل از ریختن روغن بر سیرها آنها را خرد کرده و کمی تفت داده و بعد روغن بر آنها ریخته شود)، و خرده خرده روغن به آن اضافه کنید تا سير روغن شود و ديگر روغن نپذيرد، بعد از این که دیگر روغن پذیرش نداشت بر آن شير تازه بريزید (شیر بهتر است از گاوی باشد که به چرا رفته و غذا بخورد حتی روغن زرد را هم از همین شیرهای گاو به چرا رفته تهیه شود بهتر است) و آتش نرمى زيرش باشد، تا آنجا كه ديگر شیر هم نپذيرد و بخود نكشد (یعنی کاملاً اشباع شود).

سپس عسل را صاف کنید (موم آن را خارج کرده) و فشرده كن و جدا بر سر آتش نرم بگذارید و خوب موم آن را بگير (و هر چه کف از آن خارج می شود جدا کنید تا مصفی شود) و روى سير بريز و زيرش آتش نرمى بگذار مانند آنچه با روغن كردى و با شير و آنقدر عسل به آن اضافه کنید که دیگر عسل نپذیرد، سپس ده درهم (6 مثقال تقريبا) سياهدانه خوب بكوب و پاك كن و صاف کن، و 5 درهم فلفل و مرزنجوش بگير و بكوب و در آن بريز، و مانند حلواء آن را بر آتش بنه، و آنگه در ظرفى گذار سر بسته كه گرد و بادى بر آن ننشيند و در آن ظرف اندكى روغن گاو باشد كه آن را چرب كند (روی آن را کامل روغن بگیرد تا خراب نشود، سپس 40 روز ميان جو يا خاكستر دفن شود، و هر چه كهنه گردد بهتر باشد و دردمند كه دچار آزار سخت شد (هر دردی که باشد و فرد توان تحمل آن را نداشت) به اندازه يك نخود از آن را برگيرد فرمود:

داروی شافیه، مرکب 7

خواص دارو مطابق با هر ماه

  • چون يك ماه بر اين دارو بگذرد براى درد دندان و هر چه از بلغم پديد آيد خوبست به اندازه نيم گردو.
  • و چون دو ماه بر آن گذرد براى تب لرز به اندازه نيم گردو خوبست و بينهايت براى هضم غذا و هر دردى در چشم.
  • و چون سه ماه بر آن گذرد خوبست براى صفراء و بلغم سوخته، و هيجان هر درد كه از صفراء باشد كه ناشتا بخورد.
  • چون چهار ماه بر آن گذرد براى تيره‏گى چشم و گرفتن نفس در راه خوبست كه وقت خواب در شب بخورد.
  • و چون پنج ماه شد روغن بنفشه يا كنجد (گل يا سركه خوب) گيرد و نيم عدس از آن دارو كه روغن مالى بشود و كسى كه سردرد پيوسته دارد آن را در بينى كند.
  • و چون شش ماهه شد دچار شقيقه با روغن بنفشه ناشتا در بامداد به اندازه يك عدس را در بينى كند.
  • و چون هفت ماهه شد براى باد گوش نافع است كه با روغن گل به اندازه يك عدس در آغاز روز از آن چكانند.
  • و چون هشت ماهه شد براى خلط سرخ (صفراء) و دردى كه بسا آكله شود خوبست كه با آب نوش شود و با هر روغنى خواهى آن را چرب كن و بر درد خود نهى هنگام برآمدن خورشيد و ناشتا.
  • و چون نه ماهه شود به خواست خدا از سدّه‏ها (تمام گرفتگی ها) و پرخوابى و هذيان در خواب و ترس و هراس خوبست و بايد با روغن فجل ناشتا به اندازه يك عدس بخورد و هم هنگام خواب.
  • و چون ده ماهه شود براى خلط سوداء خوبست، و صفرائى كه لرز آورد و تب درونى و برهمخوردن خرد، به اندازه يك عدس آن را بگيرند با سركه و سفيده تخم مرغ، ناشتا و هنگام خواب با هر روغنى خواهد بنوشد.
  • و چون يازده ماهه شود براى خلط سوداء كه باعث هراس و وسوسه دردمند است به اندازه يك نخود با روغن گل ناشتا بنوشد و يك نخود هنگام خواب بى‏روغن بنوشد.
  • و چون دوازده ماهه شد با آب مرزنجوش از فلج كهنه و نو نافع است و به اندازه يك نخود و هر دو پا را هنگام خواب با زيت و نمك چرب كند و هم در شب آينده و از سركه و سبزى و ماهى پرهيز كند و هر چيز ديگر خواهد بخورد.
  • و چون سيزده ماهه شود از جوش و خنده بيجا و بازى با ريش خوبست به اندازه يك نخود با آب سداب آميخته و آغاز شب بنوشد.
  • و چون چهارده ماهه شود، داروى همه زهرها است، و اگر زهر نوشيده تخم بادنجان را بكوبد و با آتش بجوشاند تا صاف شود و يك نخود از اين دارو را از يك بار تا چهار بار با آب نيم گرم بخورد و از چهار نگذرد و هنگام سحر بنوشد.
  • و چون پانزده ماهه شود براى جادو و خلط بلغم و سرديها و ارواح خوبست، نيم فندق كه با خرما بجوشانند و چون در بستر خواب رود بنوشد، و در آن شب و فردا ديگر از دارو ننوشد تا خوراك بسيارى مصرف كند.
  • و چون شانزده ماهه شود نيم عدسش را با آب باران تازه كه از همان روز يا شبش‏ باشد حلّ كنند يا با تگرگ و نابيناى كهنه و نو بام و شام و هنگام خواب 4 روز بديده كشد و اگر به نشد تا هشت روز و ندانمش كه به 8 روز رسد تا به شود بخواست خدا عزّ و جلّ.
  • و چون هفده ماهه شود نافع است بخواست خدا عزّ و جلّ براى خوره با روغن پاچه گاو نه گوسفند كه به اندازه يك فندق ناشتا و هنگام خواب بخورد، و به اندازه يك قرص بتن مالد و خوب آن را مالش دهد، و اندكى از آن با روغن زيتون يا گل ببينى كند در پايان روز و در حمام.
  • و چون هجده ماهه شود بخواست خدا تعالى نافع است براى بهق كه مانند پيسى است كه جايش را تيغ زند خون آيد، و اندازه نخودى از آن بگيرد و با روغن فندق يا روغن بادام تلخ يا روغن صنوبر بنوشد پس از سپيده دم، و اندازه يك قرص هم با همان روغن ببينى كشد و با نمك بتن خود بمالد.

