بیماری سرخک

سرخک و سرخچه چه تفاوتی با هم دارند؟ سرخک همان آبله است.
مرحوم رازی کتابی درباره آبله و سرخک نوشته و دلیل نوشتن این کتاب را هم اینگونه بیان کرده است:
“رازى گويد: «شبى در مجلس مرد محترم فاضلى بودم، كه بر شرح دانش هاى سودمند و آسان نمودن راه آنها براى مردم علاقه فراوان داشت، در آن جلسه صحبت از بيمارى آبله شد. من آنچه در آن شب بنظر داشتم، بيان كردم. آن مرد كه خداوند او را عمر دراز دهد، مايل بود مقالهاى در باب اين بيمارى بنويسم كه از هر جهت نافع و جامع باشد، زيرا در باب آبله وى از هيچيك از قدما و متأخرين بمنظور توضيح اين بيمارى بطور كامل و كافى نديده بود، لذا من اين مقاله را به اميد ثواب خداوند عز و جل خشنود ساختن آن مرد نوشتم.”
رازی این کتاب را در سیزده فصل دسته بندی کرده که تا قبل از ایشان هیچ کس همچنین نگاهی به سرخک نداشته است و در هیچ کتابی به این دقت بررسی نشده است.
فهرست مطالب
سرفصل هایی که ایشان بیان فرموده اند به این شرح است:
- فصل اول- در سبب بروز بيمارى آبله و آنكه چرا فردى نيست كه از ابتلاء به آن مصون ماند مگر بعضى افراد،
- فصل دوم- در بيان بدنهایى كه استعداد به آبله دارند و بيان اوقاتى كه معمولا آبله در آن اوقات شيوع مىيابد،
- فصل سوم- در علاماتى كه دلالت بر جوشش آبله و سرخك مىنمايد،
- فصل چهارم- در بيان اعراض[1] و دستورهاى آبله بطور كلى،
- فصل پنجم- در خويشتندارى (تحفّظ بدن) از آبله پيش از آنكه نشانه هاى آن بروز نمايد و جلوگيرى از ازدياد آن پس از بروز،
- فصل ششم- در امورى كه در پيدا شدن آبله تسريع مىنمايد و آن را بيرون مىريزد و در بروز آن بطبيعت كمك مىنمايد،
- فصل هفتم- در توجه به چشم و گلو و بندها و گوشها و بيان آنچه كه در موقع ظهور علامات آبله بايد بدانها توجه داشت،
- فصل هشتم- در موادى كه[2] پختگى دانههاى آبله را تسريع و قابل نضج[3] مىنمايد،
- فصل نهم- در خشك كردن دانههاى نضخ يافته آبله،
- فصل دهم- در موادى كه پوستههاى آبله[4] و خشك ريشهها[5] را مىكند،
- فصل يازدهم- در موادى كه آثار آبله را از چشم و ساير نقاط بدن مىزدايد،
- فصل چهاردهم- در دستور غذاى بيمار آبلهاى،
- فصل دوازدهم- در دستور مزاج بيمار آبلهاى از نظر لينت و يبوست،
- فصل سيزدهم- در بيان آبلههاى بىخطر[6] و كشنده[7].
اکنون خلاصه ای از مباحث طب سنتی و برداشت های طب مدرن را خواهم آورد و در پایان این مقاله تمام سر فصل های مرحوم رازی را بدون کم کاستی در آخر این مقاله گذاشته که برای افرادی که می خواهند تحقیق بیشتری داشته باشند در دسترس باشد و بتوانند مطالعه کنند.
سرخک نوعی عفونت سیستم تنفسی است که توسط ویروسی به نام پارامیکسوویروس به وجود میآید. یک بیماری عفونی، ویروسی و واگیردار است.توسط ترشحات تنفسی گسترش پیدا میکند و بیشتر در خردسالان دیده می شود. افرادی که از نظر سیستم ایمنی ضعیف هستند بیشتر تحت تاثیر این بیماری قرار میگیرند و بدن آنها از ویتامین A کمتری برخوردار است.
در این بیماری هم تب ایجاد می شود و هم بثورات پوستی رخ می دهد. سن شیوع آن غالبا از پنج تا ده سالگی است.
مراحل بیماری
این بیماری سه مرحله دارد:
- دوره کمون یا دوره پیش از علائم که حدود ده روز طول می کشد.
- دوره بروز تب و بروز علائمی مانند سرماخوردگی که سه تا پنج روز طول می کشد.
- دوره بروز بثورات پوستی به تدریج از صورت شروع شده و به قسمت های پائین می آید که آنها را نباید دست زد زیرا جایش باقی می ماند. این بثورات تا یک هفته ادامه دارد. لکه های قرمز تا حدود پنج روز خود به خود خوب می شود. ده روز بعد از بروز بیماری بهبودی حاصل می شود. هر کسی فقط یک بار مبتلا به این بیماری می شود و بدن پادتن لازم را ساخته و فرد هرگز مبتلا نمی شود
دوره نهفتگی بیماری به طور میانگین ۱۴ روز است.
این بیماری از قبل از بروز بثورات پوستی تا چهار روز بعد از پاک شدن آنها قابل سرایت است.
کودکان بی تابی احساس بدحالی می کنند. عوارض وخیم این بیماری در کودکانی که مبتلا به بیماری های مزمن قلبی و ریوی یا مبتلا به اختلال سیستم ایمنی هستند دیده می شود.
کودکی که مبتلا به سرخک شده است را نباید در معرض نور شدید گذاشت، چون باعث تشدید بیماری می شود. کودکی به سرخک مبتلا شده است باید استراحت کند و تحرکات او زیاد نباشد تا تب زودتر قطع شود.
برای کاهش تب سیب عسل مناسب است. کمک به فعالیت بهتر کلیه ها برای دفع سموم و کاهش التهابات بدن با دفع به موقع و کم کردن مایعات و قطع لبنیات موثر است.
علائم بیماری سرخک
سرخک در ابتدا (از زمان ابتلا به سرخک و بعد از ده تا چهارده روز) با علائمی شبیه آنفلانزا خود را نشان میدهد مثل آبریزش چشم و بینی، قرمز شدن چشم ها و ترشح و ورم آن، خستگی، سرفه های خشک و گلودرد، تب بیش از ۳/۳۸ درجه، بثورات پوستی (جوش) که بیشتر از ۳ روز باقی می ماند و روی صورت، گردن، پیشانی و پاها ست. بی حالی و خستگی، عطسه، سردرد، تهوع، سفتی گردن، بیزاری از نور شدید و حساسیت به نور (از نور دچار ناراحتی می شود یعنی اگر نور کمی زیاد باشد چشم فرد درد می گیرد.) دیگر علایم سرخک درکودکان عبارتست از اینکه روی لوزهها و حلق و مخاط کام تورم و گاهی تاول های کوچک دیده می شود.
و سپس این علائم بروز می کند:
بروز دانه های کوپلیک (در دهان کودک در مجاورت دندانهای آسیای پایین، دانههای سفید رنگ مانند دانههای نمک برروی زمینه قرمز رنگ ظاهر میشود که به آن ها دانههای کوپلیک می گویند.) که روی گونه ها ظاهر می شود و بعد کل بدن را فرا می گیرد. بعد از بروز این لکه ها تب قطع و خارش های شدید، کمتر می شود. این لکه ها خود به خود از بین می رود و نیازی به مصرف دارو نیست.
عوارض بیماری
در صورت عدم رعایت بهداشت و استراحت مهمترین عوارض سوء ناشی از سرخک ایجاد می شود که عبارتند از:
- ذات الریه.
- اسهال.
- عفونت گوش میانی و غدد لنفاوی گردنی ممکن است کمی بزرگ شود.
- صرع: از هر هزار نفری که به بیماری سرخک مبتلا هستند یک نفر مبتلا به عارضه صرع می شود و آن عارضه عبارت است از بیماری آنسفالیت که تورم و التهاب مغز است که ناشی از گسترش عفونت در مغز می شود.
- بزرگ شدن طحال عفونت حاد ناشی از سرخک باعث بزرگ شدن طحال می شود.
- نابینایی در اثر کمبود مواد مغذی.
- تشنج و کما.
بیماری های مشابه سرخک
بیماریهایی که علائمی مشابه سرخک دارند عبارتند از تب دانگ، بثورات داروها، عفونت انتروویرال، سرخجه، بیماری کاوازاکی، تب راکی و سندرم شوک سمی.
درمان بیماری سرخک با طب سنتی، اسلامی
حفظ آرامش خاطر و دوری از استرس عامل مهمی در بهبود این بیماری می باشد.
مصرف غذاهای گیاهی مانند سوپ جو با سبزیجات با طبع خنک مثل گشنیز، و اسفناج همراه با آلو بخارا، زرشک و روغن زیتون و لیموترش تازه.
برای کاهش درد و تب و عفونت استفاده از هلو و عسل و یا سیب و عسل و نداشتن یبوست مفید است.
استفاده از مغز خیار، لعاب اسپرزه، هندوانه، لیمو شیرین، پرتقال، مغز کاهو، شاه تره، کاسنی و تخم کاسنی و شاهتره، شیر بادام، ترنجبین، گشنیز،، لپه و نخود، شیر، شیر خشت و قدومه شیرازی، گل گاوزبان مخلوط با شیر و عسل، جوشانده گل بنفشه، جوشانده بابونه، بومادران، مریم گلی، ماءالجبن(آب پنیر)، مربای تمشک.
جوشانده عناب و ترنجبین در صبح میل شود، عصر جوشانده مقداری عدس و سپستان و عناب. روز بعد تخم گشنیز، تخم خرفه، تخم کاهو و تخم خیار سبز و تخم خیار چنبر از هر کدام 5 گرم همه را نیم کوب کرده جوشانده شود. سپس 30 گرم ترنجبین هم در آب آن شیره کنید و در طول روز میل شود و به جای آب، جوشانده کاسنی یا بید یا هر دو میل شود. شب هنگام خواب دو سه قاشق مرباخوری شیر خشت حل شده میل شود.
- ضماد برگ کلم وحشی یا اهلی کوبیده شده با آرد جو. ضماد سدر و ختمی روی موضع.
- جو، این گیاه سرشار از ویتامین سی و مواد معدنی و آنتی اکسیدانها و روی است. یک فنجان جو با سه فنجان آب مخلوط شود و روی حرارت تا آب آن نصف شود. میتوان به آن اندکی شکر یا نمک یا چند قطره روغن بادام اضافه شود. به مدت یک ماه مصرف شود و روزانه دو تا سه لیوان. این ترکیب سرفه ناشی از سرخک را برطرف میکند.
- دانههای تمرهندی و زردچوبه، یک لیوان شیر به همراه یک قاشق چایخوری پودر زردچوبه و عسل کمی حرارت داده شود. به مدت یک ماه و روزانه دوبار مصرف شود.
- روش دیگر: دانههای تمر هندی پودر شود و به مقدار مساوی زردچوبه اضافه شود. روزی سه بار و به مقدار ۳۵۰ تا ۴۲۵ گرم مصرف شود.
- سیر، چند حبه سیر له شود و با عسل مخلوط و روزانه تا زمان بهبودی مصرف شود.
- روش دیگر: جوشانده یک لیوان آب و سنبلالطیب و سیر اضافه کنید. می توان کمی به آن عسل اضافه کرد.
- روغن سیر روی نواحی آسیب دیده زده شود
- آبلیمو، آبلیموی تازه روی نواحی آسیب دیده باعث کاهش خارش و تسکین آنها می شود.
- خیار چنبر تلخ و ریشهی زردچوبه، خیار چنبر تلخ سرشار از روی، ویتامین سی، آهن، پتاسیم و فیبر غذایی است که سیستم ایمنی بدن را افزایش میدهد. مقداری پودر ریشهی زردچوبه را با آب خیار چنبر تلخ مخلوط شود و یک قاشق غذاخوری از آب خیار چنبر تلخ را با یک قاشق غذاخوری عسل و یک دوم قاشق چایخوری پودر زردچوبه را با یکدیگر مخلوط شود و به مدت دو تا سه هفته و روزانه سه بار مصرف شود.
- نارگیل، سرشار از آنی اکسیدانها میباشد.
- پرتقال، پرتقال سرشار از ویتامین سی است و چون فرد مبتلا به سرخک اشتهای خود را از دست می دهند پرتقال حس چشایی را تازه میکند و باعث افزایش اشتها میشود.
- روغن حیوانی.
- آناناس، دارای منگنز و مقدار زیادی ویتامین B1است. روزانه مصرف شود.
- تخم شنبلیله، مقداری تخم شنبلیله را به مدت دو ساعت در آب خیس کرده و از صافی عبور دهید و آب این ترکیب هر نیم ساعت یکبار به مقدار سه قاشق چایخوری مصرف شود تا زمان بهبودی.
- آلوئهورا، ماساژ ژل آلوئه ورا روی نقاط اسیب دیده پوست و بثورات ها باعث التیام خارش و سوزش دانه ها و از التهاب و قرمزی پوست میکاهد سرعت بهبودی آنها را بالا می برد.
- شیرین بیان، این گیاه دارای خاصیت ضد باکتری، ضد ویروسی و ضد قارچی است. مقدار یک دوم قاشق غذاخوری عسل و یک دوم قاشق غذاخوری پودر شیرین بیان را با یکدیگر مخلوط و به آن مقداری آب ولرم اضافه شود یا بدون آب و در روز یکبار مصرف شود، برای گلو درد و سرفههای ناشی از بیماری سرخک از بین برود.
- برگ زیتون، برگ زیتون دارای خواص ضد ویروسی و ضد میکروبی است. گذاشتن خمیر کوبیده برگهای زیتون را روی مناطق آسیب دیده و به مدت نیم ساعت روی موضع قرار داده شود. روزانه یک تا دو مرتبه. می توان از روغن زیتون استفاده کرد و آن را روی نقاط آسیب دیده گذاشت.
- برگ نعنا و ریحان، دارای خواص خنک کنندگی، ضد التهابی و ضدعفونی کننده هستند و باعث بهبود هر چه زودتر سرخک میشوند. کوبیده برگ های تازه نعنا و ریحان روی بثورات های پوستی باعث تسکین خارش ها و خنک شدن پوست می شود. همچنین با پاکسازی پوست در سرعت بخشیدن به بهبودی تاثیر بسزایی دارند.
- تخم بادمجان، تخم بادمجان دارای خواص آنتی اکسیدانی است و سیستم ایمنی بدن را افزایش میدهد. به مدت سه روز و روزانه مقدار نیم تا یک گرم از دانههای بادمجان را مصرف شود
- جو و جو دوسر، برای تسکین خارش ها دو پیمانه جو دوسر را در آب وان حمام برای چند ساعث خیسانده و فرد مبتلا مدتی در آن بماند. پخته دو پیمانه جو با مقداری نمک یا روغن بادام شیرین روزانه میل شود. که باعث تسکین سرفه ها و نرم کردن گلو می شود.
- جوش شیرین، استراحت کردن در وان آب و جوش شیرین،کمک شایانی به کاهش خارش ناشی از سرخک میکند. خمیر مخلوط جوش شیرین و آب را روی بثورات گذاشته و پس از خشک شدن با آب نیمه گرم شستشو داده شود. قرقره محلول جوش شیرین باعث بهبود زخم های دهان می شود.
- چوب صندل، گیاه دیگری که برای درمان خانگی و طبیعی بیماری سرخک به شما عزیزان پیشنهاد میشود، چوب صندل است. این گیاه سرشار از خواص ضد عفونی کنندگی و ضد ویروسی است و از ایجاد عفونتهای بیشتر جلوگیری میکند. برای استفاده از این روش درمانی به این صورت عمل کنید که از چوب صندل خمیری به دست آورید و آن را روی نواحی آسیب دیده بمالید و پس از گذشت نیم ساعت آن را با آب نیمه گرم شستشو دهید.
- گلهای کالاندولا، مصرف روزانه جوشانده گلهای کالاندولا تاثیر زیادی در بهبودی بیماری دارد.
خلاصه کتاب رازی در باره سرخک
نكات و ملاحظات و حواشى و موضوعات از قلم افتاده:
- در فصل اول صفحه سى و پنج سطر سوم: رازى معتقد بوده كه جالينوس علاوه بر آنكه از بيمارى آبله اطلاع داشته در كتاب قاطاجانس «از مرهمى توصيف نموده و گفته است: «مرهم مزبور براى فلان نبض و فلان مرض و براى آبله نافع است».
عده از مطلعين و محققان را عقيده آن است كه آبله (يا اطلاع از اين بيمارى) در خاورميانه قديم نيست. اين نظر چندان صحيح نمىآيد براى آنكه اين بيمارى از دوران خيلى قديم در خاورميانه وجود داشته و بموجب تحقيقات محققين سازمان بهداشت جهانى «اين بيمارى بهمان اندازه قديمى است كه آفرينش كوهها، و آثارى كه بر صورت رامسس پنجم سلطان مصر است در نتيجه آبله مىباشد» (روز بهداشت جهانى هفتم آوريل 1965- قسمت پنجم درباره آبله چنين اظهارنظر نموده است:
در صفحه سى و ششم بند اول: رازى درباره بيمارى آبله از قول جالينوس مىگويد:
باقيمانده غذاها كه تبديل بخون نگرديده در اعضاء مىماند و متعفن شده و بمرور بر حرارت آن افزوده مىگردد تا آنكه سرخى و دانه آبله و ساعيه توليد نمايد» و در بند دوم و سوم در همين صفحه تحقيقى نسبتة متمتع درباره آبله نموده است.
آنگاه تا آخر فصل رازى شخصا نظرات خود را درباره علت و سبب بروز آبله تشريح مىنمايد كه از تمام آنها چنين مستفاد مىگردد: «كه رازى انتقال بيمارى آبله را توسط عاملى از راه خون مىدانسته است».