نکته: فرموده اند شایسته نیست که اندازه دارو را تغییر داده و همان اندازه که گفته شده استفاده شود نه بیشتر و نه کمتر چون اثر نخواهد کرد و هیچ سودی ندارد.

  • و چون نوزده ماهه شود، دانه انار شيرين را بگيرد و بفشارد و آبش را بگيرد و با يك قرص از هندوانه ابو جهل بنوشد براى رفع سهو و نسيان و بلغم سوخته و تب كهنه و نو با آب گرم در ناشتا.
  • و چون بيست ماهه شود به خواست خدا براى كرى خوبست، در آب كندر خيس شود و آبش گرفته شود و به اندازه يك عدس لطيفى در آن نهند و در گوش نهد و اگر نشنيد فردا با همان آب به اندازه يك عدس ببينى نهد، و از زيادى آن آب باستخوان سرش ريزد، و سرسامى چون سنگين شود و پر گويد و زبانش دراز شود دانه انگور ترش گيرند و با اين دارو بدو نوشند كه سود دهد و سبك گردد، و هر چه كهنه‏تر شود بهتر گردد و كمتر از آن مصرف شود.

توضيح: در بحر الجواهر گفته: فالج سستى همه يك شقّ تن است از سر تا پا و واژه فلج هم بمعنى دو تيكه كردنست، برخى گفته‏اند سستى نيمه تن است جز سر و مؤلف كامل بر اين عقيده است، و قدماء ميان فالج و استرخاء جدائى ندانند.

شيخ گفته: اگر فالج بمعنى سستى باشد مطلقا برخى انواعش همه دو نيم تن را فرا گيرد جز سركه اگر آن را هم فرا گيرد سكته باشد، چنانچه بسا همان يك انگشت را فرا گيرد، و گفته: لقوه درديست كه چهره را يكور كند و جز باد كردن يكور چهره است و با لقوه دو نيمه چهره برابر نمانند و دو چشم برابر نباشند، و گفته: دبيله- بتصغير- هر ورمى است كه درونش ماده ريزد و اگر نريزد همان ورم است و دبيله گرم خراج نام دارد.

آملى گفته: دبيله ورم گرديست كه ماده فراهم كند، و گفته‏اند دمل بزرگى است كه چند سوراخ دارد و آن را بفارسى «كفگيرك» نامند، و گفته كزاز بضمّ تشنجى است كه از ماهيچه‏هاى گلوگاه آغاز شود و بكشد بجلو يا پس يا هر دو سو، و بسا بهر كششى (غده‏اى يا رعده‏اى خ ب) گفته شود و بسا مخصوص به آن نوع باشد كه از سردى و يخ زدن برون و يا درونست خواه از يك سو و يا دو سو در قاموس گفته: شوكه درد معروفى است و يك سرخى است كه بر تن بر آيد، در بحر الجواهر گفته: شوك بمعنى خار است و اطباء آن را بر زوائدى كه در پس مهره‏هاى پشت ناشى شده بكار برند، و شوكه سرخى كه بر چهره و تن برآيد و شوكه باد آورد- پايان- و گفته‏اند: در اينجا مقصود باديست كه از گزيدن عقرب و مانند آن پديد شود، و آن بعيد است و مايه تكرار و تعريفى كه براى سبل ذكر شده خلاف مشهور ميان پزشكانست، ابن سينا گفته: آن پرده‏ايست كه در چشم از باد كردن رگهاى برونى سطح ملتحمه و قرنيه رخ دهد و از بافت دود مانندى ميان آنها.

علامه گفته: پزشكان تحقيق رسائى در باره سبل ندارند تا برسد بشيخ با همه اعتبارى كه دارد و حق اينست كه سبل اجسام بيگانه‏اى باشند مانند رگ در پرده نازكى كه بر چشم پديد شود.

اينكه فرمود «و از خام» يعنى بلغم نرسيده، در بحر الجواهر گفته: خام بلغمى‏ است غير طبيعى كه اجزاءش در رقت و غلظ جدا هستند، و بر چيزى هم اطلاق شود كه در ته شيشه نشيند از اجزاء رقيق بى‏گند.

فرمود: «سلى كه باد آورد» گفتند: گويا مقصود: قولنج صفراوى است، برخى گفته: سل در لغت لاغرى است و در طب قرحه‏ايست در شش كه مايه لاغرى تن است، و چون تب لازمه اين قرحه است. قرشى گفته: سل قرحه شش است با تب دق، و آن را از بيماريهاى تركيبى دانسته، برخى گفته: سل همان تب دقّ است چه از پيرى باشد و چه از قرحه شش فيروزآبادى گفته: سل- بكسره و ضمه و بر وزن غراب- قرحه‏ايست در شش بدنبال بيمارى ذات الريه يا ذات الجنب يا زكام يا سرفه طولانى و تب سبكى همراه آنست و از گزيدن خزنده هم باشد.

خبيص حلوائى است كه از خرما و روغن سازند، مره حمراء، طغيان خون يا بادها كه تن را سرخ كنند، سدد يا (سدر براء خ ب) در بحر الجواهر گفته: سدد در لغت خيره‏گى چشم است كه همراه اين بيماريست، و در طبّ حالى است كه چون براى آدمى رخ دهد مبهوت ماند و سرش بسيار سنگين گردد و چشمش تار شود، و بسا در گوشهاش طنين يابد، و بسا كه خرد خود را از دست بدهد، گفته: سدد مواد چسبنده و غليظى است كه بر رگها و مجارى تنگ در گيرند و در آن بمانند، و نگذارند خوراك و فضولات گذر كنند، و بر آنچه مانع برخى هم باشد گفته شود.

علامه گفته: بدان كه انسداد نزد پزشكان جز سده است، زيرا انسداد را براى بسته شدن سوراخهاى تن و دهانه‏هاى رگها بكار برند، و بسا سدد سلعه‏اى را گويند كه بر دهانه جراحت بسته شود چون پوسته، بلبله: سختى اندوه و وسواس است در بحر الجواهر گفته: ابرده بهمزه كسره‏دار، درديست معروف از غلبه سردى يا رطوبت كه از جماع باز دارد و سخن در باره آن گذشت «در آن شبش نياشامد» يعنى از اين دارو بلكه يك بار بس كند، و گفتند:

يعنى آب نياشامد و آن بعيد است «زيت زيتون» يعنى روغن زيتون چون هر روغنى را زيت گويند: جالينوس گفته: هر روغنى كه از هر جسمى كشند و گرچه‏ جزء زيتون باشد زيت نامند مجازا، برخى گفتند: گاهى زيت را از زيتون غوره كشند و گاهى از زيتون رسيده، و زيت هزينه همانست كه از غوره گيرند و آن را ركاب هم نامند چون بر شتران از شام به عراق حمل شود گويم سخن در اين باره در باب خود بيايد ان شاء اللَّه «جز اينكه جايش را تيغ زنند» بسا مقصود اينست كه بهق و پيسى بهم مانند جز اينكه حجام آن را تيغ زند و خون آيد كه دانسته شود بهق است و پيسى نيست چون در پيسى از جاى تيغ آب سفيد برآيد.

بدان كه پيسى دو نوع است سفيد و سياه و همچنين است بهق و امتيازشان اين است كه بهق همان در پوست است و بگوشت نرسد و پيسى بهر دو نوع در گوشت فرو كشد.

«فرمود از حنظله» چنين يافتيم در نسخه‏ها و شايد كنايه از خود داروى شافيه است كه تلخ است و يا مقصود اينست كه دارو و حنظل هر دو را در آب انار ريزند…

برای تکمیل این مبحث متن عربی روایت را می آوریم تا عزیزانی که می خواهند روی متون آن تحقیقات علمی انجام دهند راحت تر باشند.