اين مطلب را يكى از دانشمندان انگليسى متخصص در تاريخ طب بنام چارلز گرين كمستون(Charles Greene Cumston) در كتاب تاريخ خود چنين استنباط نموده است:
«…. حال اگر اين عقيده را با علت امروزى مطالعه نمائيم و بجاى مخمر مثلا باكترى و يا ويروس گذاريم مىبينم كه فرض هزار سال قبل رازى امروزه نيز قابل قبول مىباشد».
اين نظر از قديم تقريبا مورد قبول پزشكان بوده است تا آنجا كه به ادبيات ما هم سرايت نموده است.
خاقانى گويد:
«نه مه غذاى فرزند از خون حيض باشد | پس آبله برآرد صورت شود مجدر، | |
«نه ماه خون حيضى چون آبله برآرد؟ | سه ساله خون خلقى آخر چه آورد بر؟». |
- در فصل پنجم صفحه پنجاهم در زيرنويس: درباره «شربت سويق الشعير» شرح آن مفصل ضمن فهرست غذاها آمده است.
- در فصل پنجم صفحه پنجاه و دوم سطر هفتم: كلمه يمانيه ضمن زيرنويس به يك نوع اسفناج توضيح داده شده است. اينك اضافه مىنمائيم: «يمانيه: قسمى از جو كه خوشه آن سرخ است (فرهنگ نفيسى ص 4017)
- در فصل پنجم صفحه پنجاه و سوم سطر پنجم: رازى نكته بسيار اساسى را در بيمارى آبله متذكر گرديده است و آن اينكه دستور مىدهد بايد صورت بيمار را با آب صندل و كافور شست و بطور دائم آنها را جلوى بينى بيمار نگاه داشت». اين نكته از نظر جلوگيرى بيمارى و عوارض آن بسيار معتبر مىباشد، چرا كه پاك نگاهداشتن و ضد عفونى نمودن مجارى تنفسى مخصوصا مجارى فوقانى تنفسى در اين بيمارى بىاندازه مهم مىباشد. امروز نيز در موقع انتشار گريپ و همچنين در موقع ابتلاء بيمار به آبله و سرخك و امثال آنها اين نكته رعايت مىشود.
- در فصل پنجم صفحه پنجاه و پنجم سطر نهم: رازى از سنكجبين شكرى سخن گفته است:
آنچه كه از كتب اطباء قديم مستفاد مىگردد عموما سكنجبين را از سركه و انگبين مىساختند. بنظر مىرسد رازى اولين طبيبى باشد كه از سكنجبين شكرى سخن گفته است؟.
بههرحال از كلمه سكنجبين شكرى چنين مستفاد مىگردد كه رازى اين ماده را در طب زياد استعمال مىنموده و كشت نيشكر در ايران (مخصوصا در خوزستان كه يكى از مراكز تجارى نيشكر در جنديشاپور بوده است) رواج داشته است.
توضيح آنكه پس از فتح خوزستان بدست اعراب جنديشاپور از آفات و خرابى ها مصون مانده و پس از آنكه كمكم اين مركز علمى از رونق افتاد و مركز علمى و طبى به بغداد انتقال يافت، مركزيت تجارى آن برقرار بوده است.
- در فصل پنجم صفحه پنجاه و نهم سطور سيزدهم تا هفدهم: بمطلبى برخورد مىنمائيم كه بسيار باارزش است و آن اينكه رازى در اين قسمت درباره بعضى اطباء كه بعلت نادانى و بخل در حرفه و خودخورى در تدابير مذكور توجهى نمىنمايند، دستور توجه و دقت مىدهد.
اكنون اضافه مىنمائيم كه:
اصولا رازى با مردمانى كه اهليت و استحقاق طبابت را نداشته و يا بيماران خودسر مخالف بوده است، بهمين دليل در فهرست آثار وى كتب چندى درين باب بچشم مىخورد بمانند: «فى العه التى يذم لها بعض الناس و عوامهم الطبيب و ان كان حاذقا» و «فى الاسباب الميله لقلوب الناس عن افاضل الاطباء الى اخسائهم» كه از مفاد آنها چنين مستفاد مىگردد كه بعضى مردم پست و عوام رجوع به طبيب را ترك كرده و از وى مذمت مىكنند و لو آنكه طبيب حاذق باشد و تمايل مردم و عوام الناس را از اطباء دانشمند و توجه باطباء عالمنما و متوسط را نشان مىدهد.
رازى علاوه بر آنكه عقيده و ايمان خاص درباره طبيب دانشمند داشته، نسبت به اطباء جاهل بسيار بىاعتنا بوده است. وى در اين باب مجاهدات زيادى نموده و در هزار و پنجاه سال قبل صريحا درباره اطباء عالمنما و شارلاتانها بسيار مقاومت داشته است.
- در فصل ششم زيرنويس صفحه شصت و چهارم: براى توضيح بيشتر درباره تكميل به فهرست مراجعه گردد.
- در فصل هفتم از ابتدا تا انتها: رازى تمام نكات بسيار ارزنده در باب توجه به چشم و گلو و اعضائى كه در موقع بروز آبله بايد بدانها توجه داشت با منتهاى دقت تنظيم گرديده است و تقريبا مىتوان گفت از نظر اصول سهل است از هر نظر با موازين طب كنونى مباينت ندارد.
در اين فصل رازى از جميع عواقب وخيم بر اثر آبله و سرخك (مخصوصا آبله) صحبت مىنمايد كه با مختصر تعمقى مىتوان بدقت نظر يك طبيب كلينيكى اعتقاد يافت.
درباره مصون داشتن چشم از آفات آبله مطلب بسيار صريح و روشن و محكم ادا گرديده است. بشرح ايضا درباره عواقب ناشيه از آبله در گلو و حلق.
اين فصل از نظر علمى و اپيدميولوژى بهترين فصول كتاب مىباشد كه تا چه حد رازى توانسته است حق مطلب را ادا نمايد. اگر با ديده انصاف نگريسته شود، مىبينيم در دور اينكه معلومات و اطلاعات كنونى نبوده رازى از عهده امر بسيار توانا برآمده است.
- در فصل هفتم صفحه شصت و هفتم سطر سوم: توجه رازى به مردمك (نىنى) و ديد چشم(Vision) مىباشد. اگر با نظرى سطحى به اين قسمت بنگريم و از آن بگذريم از انصاف دور مىباشد، بدليل آنكه مىبينيم تا چه حد رازى توجه بچشم را مورد نظر داشته است.
«بايد دانست طبقات و قسمتهاى چشم از نظر تشريحى از جلو به عقب از قسمتهاى زير تشكيل يافته است:
1) ملتحمه(Conjonctivc)،
2) قرنيه(Corne ?e)،
3) عنبيهIris (پردهاى كه وسط آن سوراخى است بنامPupille مردمك يا نىنى كه گشاد و تنگ مىشود)، جسم حربى(Corps cilie) دنباله عنبيه است كه عنبيه را به مشيميه وصل مىنمايد.
4) جليديه(Cristallin)،
5) زجاجيه(Corps vitre ?)،
6) شبكيه(Re ?tine)،
7) مشيميه(Corolde).
8) صلبيه(Scle ?rotique)،
بايد دانست:
- ملتحمه كه تصور مىشود از نسج ملتحمه است با اينكه واقعا از اين نسج مىباشد ولى وجه تسميه آن چيز ديگرى است و آن اين است كه ملتحمه قسمت خلفى پلك را پوشانيده و چينى خورده بروى كره چشم برميگردد و در واقع پلك را به كره چشم لحيم مىكند،
- امروزه ثابت شده است كه عنبيه با مشيميه و جسم حدبى از نظر جنينى يكى بوده و بوسيله جسم حدبى بيكديگر متصل است،
- صلبيه كه باضافه قرنيه غلاف بصرى را تشكيل مىدهد بر روى هم كره چشم را مىسازد و تشكيلات اين دو تقريبا بهم شبيه است، منتهى در قرنيه قسمتهائى كه مانع شفافيت صلبيه هستند موجود نيست،
- اطاق قدامى(Chambre ante ?rieure) قسمت بين قرنيه و عنبيه را گويند كه داخل آن زلاليه(Humeur aqueuse) است،
- فاصله بين قسمت خلفى عنبيه و قسمت جلوى جليديه را اطاق خلفى(Chambre posterieure) گويند، در بعضى از كتابها اشتباها فاصله بين پشت جليديه و شبكيه را اطاق خلفى گفتهاند.
(اين قسمت توضيح همكار دانشمندم آقاى دكتر نصرة اله باستان است كه بدينوسيله از ايشان تشكر مىنمايم).