وَ مِنْهُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بِسْطَامَ‏ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ النَّضْرِ مِنْ وُلْدِ مِيثَمٍ التَّمَّارِ بِقَزْوِينَ وَ نَحْنُ مُرَابِطُونَ عَنِ الْأَئِمَّةِ بِهَا أَنَّهُمْ وَصَفُوا هَذِهِ‏  الدَّوَاءَ لِأَوْلِيَائِهِمْ وَ هُوَ الدَّوَاءُ الَّذِي يُسَمَّى الدَّوَاءَ الشَّافِيَةَ وَ هُوَ خِلَافُ الدَّوَاءِ الْجَامِعَةِ فَإِنَّهُ نَافِعٌ لِلْفَالِجِ الْعَتِيقِ وَ الْحَدِيثِ وَ هُوَ لِلَّقْوَةِ الْعَتِيقَةِ وَ الْحَدِيثَةِ وَ الدُّبَيْلَةِ مَا حَدَثَ مِنْهَا وَ مَا عَتَقَ وَ السُّعَالِ الْعَتِيقِ وَ الْحَدِيثِ وَ الْكُزَازِ وَ رِيحِ الشَّوْكَةِ وَ وَجَعِ الْعَيْنِ وَ رِيحِ السَّبَلِ وَ هِيَ الرِّيحُ الَّتِي تُنْبِتُ الشَّعْرَ فِي الْعَيْنِ وَ لِوَجَعِ الرِّجْلَيْنِ مِنَ الْخَامِ الْعَتِيقِ وَ لِلْمَعِدَةِ إِذَا ضَعُفَتْ وَ لِلْأَرْوَاحِ‏ الَّتِي تُصِيبُ الصِّبْيَانَ مِنْ أُمِّ الصِّبْيَانِ وَ الْفَزَعِ الَّذِي يُصِيبُ الْمَرْأَةَ فِي نَوْمِهَا وَ هِيَ حَامِلٌ وَ السِّلِّ الَّذِي يَأْخُذُ بِالنَّفْخِ وَ هُوَ الْمَاءُ الْأَصْفَرُ الَّذِي يَكُونُ فِي الْبَطْنِ وَ الْجُذَامِ وَ لِكُلِّ عَلَامَاتِ الْمِرَّةِ وَ الْبَلْغَمِ وَ النَّهْشَةِ وَ لِمَنْ تَلْسَعُهُ الْحَيَّةُ وَ الْعَقْرَبُ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع حِينَ أَرَادَ فِرْعَوْنُ أَنْ يَسُمَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَجَعَلَ لَهُمْ عِيداً فِي يَوْمِ الْأَحَدِ وَ قَدْ تَهَيَّأَ فِرْعَوْنُ وَ اتَّخَذَ لَهُمْ طَعَاماً كَثِيراً وَ نَصَبَ مَوَائِدَ كَثِيرَةً وَ جَعَلَ السَّمَّ فِي الْأَطْعِمَةِ وَ خَرَجَ مُوسَى ع بِبَنِي إِسْرَائِيلَ وَ هُمْ سِتُّمِائَةِ أَلْفٍ فَوَقَفَ لَهُمْ مُوسَى ع عِنْدَ الْمَضِيفِ فَرَدَّ النِّسَاءَ وَ الْوِلْدَانَ وَ أَوْصَى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ لَا تَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِهِمْ وَ لَا تَشْرَبُوا مِنْ شَرَابِهِمْ حَتَّى أَعُودَ إِلَيْكُمْ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ يَسْقِيهِمْ مِنْ هَذَا الدَّوَاءِ مِقْدَارَ مَا تَحْمِلُهُ رَأْسُ الْإِبْرَةِ وَ عَلِمَ أَنَّهُمْ يُخَالِفُونَ أَمْرَهُ وَ يَقَعُونَ فِي طَعَامِ فِرْعَوْنَ ثُمَّ زَحَفَ وَ زَحَفُوا مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَى نَصْبِ الْمَوَائِدِ أَسْرَعُوا إِلَى الطَّعَامِ وَ وَضَعُوا أَيْدِيَهُمْ فِيهِ وَ مِنْ قَبْلِ مَا نَادَى فِرْعَوْنُ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ مِنْ كُلِّ خِيَارِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَجَّهَهُمْ إِلَى مَائِدَةٍ لَهُمْ خَاصَّةً وَ قَالَ إِنِّي عَزَمْتُ عَلَى نَفْسِي أَنْ لَا يَلِيَ خِدْمَتَكُمْ وَ بِرَّكُمْ غَيْرِي أَوْ كُبَرَاءُ أَهْلِ مَمْلَكَتِي فَأَكَلُوا حَتَّى تَمَلَّوْا مِنَ الطَّعَامِ وَ جَعَلَ فِرْعَوْنُ يُعِيدُ السَّمَّ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى فَلَمَّا