قدما طبقات و قسمتهاى چشم را در هفت پرده و سه آب منقسم مىنمودند بدين شرح:
«كرد آفريدگار تعالى بفضل خويش | چشمت بهفت پرده و سه آب منقسم: | |
صلبه[8]، مشيمه[9]، شبكه[10]، زجاجيه[11] و جليد[12] | پس عنكبوت[13] و بيض[14] و عنب[15]، قرن[16] و ملتحم[17]» |
معروف است كه رازى در آخر عمر مبتلى به آبمرواريد (آبشارCataracte ) گرديد و چون اعمال جراحى در چشمپزشكى انجام مىداده و از آن گذشته براى جلوگيرى از عوارض آبله و سرخك سورمه و قطره و شياف و روغنهائى داشته كه استعمال مىنموده، بدين مناسبت سررشته نسبة جامعى (به اعتبار دوران) از بيماريهاى چشم داشته است بدين شرح:
رازى انواع سورمه و قطره (دواى چشم، قطور، يا كحول، كحل، سرمه) داشته كه دو نوع آن بدين شرح مىباشد:
- سورمه خشك(Collyre Sec)،
- و قطره چشم(Collyre) كه در بيماريهاى چشم و يا جلوگيرى از عوارض بيمارىهاى اين عضو بكار مىبرده است.
اولی گردى مركب از انتيمونAntimoine و صبر زرد بوده كه بچشم مىريخته (بچشم مىكشيده) و دومى محلولى بوده كه با آب گل سرخ و بعضى مواد ديگر (چنانكه در فصل هفتم آمد) بچشم مىچكانده است. وى بسيار اصرار داشته كه براى محافظت چشمها اين محلول ضرورى است.
اين محلول يا محلولها همان است كه بلفظ اعم در زبان فرانسه(Collyre) ناميده مىشود. بعلاوه رازى در ناصورهاى اشكى(Fistules lacrymales) طريقه داشته كه درين قبيل ناصورها شكافى به كيسه مىداده و بدينوسيله آنها را معالجه مىنموده است.
وى در رسالات خود در باب چشمپزشكى از اسبابى گفتگو مىنمايد كه بكار معالجه پلكها مىخورده است. از آن گذشته علاوه بر آنكه در اغلب مولفاتش فصلى مربوط به درمان بيمارىهاى چشم داشته، چند رساله مستقل ضمن فهرست كتب و آثار وى بچشم مىخورد من جمله: فى علاج العين بالحديد» و «فى الادويه العين و علاجها» كه اين رساله را براى شاگرد خود يوسف بن يعقوب تاليف نموده است.
بارى پس از آنكه رازى به آبمرواريد مبتلى گرديد، كحالى نزدش مىآيد و ادعا مىنمايد كه آن را عمل نمايد و يا باصطلاح قدما قدح نمايد (كشيدن آب چشم).
رازى از وى سئوال مىكند: «كه طبقات چشم را برايش شرح دهد». چشمپزشك نمىتواند بخوبى از عهده آن برآيد. رازى وى را خطاب نموده: «تو كه از طبقات چشم سررشته ندارى چطورى خواهى چشم مرا عمل نمائى». آنقدر دنيا را ديدهام كه خسته شدهام.
ايضا در فصل هفتم صفحه شصت و نهم: رازى تاكيد بليغ در توجه به چشم مىنمايد و بسيار اصرار مىورزد كه: «اگر آبله درشتى در سياهى چشم زند، بايد سورمه را با گلاب مخلوط كرد و چند مرتبه در روز در چشم بيمار چكاند و بايد ويرا وادار كرد پارچهاى بر چشم گذارد (رفاده) و آن را بست يا از همان شياف پس از حذف زعفران و اضافه نمودن كمى شادنه به چشم بيمار چكاند، تا برآمدگى زياد ايجاد نشود».
چنانكه از سياق عبارت مستفاد مىگردد، رازى تكرار در چكاندن دارو را بچشم و گذاردن رفاده را بر روى اين عضو و يا ماليدن روغن و شياف را بسيار تاكيد نموده است و اين مطلب را مجددا در يك جمله آخر در دستورهاى مربوط به چشم متذكر گرديده كه بايد مراعات گردد.
بههرحال هر قدر در اين باب بحث گردد كم خواهد بود و با توجه ميزان دانش آن روزى بطور تحقيق رازى شاهكار عجيبى از خود بيادگار گذارده است.
- در فصل نهم در موادى كه آبله را خشك كند: رازى ذكرى از پنبه مىنمايد. راست است كه در آن دوران پنبه شناخته شده و قطعى است اين ماده موارد استعمال داشته، ولى رازى اولين طبيبى است كه از استعمال آن در طب سخن رانده است، مخصوصا آنجا كه متذكر مىگردد كه بايد پنبه از مواد خارجى عارى باشد.
باز در همين صفحه دستورى در باب خواباندن بيمار در پارچه نازك و گذاردن برگ سوس بر بدن وى توصيه قابل ملاحظهاى نموده، كه مىرساند رازى اين عمل را در بيمارانش اجرا مىنموده است و همانطور كه در ذيل صفحه هفتاد و پنجم متذكر گرديديم اين امر يعنى خواباندن بيمار در ميان اشياء نرم (بمانند پنبه و پارچه و يا كيسه هوا و امثال آن) در مواقعى كه بيمار زخمهائى (از هر قبيل) داشته باشد امروز در بيمارستانها مجرى است. اگر در دوران رازى كيسه هوا و امثال آن نبوده او توانسته است بجاى آن پنبه و پارچه و برگ سوس و گرد گل سرخ و مورد را متذكر گردد، مضافا بداند گرد گل سرخ و مورد نيز تا اندازهاى ممكن است از عفونتهاى بعدى بكاهد و بشرح ايضا از تماس بدن بيمار با رختخواب بيمار باستعانت پنبه و پارچه بكاهد.
- در فصل يازدهم در بيان موادى كه آثار آبله را از چشم و از ساير قسمتهاى بدن مىزدايد: رازى درباره موادى كه آثار آبله را براندازد بتفصيل صحبت مىكند.
در اين فصل نكاتى ارزنده وجود دارد كه ذكر آنها بسيار لازم است بدين شرح:
- رازى بخوبى متوجه گرديده كه آثار آبله آدمى را كريه المنظر مىنمايد بدين مناسبت در اين فصل از هرچه كه امكان رفع آثار آبله را نمايد متذكر گرديده است،
- موادى كه رازى در باب زدودن آثار آبله ذكر كرده بسيار متعدد مىباشد و نسخ متعددى براى اين امر توصيه كرده و قطعى است خود نيز علاوه بر آنكه بدانها اعتقاد داشته عمل نيز نموده است،
- اما بعضى از اين مواد بمانند فضله گنجشك و پرستوك و سار و سوسمار و موش و سرگين خفاس و دردى كميز و امثال آن معلوم نشد كه چه اثرى داشته است؟
- ولى استفاده از داروهاى و گردهاى نرم و دستورهاى ديگر شبيه آن طبيعى و منطقى و با اصول طبى بسيار مطابق مىباشد، چنانكه وى در صفحه هشتادم سطر سوم بدان اشاره كرده است.
در فصل چهاردهم از صفحه نودم تا آخر كتاب: رازى از انواع و اقسام آبله و سرخك سخن مىگويد و آنها را با تقدمة المعرفه بخوبى شرح مىدهد.
مىتوان گفت رازى در اين فصل با منتهاى مهارت و دقت بخوبى از عهده امر برآمده و تقريبا با معلومات كنونى تباينى ندارد. اين فصل يكى از قسمتهاى بسيار ارزنده كتاب مىباشد كه با كمى دقت مىتوان دريافت كه وى تا چه حد به بيمارى سرخك و آبله (مخصوصا آبله) توجه و دقت و سررشته داشته است.
در اين فصل رازى انواع آبله و سرخك را مشروحا متذكر گرديده است. در بادى امر شايد عدهاى تصور نمايند كه مطلب پيش پا افتاده و آسان است ولى با مختصر تعمقى مىتوان درك كرد كه وى:
- تفكيك بين آبله و سرخك،
- تقسيمبندى آبله و ذكر انواع و اقسام آن،
- شرح انواع سرخكها،
- وجه مشترك آبله و سرخك،
را بخوبى از عهده برآمده است.
اگر راه اغراق و غلو نرويم بدون جانبدارى مىتوان گفت: «كه تقسيمات رازى از روى اصول علمى صحيح پايهگذارى گرديده و عقيده عده زيادى از محققين و مورخين تاريخ طب آن است كه تفكيك بين آبله و سرخك از ابتكارات رازى است و وى اولين طبيبى است كه توانسته بخوبى از عهده اين امر برآيد».
از آن گذشته رازى در رساله آبله و سرخك علاوه بر آنكه تفكيك بين اين دو بيمارى را صريحا متذكر گرديده تلويحا از آبلهمرغان(Varicelle) صحبت مىدارد و اين مطلب از خلال سطور فصل اول و فصل پنجم مستفاد مىگردد.
فصل اول سطر شانزدهم و هفدهم رازى گويد:
«همچنين جوانانى كه حرارت آنها كم بوده و رطوبت زيادى هم در خون آنها نيست يا افرادى كه در طفوليت گرفتار آبله حفيف شدهاند و بدن خشك و لاغرى داشته و حرارت آنها كم و خفيف بوده چون اين دسته به جوانى برسند بر اثر مراقبت شديد از بدن يا عدم مراقبت ممكن است مبتلى به آبله گرديده يا از آن مصون مانند» همچنين در مقدمه فصل پنجم رازى گويد:
«مقتضى است كودكان و نوباوگان و جوانان را كه آبله درنياورده يا آنكه آبله ضعيف گرفتهاند مخصوصا در مواقع و فصول آبله و همچنين كسانى كه مزاج آنها مستعد قبول آبله است، بشرحى كه بيان شد فصد شوند و قبل از آنكه تب كنند يا از چهارده سال علامات آبله در بدن آنها ديده شود…»، مىرساند كه مقصود از آبله خفيف و ضعيف و توجه باينكه بعدا آبله گيرند مقصود آبلهمرغان است.
در صفحه چهل و هشتم فصل پنجم سطور سوم تا هفتم: ترجمه سطور كمى پيچيده شده است اگر بدين شكل ملحوظ گردد مناسبتر است «شايسته است كودكان و جوانان اعم از آنكه آبله نگرفته و يا آبله ضعيفى گرفته باشند مخصوصا در مواقع و فصول آبله فصد كنند. براى كسانى كه داراى مزاجى هستند بشرحى كه گفتيم، آن دسته كه به چهارده سال رسيدهاند قبل از آنكه تب نمايند و علامات آبله آنها ظاهر گردد فصد و آن دسته كه كمتر از چهارده سال دارند حجامت شوند…»
تكمله
- درباره كتاب «آبله و سرخك» گفتنى و نوشتنى بسيار است، مخصوصا آنكه رازى كتاب مستقلى را برشته تحرير آورده و براى اولين دفعه توانسته اين دو بيمارى را از هم جدا سازد و در اصطلاح طبى تشخيص افتراقى(Diagostic diffe ?rentiel -) قائل شود و از هر نظر كه ملاحظه شود امرى بسيار عظيم است.
دو بيمارى آبله و سرخك از قديم الايام در ميان مردم وجود داشته، اما رازى اولين طبيبى است كه آنها را با ذكر شواهد از نظر علمى جدا ساخته، سهل است درباره آبلهمرغان(Varicelle -) در فصل اول و پنجم بنحوى ذكرى بميان آورده است.
رازى در فصل اول درباره آبله مقدمهاى از جالينوس متذكر گرديده بدين شكل: «آنها كه گفتهاند جالينوس دانشمند از آبله ذكرى كرده و آن را نمىشناخته آنهائى هستند كه كتابهاى جالينوس را نخوانده يا به آنها مرور كرده و از آن گذشتهاند، زيرا جالينوس در مقاله دوم از كتاب «قاطاجانس» مرهمى را توصيف كرده و گفته است:
«مرهم مزبور براى فلان نبض و فلان مرض و براى آبله نافع است»
پس از آن باز در همين فصل از قول جالينوس از كتاب منافع الاعضاء اين دانشمند (جالينوس) آورده است: كه «باقيمانده غذا كه تبديل به خون نگرديده در اعضاء مىماند و متعفن شده و به مرور بر حرارت آن افزوده مىگردد تا آنكه سرخى و دانه آبله و ساعيه توليد كند».
باز در همين فصل سطورى مبنى بر اينكه قدما نام فلقمونيا (فلقمونى) را بر هر عارضهاى كه حرارت زياد داشته باشد به مانند سرخيها و آبله اطلاق مىكردند…
رازى گويد: كه اطلاعات ما از جالينوس در باب آبله بهمين اندازه است، مگر آنكه در كتابهاى ديگر خود كه به عربى ترجمه نشده مطالبى باشد و من (رازى) در اين باب زياد تفحص و از كسانى كه سريانى و يونانى مىدانستند تحقيق كردم، هيچيك از آنها اضافه از آنچه من گفتم چيزى نگفتند تا من (رازى) استفاده كنم، حتى بعضيها آنچه را كه من گفتم نمىدانستند، چه رسد به آنكه اضافه از آن چيزى گويند و من (رازى) تعجب مىكنم چگونه جالينوس از اين مرض گذشته و آن را ناديده گرفته درحالىكه مرض شايعى است و احتياج به درمان آن شديد بوده است…».
رازى در باب اين بيمارى نظر متأخرين (نسبت به زمان خود) مطالبى متفرق آورده و گفته است: «هيچيك از آنان سبب ايجاد آبله و آنكه چرا احدى از آن خلاصى ندارد بيان نكردهاند. همچنين از اقسام درمانهاى آن…».
مطالب بالا مىرساند كه رازى براى تهيه كتاب تا چه حد دقيق بوده و تا چه اندازه نسبت به جالينوس به مناسبت پيشكسوتى احترام قائل شده است.
- رازى و جالينوس- چنانكه در بالا آمد رازى را به جالينوس عقيدتى خاص و نسبت به وى معتقد بوده است. اين مطلب را از كتاب معروف وى «كتاب الشكوك على جالينوس» مىتوان دريافت.
در اين كتاب رازى در مورد رسالات چندى از جالينوس ايراداتى گرفته و يك يك آنها را رد كرده و اظهار داشته كه آرا و عقايد و مطالبى كه در فنون مختلف از كتب جالينوس آمده متناقضى است. اما در ابتداى كتاب رازى از كار خود عذر خواسته و گويد:
«مقام جالينوس بر هيچكس پوشيده نيست و ممكن است بعضى از كوتهنظران مرا بدين كار ملامت و سرزنش كنند، ولى فيلسوف و حكيم بر من خرده نخواهند گرفت، بدليل آنكه در حكمت تقليد جايز نيست و مىبايست از روى دليل و برهان صحبت شود و اگر شخصا جالينوس زنده مىبود مرا بدين تأليف ستايش مىكرد».
- رازى و زبان يونانى- رازى در فصل اول كتاب آبله و سرخك متذكر گرديده كه: «از كسانى كه سريانى و يونانى مىدانستند تحقيق كردم هيچيك از آنها اضافه از آنچه من گفتم چيزى نگفتند تا من استفاده كنم…».
پس معلوم مىشود كه رازى با زبان يونانى آشنا نبوده و اين زبان در اختيار و تيول عدهاى از اطباء سريانى و حرانى قبل از رازى بوده و آنها كتابها را از يونانى به سريانى و سپس به عربى و بعضا مستقيما از يونانى به عربى برگرداندهاند كه همين ترجمهها منابح بزرگ در تمدن اسلامى شده است.
اما بعضيها معتقدند كه رازى زبان يونانى مىدانسته و يا لااقل مىتوانسته كموبيش از كتابهاى يونانى مستقيما استفاده كند.
- دوار مختلف بيمارىهاى آبله و سرخك- رازى در كتاب آبله و سرخك تقريبا در تمام فصول ابتلاء به اين دو بيمارى را در نوباوگان و كودكان و نوجوانان و بالغان و اشخاص مسن و پيرمردان و ايضا در فصول مختلفه بطور جداگانه متذكر گرديده، به نحوى كه تقريبا جزئيات امر را گفته است. از مطالعه ترجمه كتاب اين مطلب بخوبى آشكار و هويدا مىگردد و احتياج به شرح و بسط ديگر نيست. فقط به ذكر يك نكته متذكر مىگردد كه از مرور به صفحات ترجمه كتاب چنين مستفاد مىگردد كه رازى را دقت كامل به نگارش كتاب پرداخته و معلوم مىشود كتاب نتيجه مشاهدات سريرى(Clinique -) وى مىباشد، مضافا بدانكه در فصل پنجم كه در «احتراز از آبله قبل از ظهور و جلوگيرى از ازدياد آن بعد از بروز» است»، جميع نكات را تذكر داده و نسخ چندى هم كه عملى مىباشد آورده است.
درين فصل (فصل پنجم) درباره شيرخواران و كودكان و نوباوگان و جوانان و زنان شيرده كه آبله در نياورده يا آنكه آبله ضعيف گرفتهاند و فصول آبله و مزاج افراد- مستعد و قبول آبله و مكان آنها و افراد چهارده ساله و پائينتر از آنها و غذاهائى كه براى آنان لازم است و مواقعى كه آبله شيوع دارد و افرادى كه مزاجهاى آنها متفاوت است و بدنهاى آنها تروتازه و گوشتى و يا سرخ و سفيد باشد، هركدام علىحده مشروح گفته است.
فصل پنجم كتاب شاه فصل كتاب آبله و سرخك رازى است، چرا كه در اين فصل رازى تكليف پزشكان را در برابر آبله افراد و جلوگيرى از ابتلاء بدان و درمان بيمارى را بسيار خوب از عهده برآمده است.
رازى را عقيده آن بوده كه هرچه زودتر بايد در بروز آبله و سرخك تسريع گردد.
اين مطلب را در فصل ششم كتاب با دستورهاى چندى مشروح متذكر گرديد است و گويد: كه بايد به حال بيمار بسيار دقت و توجه داشت و در هر موقع كه ضعف و عطش و عرق و يا عوارض و علامات ديگر به بيمار دست داد چه بايد كرد؟ مخصوصا اگر آبله به كندى ظهور كند، تكليف طبيب چيست؟
از همه مهمتر آنكه در دستور پوشيدن پيراهن نرم و خشك كردن عرق بيمار و پوشش عضو توصيه مىكند. رازى حمام و آبزن را براى بيمار در اين موقع (يعنى در موقع بروز آبله) صلاح نمىداند و دستور مىدهد كه مواظب باشند اگر بيمار را غشى آيد احتياط كامل شود.
رازى ايضا در مورد تجويز داروها تأكيد مىكند كه حتى الامكان از آنها خود دارى شود و توجه به مزاج و اجابت بيمار شود و موادى خنككننده و دمكردههاى گياهى و ميوهاى و امثال آن به بيمار داده شود كه باعث تسهيل اجابت مزاج و زيادى ادرار گردد.
آنگاه رازى نسخههائى چند براى بيمار تجويز مىكند كه تمام از براى لينت مزاج و زياد شدن ادرار و تسهيل در بيرون زدن آبله نافع است.
نسخه اولى كه تجويز نمود انجير و مويز دمگرفته است. سپس متذكر مىگردد كه نسخه ديگرى كه همان نسخه اول باضافه تخم رازيانه و كرفس است به بيمار داده شود و اضافه مىكند كه اين نسخه قويتر است. باز نسخ چندى كه از دومى قويتر است در كتاب آورده است.
از فصول معتبر كتاب آبله و سرخك فصل هفتم است كه رازى توجه به چشم و گلو و اعضائى كه در موقع بروز آبله بايد به آنها توجه داشت مىباشد. دستور چكاندن قطره در چشم و توجه باينكه مثلا اگر آبله در ملتحمه بروز كند چه بايد كرد و توصيه مىكند اگر آبله درشتى در سياهى چشم زند بايد سورمه را با گلاب مخلوط كرد و چند روز در چشم بيمار چكاند.
رازى گويد: پس از چشم بايد به حلق و دهان بيمار توجه شود چرا كه بسيار ديده شده است خناقهائى سخت به بيمار عارض مىگردد و نسخههائى براى بيمار تجويز مىكند. وى براى اين عوارض آبله در حلق و دهان به غرغره و مضمضه بسيار تأكيد كرده است. پس از گلو و حلق رازى توجه پزشكان را به بندها و مفاصل معطوف مىدارد و نسخههائى براى رفع درد مفاصل در كتاب آورده است.
غير از بندها رازى در مورد آنكه آبله به بينى و گوش اثر نگذارد، توجه پزشكان را به اين دو عضو متوجه مىسازد و متذكر مىگردد كه اگر آبله در داخل گوش زند خطر آشكارى براى بيمار خواهد شد و بايد در گوش قطره چكاند.
به شرح ايضا درباره كف پا توصيه مىكند كه اگر درد شديدى پيدا شد آن را بايد تكميل كرد.
در فصل هشتم رازى دستوراتى در باب موادى كه آبله را نضج دهد، داروهائى براى اين كار يادآور مىشود.
رازى در فصل نهم موادى كه آبله را خشك كند و از چرك بيندازد آورده است. و ايضا موادى كه پوستههاى خشك و خشكريشهها و آثار آبله را از چشم و ساير قسمتها از بين ببرد در فصول دهم و يازدهم مشروحا متذكر گرديد كه در متن كتاب آمده است.
از فصول مهمه كتاب فصل دوازدهم و سيزدهم كتاب است كه در دستور غذاى بيمار آبلهاى و توجه به مزاج وى از نظر لينت و يبوست مىباشد.
در اين دو فصل رازى نتيجه تجارب خود را با ذكر غذاها و داروهاى لازم و تركيباتى چند كه تمام گياهى (و بعضى معدنى) مىباشند با توجه به لاغرى و چاقى و وضع بيمار و فصول سال و امثال آنها بيان داشته و مىرساند كه تمام مطالب اين دو فصل به چه نحو بر پايه تجارب سريرى (- كلينيكى) وى مىباشد.
فصل چهاردهم كتاب كه در انواع و اقسام آبله و سرخك است يك دوره كامل و مشروح اين دو بيمارى است، كه اگر با نظر تحقيق و تدقيق در آن نظر افكنده شود، معلوم مىگردد كه رازى تمام انواع و اقسام آبله و سرخك را شخصا ديده كه چنين اظهار عقيده مىكند. رازى نوزده قسم آبله و سرخك در اين فصل آورده كه با موازين كنونى تقريبا هيچ تفاوتى ندارد.
- آبله و سرخك در مؤلفات ديگر رازى- قبل از آنكه بموضوع اين قسمت به پردازيم متذكر مىگردم كه تقريبا تمام پزشكان اسلامى فصلى از كتاب تأليفى خود را در باب آبله اختصاص دادهاند.
گرچه رازى در بسيارى از مؤلفات و مصنفات طبى خود درباره آبله و سرخك مطالبى آورده، بدين معنى كه ضمن ذكر بيماريها از اين دو بيمارى هم سخن گفته، اما كتاب آبله و سرخك را مخصوصا براى اين دو بيمارى تأليف كرده است.
من باب مثال متذكر مىگردم كه رازى:
الف) در كتاب حاوى از اين دو بيمارى و سبب بروز و درمان و عوارض و ساير موضوعات مطالبى دارد، اما مختصر و اصولا شباهتى به كتاب آبله و سرخك ندارد.
در كتاب حاوى چاپ حيدرآباد دكن مجلد هفدهم كه به سال 1385 هجرى قمرى (مطابق 1964 ميلادى) چاپ شده است، قريب سى و پنج صفحه بيش نيست. در اين سى و پنج صفحه كه خلاصهاى بيش نيست ضمن كتاب بسيار مطول و بزرگ حاوى است كه يك دوره طب و بهداشت و فنون طبى مىباشد. قاعدة نبايد هم مفصل باشد، چرا كه تأليف خاصى براى آبله و سرخك نمىباشد.
اما در همين سى و پنج صفحه رازى از عقايد عده زيادى از پزشكان به مانند. اقريطن[18] و اريباسيوس[19] و اهرن[20] و ماسرجويه[21]. و ابن سرابيون[22] و ماسويه[23] و حنين بن اسحق[24] و اسحق بن حنين[25] و جورجيس بن بختيشوع[26] و بختيشوع بن جورجيس[27] و جبرئيل بن بختيشوع[28] از آن و طبرى[29] و ساير پزشكان قبل از خود ياد كرده و عقايد آنان را متذكر گرديده، ولى نكتهاى كه در فصل آبله در كتاب حاوى مشاهده مىشود آنكه رازى پس از ذكر عقايد و نظرات پزشكان سلف عقيده خود را بسيار روشن آورده است.،
ب) در كتاب منصورى در مقاله دهم ضمن انواع و اقسام تبها شرح مختصرى در باب آبله و سرخك داده است. البته نه به ميزانى كه در كتاب آبله و سرخك ديده مىشود.
پ) ايضا رازى در كتاب تأليفى خود بنام «تقسيم الامراض و اسبابها على الشرح» و كتاب «قرابادين» كه در درمان و تداوى بيماريهاست در باب شصتم داروهائى كه اثر و جاى قرحههاى آبله را ترميم كند شرحى متذكر شده است.،
ت) باب بيست و نهم «كتابان فى التجارب» تأليف رازى درباره تبها و آبله و و سرخك است.،
ث) رازى در كتاب «الفاخر» شمهاى از تبها بمانند تب مطبقه (- دامنه-(Fie ?vre Typhoi ?de) و تب محرقه (- تيفوس اكزانتماتيك-Thyphus (exanthe ?matique و آبله و سرخك آورده است.
اما بطور قطع و يقين بايد گفت: گرچه رازى در باب دو بيمارى آبله و سرخك در مؤلفات خود فصلى اختصاص داده، اما هيچكدام به پاى رساله مستقل «آبله و سرخك» نمىرسد.
[1] – مقصود از عوارضComplications است.
[2] – مقصود دارو و غذا است.
[3] – نضج در اصطلاح طب قديم حالت قبل از شفاء كامل است كه مىتوان آن را پختگى و بهبود نسبى يا قوام دانست(Ame ?lioration ) و تا قوام در بيمارى حاصل نگردد بهبود ميسر نيست.
[4] – پوسته يا قشرEcorce است.
[5] – خشكريشه كلمهاى فارسى است و چنانكه از آن مستفاد مىگردد، ريشه خشك آبله و بيماريهاى جلدى است. فرانسه آنFongus ياEscarre است.
[6] ( 5- 6) در عربى سليم و مهلك است.
[7] ( 5- 6) در عربى سليم و مهلك است.
[8] ( 1 و 2 و 3 و 4 و 5)- مقصود صلبيه و مشيميه و شبكيه و زجاجيه و جليهيه مىباشد
[9] ( 1 و 2 و 3 و 4 و 5)- مقصود صلبيه و مشيميه و شبكيه و زجاجيه و جليهيه مىباشد
[10] ( 1 و 2 و 3 و 4 و 5)- مقصود صلبيه و مشيميه و شبكيه و زجاجيه و جليهيه مىباشد
[11] ( 1 و 2 و 3 و 4 و 5)- مقصود صلبيه و مشيميه و شبكيه و زجاجيه و جليهيه مىباشد
[12] ( 1 و 2 و 3 و 4 و 5)- مقصود صلبيه و مشيميه و شبكيه و زجاجيه و جليهيه مىباشد
[13] – عنكبوت يا عنكبوتيه باحتمال قوى جسم حدبى است
[14] – بيض مقصود قسمت جلوى صلبيه و ياIIumeur ?aqueuse است؟.
[15] ( 8 و 9 و 10)- مقصود عنبيه و قرنيه و ملتحمه است.
[16] ( 8 و 9 و 10)- مقصود عنبيه و قرنيه و ملتحمه است.
[17] ( 8 و 9 و 10)- مقصود عنبيه و قرنيه و ملتحمه است.
[18] – اقريطن-(Criton )- اين طبيب كه بنام اقريطون المزين معروف مىباشد( 52- 117 ميلادى) معاصر تراژان امپراطور روم بود. وى قبل از جالينوس مىزيسته و كتبى چند در- پزشكى و تاريخ دارد من جمله از كتب وى كتابى است به نام« كتاب الزينه».
[19] – اريباسيوس برغامسى(Oribase de Pergamone -) از پزشكان دانشمند و اصلش از برغامس(- پرگامن) بود. وى در سده چهارم ميلادى( 325- 400 ميلادى) مىزيسته است.
كتب مهم و معتبرى در طب دارد و بر كتابهاى بقراط شروحى نگاشته است. اريباسيوس شاگرد زنون قبرسى(Zenon de Chypre -) مىباشد. از آن نظر كه اريباسيوس در بيماريهاى زنان دست داشته به نام« اريباسيوس قوابلى» مشهور مىباشد.
[20] – اهرن(Heron I’ancien Aron -H .d’Alexandrie ) يا اهرن الاسكندرانى از پزشكان مكتب اسكندريه بود كه به نام اهرن القس معروف مىباشد. وى در سال 650 ميلادى مىزيسته و صاحب كناش(- مجموعه طبى-(Formulaire مىباشد.
وى اول دفعه نام بيمارى آبله را در كتابى به سريانى نوشته اسم برده بعدها توسط ماسرجويه(- ماسرجيس) به عربى ترجمه شده است. اهرن در دوران پادشاهى هرقل(Heraklios -) امپراطور روم مىزيسته. كتابش در سى مقاله است كه بعدها ماسرجويه دو مقاله بدان افزوده.
مجموعه وى توسط گوسيوس(Gosius -) ترجمه گرديده است.
كتاب( يا كتابهاى) اهرن سهم علمى زياد در ميان مسلمانان و اعراب ابتداء اسلام داشتند.
اهوازى(- على بن عباس مجوسى اهوازى) در مقدمه كتاب خود به نام ملكى(- كامل- الصناعة الطبية الملكى) از كتاب اهرن ستايش كرده و از مطالبش تعريف و تمجيد مىكند. اما ترجمه عربى آن را ناقص مىداند.
بايد دانست اين اهرون غير از اهرن(- ايرن البيزنطى- اهرن جوان-He ?ron de Bysance (He ?ron le june كه مهندس بوده مىباشد.
[21] – ماسرجويه(- ماسرجيس(Masarjawai – ماسرجويه از پزشكان جنديشاپور بود.
وى از اهالى بصره و در زمان عمر بن عبد العزيز خليفه اموى و ايضا در زمان مروان خليفه مىزيسته.
كناش اهرن را به عربى برگردانده. كناش اهرن در سى مقاله بود، اما ماسرجيس دو مقاله بدان افزوده است. در زمان عمر بن عبد العزيز كتاب بالا كه مدتها بدان توجه نشده و بدلائلى در خزانه كتب محبوس بود، به امر خليفه بيرون آورده شد و مورد استفاده عموم قرار گرفت.
اين ماسرجيس سردسته خاندانى به همين نام مىباشد. وى يهودى ايرانى بود كه رازى هم در كتاب حاوى ويرا به نام يهودى و در خلال نظرات پزشكان سلف و فقط به نام« يهودى» ذكر كرده است.
از وى دو اثر بزرگ بنام« قوى الاطعمه و منافعها و مضارها»(- در نيروهاى خوراكيها و سود و زيان آنها) و كتاب« قوى العقاقير و منافعها و مضارها»(- در نيروهاى گياهان و سود و زيان آنها) در كتب مورخان آمده است.
فرزندش بنام عيسى(- عيسى بن ماسرجيس) به مانند پدر در كار ترجمه زبردست بود. از وى نام كتابهاى چندى در كتب مورخان آمده كه دوتاى از آنها بنام« كتاب الالوان»(- رنگها) و« كتاب الروائح و الطموم(- بوها و خوراكيها) مىباشد.
[22] – ابن سرابيون(Se ?rapion -)- در تاريخ اطباء به دو نفر به نام ابن سرابيون برخورد مىكنيم. يكى يوحنا و ديگرى داود. اما وقتى كه ابن سرابيون مطلق گفته شود مقصود يوحناست.
وى را دو كناش است يكى كناش كبير و ديگرى كناش صغير. كناش صغير وى چندين مرتبه از سريانى به عربى ترجمه شده اين سرابيون از پزشكان مكتب اسكندريه مىباشد.
[23] – ابو يوحنا ماسويه-(Mesue ?-)- ماسويه برحسب پيشنهاد جبرئيل بن بختيشوع به بغداد آمد و رياست بيمارستان بغداد را عهدهدار شد. بعضى گويند روزى ماسويه در جنديشاپور مطالبى گفت كه به نفع اعراب و ضرر بيمارستان بود. رئيس دانشكده و بيمارستان جنديشاپور ويرا- از مقامش خلع و حقوق او را قطع كرد. بدين جهت وى( ماسويه) روانه بغداد شد.
آنگاه كه ماسويه به بغداد آمد و در برابر خاندان بختيشوع قرار گرفت، بوسائلى خود را به فضل بن ربيع كه دشمن برمكيان بود نزديك كرد و نتيجة به دربار خلافت راه يافت و طبيب مخصوص دربار شد.
عدهاى از پزشكان مترجم بمانند ثابت بن قره و حنين بن اسحق و اسحق بن حنين شاگردان ماسويه بودند.
ماسويه اول( يا ماسويه پدر) مدتى قريب سى سال در بيمارستان جنديشاپور به كار داروسازى اشتغال داشت و در بغداد بوسائلى چنانكه آمد به دربار خلافت راه يافت و بعدا به درمان خواهر هارون الرشيد و ديگران پرداخت.
ويرا دو پسر بنامهاى ابو زكريا يوحنا بن ماسويه و ميخائيل بن ماسويه بود. اولى طبق نوشته ابن ابى اصيبعه قريب چهل و دو اثر در طب و فنون طبى و فروع آن داشته وفاتش به سال 243 هجرى قمرى(- 857 ميلادى) در سرمنراى در زمان خلافت متوكل عباسى اتفاق افتاد.
اما از ميخائيل اثر و تأليف طبى در كتابها نيامده است. كتابهائى از يوحنا به لاتينى- ترجمه شده و قريب نه مرتبه از 1423 تا 1662 ميلادى در اروپا به چاپ رسيده است.
بنظر مىرسد( بلكه قطعى است) نظر رازى در باب آبله كه نام ابن ماسويه را آورده يوحنا باشد.
[24] – حنين بن اسحق- حنين سردسته خاندان آل حنين مىباشد كه در زبان لاتينى به(Johannitus ) معروف مىباشد. پدرش اسحاق و نام خانوادگىاش عبادى و كنيهاش ابو زيد و مسيحى نسطورى و از مردم حيره بود. تاريخ تولدش 194 هجرى قمرى(- 809 ميلادى) در حيره و وفاتش به سال 259 يا 262 هجرى قمرى(- 873 يا 877 ميلادى) اتفاق افتاده است.
پدر حنين داروساز و گياه فروش مسيحى نسطورى و از اهل حيره و قوم عباد بود. حنين مردى فصيح و خوشبيان و در زبانهاى عربى و يونانى متبحر و خطيبى بليغ بود. در بصره نزد خليل بن احمد نحوى زبان عربى را آموخت، آنگاه به بغداد رفت و در مجلس درس يوحنا بن ماسويه وارد شد و چون مردى جدلى بود از يوحنا ايراداتى مىگرفت تا كار به آنجا منجر گشت كه يوحنا او را از مجلس درس طرد كرد. حنين به مصر و اسكندريه رفت. به قولى دو سال و به قولى سه سال زبان يونانى را آموخت و در حقيقت كليد ترجمه كتب يونانى را در دست گرفت.
داستان زندگى حنين بسيار پرنشيبوفراز است و خلاصه با جد فوق العاده توانست- رئيس دار الترجمه مأمون شود. تعداد زيادى كتاب طبى از ابقراط و جالينوس ترجمه كرده است.
معروف است كه مأمون به وزن ترجمههاى حنين به وى طلا مىپرداخته است. تعداد مؤلفات و ترجمههاى حنين كه توسط او و دستگاه ترجمه و شاگردانش در كتب مورخان آمده يكصد و سى و دو مىباشد كه هفده كتاب طبى از ابقراط و يكصد و پانزده عدد از جالينوس است كه بيشتر در علوم طبى است. بعلاوه براى عدهاى از پزشكان و بزرگان بغداد نيز ترجمههائى دارد.
آنچه كه حنين از كتابهاى ابقراط ترجمه كرده تماما طبى و آنچه كه از آثار جالينوس- ترجمه كرده كه طبى و غير طبى مىباشند.
از كتابهاى معتبر حنين كتابى است بنام« كتاب العشر مقالات فى العين». اين كتاب به سال 1928 ميلادى توسط دكتر ماكس ميرهوف(Max Meyerhof ) دوست فقيدم( طبيب چشم در قاهره) تحت عنوان« كتاب العشر مقالات فى العين المنسوب لحنين بن اسحق 194- 264 هجرى قمرى» در چاپخانه اميرى( المطبقه الاميريه) به چاپ رسيده است كه مشتمل بر چهل و نه صفحه مقدمه و دويست و بيست و دو صفحه ترجمه و دويست و سى صفحه متن مىباشد.
دانشمند آلمانى گ. برگرشتراسر(G .Bergerstrasser ) كتابى تحت عنوان« حنين بن اسحق و مكتب وى»(Hunain ibn Ishak und seine schule ) به سال 1913 ميلادى در ليدن به چاپ رسانده است. ازاينرو معلوم مىشود مكتب حنين بسيار ارزنده است.( براى اطلاع بيشتر رجوع شود به تاريخ طب در ايران پس از اسلام تأليف نگارنده از انتشارات دانشگاه تهران شماره 1397 خورشيدى).
[25] – اسحاق بن حنين. حنين را دو پسر بود بنامهاى داود و اسحق. داود به مانند پدر طبيب بود و در حقيقت توانست جاى پدر را بگيرد. معروف است كه حنين تعدادى از ترجمههاى خود مخصوصا آن دسته از كتابهاى جالينوس را براى دو پسرش ترجمه كرده است.
اما اسحق بن حنين بمانند پدر مترجمى زبردست بود. قريب يازده تأليف و ترجمه و رساله و مقاله و امثال آنها داشته است.
( 9 و 10 و 11) عدهاى از اطباء كه اصلا نسطورى بودند در دوران ساسانيان به ايران آمده و در جنديشاپور خدمت كردهاند. گرچه عدهاى از آنها در خدمت خلفاء عباسى و طبيب آنها بودند، اما نسبت به مكتب جنديشاپور بسيار باوفا ماندند. اينان بنام آل بختيشوع(- خاندان بختيشوع) در تاريخ طب اسلامى شهرت دارند.
سردسته آنها بختيشوع اول(- بختيشوع پدر) بود. ويرا فرزندى بود بنام جورجيس(- جورجيس اول) كه طبيب منصور خليفه عباسى بود. جورجيس فرزندى داشت بنام بختيشوع(- بختيشوع دوم). اين بختيشوع دو فرزند داشت يكى جورجيس(- جورجيس دوم) و ديگر جبرائيل(- جبرائيل اول). جبرائيل را سه فرزند بنامهاى عبيد اللّه و ميخائيل و بختيشوع(- بختيشوع سوم) و عبيد اللّه را فرزندى بود بنام جبرائيل(- جبرائيل دوم). و او هم فرزندى بنام عبيد اللّه(- عبيد اللّه دوم) با كنيه ابو سعيد داشت. بختيشوع سوم را فرزندى بود بنام يحيى(- يوحنا) و يحيى نيز فرزندى داشت بنام بختيشوع(- بختيشوع چهارم)، كه همه از نسل بختيشوع اول بودند.
[26] – جورجيس اول يا جرجيس رئيس بيمارستان جنديشاپور بود. چون منصور خليفه عباسى به بيمارى سختى دچار شد و پزشكان بغداد از معالجت وى عاجز ماندند، همه بالاتفاق جورجيس طبيب رئيس بيمارستان جنديشاپور را براى درمان خليفه معرفى كردند. خليفه دستور به احضار وى داد و مدتى هم در بغداد( قريب دو سال) بود. منصور اصرار در ماندن وى در بغداد كرد ولى جورجيس قبول نكرد و يكى از شاگردانش را بنام عيسى بن شهلافا را در بغداد براى مراقبت خليفه گمارد. ويرا كتب چندى است كه از يونانى به عربى ترجمه كرده است.
[27] – بختيشوع(- بختيشوع دوم) فرزند جورجيس و او نيز از اطباء جنديشاپور و ايضا طبيب معالج مهدى و هادى و هارون الرشيد خلفاى عباسى بود.
مىگويند وقتى كه هارون به بيمارى سختى مبتلى گشت به يحيى برمكى دستور داد- طبيبى حاذق احضار كند. با آنكه طبيب خانوادگى آنها ابو قريش بود، ولى بختيشوع را از جندى شاپور به بغداد خواستند. بختيشوع در دربار هارون مقامى ارجمند يافت.
ويرا مؤلفات چندى در طب مىباشد كه مهمترين آنها عبارتند از:
« كناش مختصر» و« كتاب تذكره» كه براى فرزندش جبرائيل برشته تحرير درآورده است. ويرا دو پسر بود بنامهاى جبرائيل(- جبرائيل اول) و جورجيس(- جورجيس دوم).
[28] – جبرائيل( يا جبرائيل اول) فرزند بختيشوع دوم با پدرش به بغداد آمد و بواسطه درمانى كه فى المجلس براى يكى از كنيزكان هارون كرد و كنيزك بهبود يافت مقامش نزد خليفه بالا گرفت.
وى از آن دسته از پزشكان در تمدن اسلامى است كه در تاريخ طب اسلام و ايران بيش از همه پزشكان تا دوران خود مقررى سالانه خاصى در ماه محرم و بابت قيمت لباس و خون گرفتن از هارون و ترتيب دارو و شربت و حق الزحمه از خواهر رشيد( عباسه) و اطراقيهاى وى( رشيد) و فضل بن ربيع وجوه كلانى دريافت كرده است كه جمعا طبق گفته القفطى در كتاب« اخبار- العلماء باخبار الحكما» طى بيست و سه سال خلافت هارون و خدمت برامكه( كه مدت آن ده سال بود) بطور مستمر دريافت داشته است كه جمعا هشتصد و هفتاد هزار درهم مىشده است. از آن گذشته از غله و ساير عوايد از جنديشاپور و بصره و شهرهاى ديگر سالانه هشتصد هزار درهم داشته است. اينها غير از صلات كلانى مىباشد كه در دفتر و طومار خود از آنها ذكر كرده است. گذشته از آن در طومارى كه بجا گذاشته نهصد هزار دينار طلا و مبلغ هنگفتى درهم داشته است.
از وى چهار رساله( كتاب) در طب و فنون آن و يك رساله در منطق تواريخ اطباء برده شده است.
خلاصه آنكه آنچه كه رازى در حاوى آورده است نظرات اين سه طبيب مىباشند كه قبل از وى بودند.
[29] – على بن ربن طبرى( يا ابن ربن طبرى)- كنيهاش ابو الحسن يا ابو اسحق و نامش على و پدرش رين( يا زيل يا ربان) در كتابهاى مورخان آمده است. وى از پزشكان بزرگ تمدن اسلامى است.
مولدش شهر مرو به سال 192 هجرى قمرى(- 8/ 807 ميلادى) و پسر يك عالم روحانى بود.
وى براى مازيار بن قارن نويسندگى مىكرد و چون بدست معتصم خليفه مسلمان و به وى( معتصم) نزديك شد. بعدا متوكل خليفه او را از جمله ندماى خود قرار داد.
شرح حال وى در كتابهاى« الفهرست» ابن النديم و« اخبار العلماء باخبار الحكماء» قفطى و ديگران آمده است.
معروف است كه وى استاد رازى بوده، ولى اين مطلب صحيح نيست. چرا كه به ظن قوى وفاتش به سال 247 هجرى(- 2/ 861 ميلادى) اتفاق افتاده و در اين سال نمىتوان گفت استاد رازى بوده.
ويرا مؤلفات چندى در طب و ساير علوم است كه مهمترين آنها عبارتند از:
1) كتاب« فردوس الحكمه» كه يك دوره طب و بهداشت و داروشناسى است و به سال- 1928 ميلادى در چاپخانه آفتاب برلين به چاپ رسيده،
2) كتاب« الدين و الدوله» كه به سال 1342 هجرى قمرى(- 1923 ميلادى) در مصر به چاپ رسيده است،
3) كتاب« حفظ الصحه» و نه تأليف ديگر. غير از دو كتاب اول و دوم نام ساير مؤلفات طبرى در كتب تواريخ آمده است.
توضيح- در مورد اسامى خاص لطفا به زيرنويسهاى كتاب و فهرستها مراجعه شود.