فَرَغُوا مِنَ الطَّعَامِ وَ خَرَجَ مُوسَى ع وَ خَرَجَ أَصْحَابُهُ قَالَ لِفِرْعَوْنَ إِنَّا تَرَكْنَا النِّسَاءَ وَ الصِّبْيَانَ وَ الْأَثْقَالَ خَلْفَنَا وَ إِنَّا نَنْتَظِرُهُمْ قَالَ فِرْعَوْنُ إِذاً يُعَادُ لَهُمُ الطَّعَامُ وَ نُكْرِمُهُمْ كَمَا أَكْرَمْنَا مَنْ مَعَكَ فَتَوَافَوْا وَ أَطْعَمَهُمْ كَمَا أَطْعَمَ أَصْحَابَهُمْ وَ خَرَجَ مُوسَى ع إِلَى الْعَسْكَرِ فَأَقْبَلَ فِرْعَوْنُ عَلَى أَصْحَابِهِ وَ قَالَ لَهُمْ زَعَمْتُمْ أَنَّ مُوسَى وَ هَارُونَ سَحَرَا بِنَا وَ أَرَيَانَا بِالسِّحْرِ أَنَّهُمْ يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِنَا فَلَمْ يَأْكُلُوا مِنْ طَعَامِنَا شَيْئاً وَ قَدْ خَرَجَا وَ ذَهَبَ السِّحْرُ فَأَجْمَعُوا مِمَّا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ عَلَى الطَّعَامِ الْبَاقِي يَوْمَهُمْ هَذَا وَ مِنَ الْغَدِ لِكَيْ يَتَفَانَوْا  فَفَعَلُوا وَ قَدْ أَمَرَ فِرْعَوْنُ أَنْ يُتَّخَذَ لِأَصْحَابِهِ خَاصَّةً طَعَامٌ لَا سَمَّ فِيهِ فَجَمَعَهُمْ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَكَلَ وَ مِنْهُمْ مَنْ تَرَكَ فَكُلُّ مَنْ أَطْعَمَ مِنْ طَعَامِهِ نَفَخَ‏ «2» فَهَلَكَ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ سَبْعُونَ أَلْفاً ذَكَراً وَ مِائَةٌ وَ سِتُّونَ أَلْفاً أُنْثَى سِوَى الدَّوَابِّ وَ الْكِلَابِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ فَتَعَجَّبَ هُوَ وَ أَصْحَابُهُ بِمَا كَانَ اللَّهُ أَمَرَهُ أَنْ يَسْقِيَ أَصْحَابَهُ مِنَ الدَّوَاءِ وَ الَّذِي يُسَمَّى الشَّافِيَةَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ هَذَا الدَّوَاءَ نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ ع وَ نُسْخَةُ الدَّوَاءِ هَذِهِ تَأْخُذُ جُزْءاً مِنْ ثُومٍ مُقَشَّرٍ ثُمَّ تَشْدَخُهُ وَ لَا تُنْعِمُ دَقَّهُ وَ تَضَعُهُ فِي طِنْجِيرٍ أَوْ فِي قِدْرٍ عَلَى مَا يَحْضُرُكَ ثُمَّ تُوقِدُ تَحْتَهُ بِنَارٍ لَيِّنَةٍ ثُمَّ تَصُبُّ عَلَيْهِ مِنْ سَمْنِ الْبَقَرِ قَدْرَ مَا يَغْمُرُهُ وَ تَطْبُخُهُ بِنَارٍ لَيِّنَةٍ حَتَّى يَشْرَبَ ذَلِكَ السَّمْنَ ثُمَّ تَسْقِيهِ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى حَتَّى لَا يَقْبَلَ الثُّومُ شَيْئاً ثُمَّ تَصُبُّ عَلَيْهِ اللَّبَنَ الْحَلِيبَ فَتُوقِدُ تَحْتَهُ بِنَارٍ لَيِّنَةٍ وَ تَفْعَلُ ذَلِكَ مِثْلَ مَا فَعَلْتَ بِالسَّمْنِ وَ لْيَكُنِ اللَّبَنُ أَيْضاً لَبَنَ بَقَرَةٍ حَدِيثَةِ الْوِلَادَةِ حَتَّى لَا يَقْبَلَ شَيْئاً وَ لَا يَشْرَبَ ثُمَّ تَعْمِدُ إِلَى عَسَلِ الشَّهْدِ فَتَعْصِرُهُ مِنْ شَهْدِهِ وَ تُغْلِيهِ عَلَى النَّارِ عَلَى حِدَةٍ وَ لَا يَكُونُ فِيهِ مِنَ الشَّهْدِ شَيْ‏ءٌ ثُمَّ تَصُبُّهُ عَلَى الثُّومِ وَ تُوقِدُ تَحْتَهُ بِنَارٍ لَيِّنَةٍ كَمَا صَنَعْتَ بِالسَّمْنِ وَ اللَّبَنِ ثُمَّ تَعْمِدُ إِلَى عَشَرَةِ دَرَاهِمَ مِنَ الشُّونِيزِ وَ تَدُقُّهُ دَقّاً نَاعِماً وَ تُنَظِّفُ الشُّونِيزَ وَ لَا تَنْخَلُهُ وَ تَأْخُذُ وَزْنَ خَمْسَةِ دَرَاهِمَ فُلْفُلَ وَ مَرْزَنْجُوشَ وَ تَدُقُّهُ ثُمَّ تَرْمِي فِيهِ وَ تُصَيِّرُهُ مِثْلَ خَبِيصَةٍ عَلَى النَّارِ ثُمَّ تَجْعَلُهُ فِي إِنَاءٍ لَا يُصِيبُهُ الْغُبَارُ وَ لَا شَيْ‏ءٌ وَ لَا رِيحٌ وَ يُجْعَلُ فِي الْإِنَاءِ شَيْ‏ءٌ مِنْ سَمْنِ‏ الْبَقَرِ وَ تَدْهُنُ بِهِ الْإِنَاءَ ثُمَّ تَدْفُنُ‏ فِي الشَّعِيرِ أَوْ رَمَادٍ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ كُلَّمَا عَتَقَ كَانَ‏ أَجْوَدَ وَ يَأْخُذُ صَاحِبُ الْعِلَّةِ فِي السَّاعَةِ الَّتِي يُصِيبُهُ فِيهِ الْأَذَى الشَّدِيدُ مِقْدَارَ حِمَّصَةٍ قَالَ فَإِذَا أَتَى عَلَى هَذَا الدَّوَاءِ شَهْرٌ فَهُوَ يَنْفَعُ‏ «4» مِنْ ضَرَبَانِ الضِّرْسِ وَ جَمِيعِ مَا يَثُورُ مِنَ الْبَلْغَمِ بَعْدَ أَنْ يَأْخُذَهُ عَلَى الرِّيقِ مِقْدَارَ نِصْفِ جَوْزَةٍ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ شَهْرَانِ فَهُوَ جَيِّدٌ لِلْحُمَّى النَّافِضِ يَأْخُذُ مِنْهُ عِنْدَ مَنَامِهِ مِقْدَارَ نِصْفِ جَوْزَةٍ وَ هُوَ غَايَةٌ لِهَضْمِ الطَّعَامِ وَ غَايَةُ كُلِّ دَاءٍ فِي الْعَيْنِ فَإِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ فَهُوَ جَيِّدٌ مِنَ الْمِرَّةِ الصَّفْرَاءِ وَ الْبَلْغَمِ الْمُحْتَرِقِ وَ هَيَجَانِ كُلِّ دَاءٍ يَكُونُ مِنَ الصَّفْرَاءِ يَأْخُذُهُ عَلَى الرِّيقِ فَإِذَا أَتَى عَلَيْهِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ فَهُوَ جَيِّدٌ مِنَ الظُّلْمَةِ تَكُونُ فِي الْعَيْنِ وَ النَّفَسِ الَّذِي يَأْخُذُ الرَّجُلُ إِذَا مَشَى يَأْخُذُهُ بِاللَّيْلِ إِذَا نَامَ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ خَمْسَةُ أَشْهُرٍ يُؤْخَذُ دُهْنُ بَنَفْسَجٍ أَوْ دُهْنُ حَلٍ‏ وَ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا الدَّوَاءِ نِصْفُ عَدَسَةٍ يُدَافُ بِالدُّهْنِ وَ يَسْعُطُ بِهِ صَاحِبُ الصُّدَاعِ الْمُطْبِقِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ سِتَّةُ أَشْهُرٍ يُؤْخَذُ مِنْهُ قَدْرَ عَدَسَةٍ يَسْعُطُ بِهِ صَاحِبُ الشَّقِيقَةِ بِالْبَنَفْسَجِ فِي الْجَانِبِ الَّذِي فِيهِ الْعِلَّةُ وَ ذَلِكَ عَلَى الرِّيقِ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ يَنْفَعُ مِنَ الرِّيحِ الَّذِي يَكُونُ فِي الْأُذُنِ يَقْطُرُ فِيهَا بِدُهْنِ وَرْدٍ مِثْلَ الْعَدَسَةِ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَمَانِيَةُ أَشْهُرٍ يَنْفَعُ مِنَ الْمِرَّةِ الْحَمْرَاءِ وَ الدَّاءِ الَّذِي يُخَافُ مِنْهُ الْآكِلَةُ يُشْرَبُ بِمَاءٍ وَ تَدَّهِنُ بِأَيِّ دُهْنٍ شِئْتَ وَ تَضَعُ عَلَى الدَّاءِ وَ ذَلِكَ عَلَى الرِّيقِ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ تِسْعَةُ أَشْهُرٍ يَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ مِنَ السُّدَدِ وَ كَثْرَةِ النَّوْمِ وَ الْهَذَيَانِ فِي الْمَنَامِ وَ الْوَجَعِ وَ الْفَزَعِ يُؤْخَذُ بِدُهْنِ بِزْرِ الْفُجْلِ عَلَى الرِّيقِ وَ عِنْدَ مَنَامِهِ قَدْرَ عَدَسَةٍ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ عَشَرَةُ أَشْهُرٍ جَيِّدٌ لِلْمِرَّةِ السَّوْدَاءِ وَ الصَّفْرَاءِ الَّتِي تَأْخُذُ بِالْبَلْبَلَةِ وَ الْحُمَّى الْبَاطِنَةِ وَ اخْتِلَاطِ الْعَقْلِ يُؤْخَذُ مِنْهُ مِثْلُ الْعَدَسَةِ بِخَلٍّ وَ بَيَاضِ الْبَيْضِ وَ تَشْرَبُهُ عَلَى الرِّيقِ بِأَيِّ دُهْنٍ‏ شِئْتَ عِنْدَ مَنَامِكَ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ أَحَدَ عَشَرَ شَهْراً فَإِنَّهُ يَنْفَعُ مِنَ الْمِرَّةِ السَّوْدَاءِ الَّتِي أَخَذَ صَاحِبُهَا بِالْفَزَعِ وَ الْوَسْوَاسِ قَدْرَ الْحِمَّصَةِ بِدُهْنِ الْوَرْدِ وَ يَشْرَبُهُ عَلَى الرِّيقِ وَ قَدْرَ الْحِمَّصَةِ يَشْرَبُهُ عِنْدَ الْمَنَامِ فَيَشْرَبُهُ‏ «3» بِغَيْرِ دُهْنٍ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً يَنْفَعُ مِنَ الْفَالِجِ الْحَدِيثِ وَ الْعَتِيقِ بِمَاءِ الْمَرْزَنْجُوشِ يَأْخُذُ مِنْهُ قَدْرَ حِمَّصَةٍ وَ يَدْهُنُ رِجْلَيْهِ بِالزَّيْتِ وَ الْمِلْحِ عِنْدَ مَنَامِهِ وَ مِنَ الْقَابِلَةِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ يَحْمِي‏ مِنَ الْخَلِّ وَ اللَّبَنِ وَ الْبَقْلِ وَ السَّمَكِ وَ يُطْعِمُ بَعْدَ ذَلِكَ مَا يَشَاءُ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ شَهْراً فَإِنَّهُ يَنْفَعُ مِنَ الدُّبَيْلَةِ وَ الضَّحِكِ مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ وَ عَبَثِ الرَّجُلِ بِلِحْيَتِهِ يُؤْخَذُ مِنْهُ قَدْرَ الْحِمَّصَةِ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ يُدَافُ بِمَاءِ السَّدَابِ وَ يُشْرَبُ‏ عِنْدَ أَوَّلِ اللَّيْلِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ أَرْبَعَةَ عَشَرَ شَهْراً يَنْفَعُ مِنَ السُّمُومِ كُلِّهَا وَ إِنْ كَانَ سُقِيَ سَمّاً يُؤْخَذُ بِزْرُ  الْبَاذَنْجَانِ فَيُدَقُّ ثُمَّ يُغْلَى عَلَى النَّارِ ثُمَّ يُصَفَّى وَ يَشْرَبُ مِنْ هَذَا الدَّوَاءِ قَدْرَ الْحِمَّصَةِ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَوْ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ بِمَاءٍ فَاتِرٍ وَ لَا يَتَجَاوَزُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ وَ لْيَشْرَبْهُ عِنْدَ السَّحَرِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ خَمْسَةَ عَشَرَ شَهْراً فَإِنَّهُ يَنْفَعُ مِنَ السِّحْرِ وَ الْخَامَةِ وَ الْإِبْرِدَةِ وَ الْأَرْوَاحِ يُؤْخَذُ مِنْهُ قَدْرَ نِصْفِ بُنْدُقَةٍ وَ يُغْلَى بِتَمْرٍ وَ يَشْرَبُهُ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ وَ لَا يَشْرَبُ فِي لَيْلَةٍ وَ مِنَ الْغَدِ حَتَّى يَطْعَمَ طَعَاماً كَثِيراً وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْراً يُؤْخَذُ مِنْهُ نِصْفَ عَدَسَةٍ فَيُدَافُ بِمَاءِ الْمَطَرِ مَطَرٍ حَدِيثٍ مِنْ يَوْمِهِ أَوْ مِنْ لَيْلَتِهِ أَوْ بَرَدَ فَيَكْتَحِلُ‏  صَاحِبُ الْعَمَى الْعَتِيقِ وَ الْحَدِيثِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً وَ عِنْدَ مَنَامِهِ أَرْبَعَةَ أَيَّامٍ فَإِنْ‏ بَرِئَ وَ إِلَّا فَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ وَ لَا أَرَاهُ يَبْلُغُ الثَّمَانَ حَتَّى يَبْرَأَ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْراً يَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْجُذَامِ بِدُهْنِ الْأَكَارِعِ أَكَارِعِ الْبَقَرِ لَا أَكَارِعِ الْغَنَمِ يُؤْخَذُ مِنْهُ قَدْرَ بُنْدُقَةٍ عِنْدَ الْمَنَامِ وَ عَلَى الرِّيقِ وَ يُؤْخَذُ مِنْهُ قَدْرَ حَبَّةٍ فَيَدْهُنُ بِهِ جَسَدَهُ يَدْلُكُ دَلْكاً شَدِيداً وَ يُؤْخَذُ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ قَلِيلٌ فَيَسْعُطُ بِهِ بِدُهْنِ الزَّيْتِ زَيْتِ الزَّيْتُونِ أَوْ بِدُهْنِ الْوَرْدِ وَ ذَلِكَ فِي آخِرِ النَّهَارِ فِي الْحَمَّامِ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ شَهْراً يَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْبَهَقِ الَّذِي يُشَاكِلُ الْبَرَصَ إِلَّا أَنْ يَشْرِطَ مَوْضِعَهُ فَيَدْمَى وَ يُؤْخَذُ مِنَ الدَّوَاءِ مِقْدَارَ حِمَّصَةٍ وَ يُسْقَى مَعَ دُهْنِ الْبُنْدُقِ أَوْ دُهْنِ لَوْزٍ مُرٍّ أَوْ دُهْنِ صَنَوْبَرٍ يُسْقَى بَعْدَ الْفَجْرِ وَ يَسْعُطُ مِنْهُ بِمِقْدَارِ حَبَّةٍ مَعَ ذَلِكَ الدُّهْنِ وَ يَدْلُكُ بِهِ جَسَدَهُ مَعَ الْمِلْحِ قَالَ وَ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُغَيِّرَ هَذِهِ الْأَدْوِيَةَ عَنْ حَدِّهَا وَ وَضْعِهَا الَّتِي تَقَدَّمَ ذِكْرُهَا لِأَنَّهُ إِنْ خَالَفَ خُولِفَ بِهِ وَ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهُ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ تِسْعَةَ عَشَرَ شَهْراً يُؤْخَذُ حَبُّ الرُّمَّانِ رُمَّانٍ حُلْوٍ فَيَعْصِرُهُ وَ يُخْرِجُ مَاءَهُ وَ يُؤْخَذُ مِنَ الْحَنْظَلَةِ قَدْرَ حَبَّةٍ فَيُسْتَقَى‏ مِنَ السَّهْوِ وَ النِّسْيَانِ‏ وَ الْبَلْغَمِ الْمُحْتَرِقِ وَ الْحُمَّى الْعَتِيقَةِ وَ الْحَدِيثَةِ عَلَى الرِّيقِ بِمَاءٍ حَارٍّ وَ إِذَا أَتَى عَلَيْهِ عِشْرُونَ شَهْراً يَنْفَعُ بِإِذْنِ اللَّهِ مِنَ الصَّمَمِ يُنْقَعُ بِمَاءِ الْكُنْدُرِ ثُمَّ يَخْرُجُ مَاؤُهُ فَيُجْعَلُ مَعَهُ مِثْلُ الْعَدَسَةِ اللَّطِيفَةِ فَيُجْعَلُ فِي أُذُنِهِ‏ فَإِنْ سَمِعَ وَ إِلَّا أُسْعِطَ مِنَ الْغَدِ بِذَلِكَ الْمَاءِ بِمِثْلِ الْعَدَسَةِ وَ صَبَّ عَلَى يَافُوخِهِ مِنْ فَضْلِ السَّعُوطِ وَ الْمُبَرْسَمُ إِذَا ثَقُلَ بِهِ وَ طَالَ لِسَانُهُ يُؤْخَذُ حَبُّ الْعِنَبِ الْحَامِضِ ثُمَّ يُسْقَى الْمُبَرْسَمُ بِهَذَا الدَّوَاءِ فَإِنَّهُ يَنْتَفِعُ بِهِ وَ يُخَفَّفُ عَنْهُ وَ كُلَّمَا عَتَقَ كَانَ أَجْوَدَ وَ يُؤْخَذُ مِنْهُ الْأَقَلُ‏.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي – بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق. آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54) ؛ ج‏6 ؛ ص195

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى – كمره اى، محمد باقر، آسمان و جهان (ترجمه كتاب السماء و العالم بحار الأنوارجلد 54)، 10جلد، اسلاميه – تهران، چاپ: اول، 1351 ش.

بحار الأنوار (ط – بيروت) ؛ ج‏59 ؛ ص249

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *