
فهرست مطالب
دلایل من برای فرزند دار نشدن چیست
انسان برای اعمال و رفتاری که در این دنیا انجام میدهد باید هدفی داشته باشد و الا دیوانه و احمق است برای مثال اگر کسی ضربه ای به صورت کسی بزند در خیابان اول از او می پرسد چرا می زنی ؟؟؟ یا اگر فردی در خیابان آب دهان به صورت کسی بیاندازد اول می پرسد چرا ؟؟؟ این سوالاتی است که عاقلان از هم می پرسند و الا اگر فرد دیوانه یا مجنون این حرکات را انجام دهد کسی از او سوال نمی پرسد و اگر بپرسد اطرافیان ظن و گمان دیوانه بودن فرد سوال کننده را خواهند کرد .
حال وقتی از افراد سوال می پرسی چرا بچه دار نمی شوید یعنی فعل و عمل تو خلاف خلقت و قانون است و راه تو اشتباه است دلیلت چیست ؟
افراد در جواب این سوال دلایلی را بیان می کنند که کسی به آنها تهمت دیوانگی یا احمق بودن را نزدند جواب این دلایل را بنده در اینجا آورده ام که می توانید بخوانید .
البته یک جواب می توانند بدهند که دهان همه را ببندند و آن هم این است که بگویند اشتباه کردم !!!
که ما می گوییم جبران کنید.
هزینه های فرزند دار شدن :
اولین شبهه ای که مطرح می کنند و رزاقیت خداوند باری تعالی را نادیده گرفته اند این است که هزینه های فرزند آوری بالا است و بچه ها توقع های زیادی دارند و پدر توان مخارج فرزندان زیاد را ندارد .
در بسیاری از احادیث توصیه به فرزند آوری شده و حتی به همین نکته اشاره کرده اند و کسانی را که فرزند زیاد بیاورند موجب درآمد بیشتری خواهند شد چون وظیفه خدا تعمین رزق بندگان است و اصلاً بیهوده است که کسی در این مورد بخواهد فکر کند چون هیچ کس در هیچ کجا از عالم وجود ندارد که بتوان گفت خداوند رزقش را نداده و از گرسنگی مرده است .
هر كه از ترس خرج و نفقه تزويج نكند بخدا بدگمان گشته كه خداوند فرمايد: «اگر فقير باشند خداوند از عنايت خود بىنيازشان گرداند.»
در این حدیث بالا سوء ظن به خدا را عامل این می داند که کسی بگوید ازدواج نمی کنم و بچه نمی آورم چون خدا رزق آن را نمی رساند و این سوء ظن به خدا از بدترین گناهان و باعث بسیاری از بدبختی های عالم خواهد شد.
بكر بن صالح گويد: به حضرت هادى (ع) نوشتم: من پنج سال است كه از بچهدار شدن خوددارى كردهام كه همسرم فرزند نمىخواهد و مىگويد بواسطه ندارى تربيت فرزند مشكل است؟ امام جواب نوشت: بچهدار شو كه خداوند روزيش دهد.
و نيز فرمود: روزى را از راه ازدواج بجوييد.
و پیامبر اکرم : ازدواج كنيد با زنان زيرا آنها براى شما سبب روزى هستند.
خداوند هیچ کس را در هیچ کجا از این سرزمین از موجودات بدون رزق نخواهد گذاشت.
روزی ابراهیم اَدهم با لشکر خود برای شکار روانه صحرا شد و در محلی فرود آمد و برای غذاخوردن سفره چیدند. در میان سفره، بزغاله ای بریان بود. ناگاه پرنده ای روی سفره نشست و مقداری از گوشت همان بزغاله را برداشت و پرید. ابراهیم گفت: دنبال آن پرنده بروید و ببینید با آن گوشت چه می کند چون این پرنده گوشت خوار نیست و نمی تواند برای خود برده باشد.
در آن نزدیکی کوهی بود که پرنده پشت آن کوه به زمین نشست. عده ای از لشکر او دنبال پرنده را گرفتند و دیدند مردی را محکم بسته اند، پرنده گوشت را پیش او می گذارد و کم کم آن را با منقار خود می کند و در دهان آن مرد می گذارد! آن مرد را پیش ابراهیم آوردند و او حکایت خود را چنین شرح داد: «از این محل عبور می کردم که عده ای سر راهم را گرفتند و دست و پایم را بستند و در آن جا افکندند. مدت یک هفته است که خداوند این پرنده را مأموریت داده برایم غذا می آورد و به وسیله منقارش آب آماده می کند و به من می دهد تا این که افراد تو مرا به این جا آوردند». ابراهیم از شنیدن این وضع شروع به گریستن کرد و گفت: «در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در چنین مواقعی روزی می رساند، پس چه حاجت به این همه زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه در ارتباط با حقوق مردم و حرص بی جا زدن؟!» پس از آن، از سلطنت دست کشید و از صاحبان حال شد و در صفای باطن و ریاضت عملی به مرتبه ای بلند رسید، تا جایی که شب ها زنجیر گران به گردن می کرد و با آن وضع عبادت می کرد و از این رو او را «اَدهم» گفته اند.
در روایت فرزند را عضد یعنی بازوی خانواده بیان کرده نه شکم که فقط نان خور باشد
فرزند هر چه بیشتر باشند بازو های کار در این خانه بیشتر می شود و در زمان باز نشستگی این بازو ها برای خانواده کار می کنند و رزق بیشتری برای این خانه می آورند ولی خانه ای که کم فرزند داشته باشد این عضد یا بازو تنها است و نمی تواند از پس تمام کار های این خانه بر بیاید چون یک بازو است و توان یک بازو از چند بازو کمتر است.
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيكُمْ أَلّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْولِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُم مِّنْ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ الايةَ [1].
بگو اى پيغمبر بيائيد تا من آنچه را كه خداوند شما بر شما حرام نموده است، براى شما بخوانم: آنكه هيچ چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! و به پدر و مادرتان احسان نمائيد! و اولاد خود را از ترس فقر و ضعف اندوخته و از بين رفتن سرمايه نكشيد! زيرا كه ما هستيم كه شما و آنان را روزى ميدهيم.
و همچون آيه: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا. [2]
و فرزندان خود را از ترس تهيدست شدن و از بين رفتن سرمايه، و حمله ور شدن سلطان فقر و فلاكت نكشيد! زيرا كه ما ايشان و شما را روزى ميدهيم؛ حقّاً كشتن آنان گناهى بزرگ و خطائى سترگ است.
و همچون آيه: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ* بِأَىّ ذَنبٍ قُتِلَتْ [3].
و زمانيكه از مَوْءُودَة (بچّهاى كه زنده در زير خاك دفن كنند) پرسيده شود كه: به چه جرمى و جنايتى او كشته شده است؟
اينها همه آياتى است كه دلالت بر حرمت قتل فرزند دارد؛ خواه فرزند بزرگ باشد خواه كوچك، خواه پسر باشد خواه دختر، خواه ناقص الخلقه و عقب افتاده باشد خواه تامّ الخلقه و كامل.
و عليهذا بچّهاى كه از مادر متولّد گردد و نابينا و يا ناشنوا و يا مقطوع اليد، و يا ديوانه و مجنون باشد، و يا به هر گونه عيبى از عيوب و نقصى از نقائص مبتلا باشد، نه پدر و نه مادر، و نه دولت و نه حاكم، و نه هيئت پزشكى و نه غيرهم، حقّ كشتن و از بين بردن اين بچّه را ندارند؛ خواه بوسيله آلت قتّاله باشد، خواه بوسيله تزريق داروى سمّى، خواه بوسيله استنشاق گاز، خواه بوسيله ذوب نمودن در اسيد، خواه بوسيله اشعّههاى مهلكه، و خواه به هر وسيله ديگرى كه بعداً كشف شود.
اينها مخلوق خدا هستند. و خدا اذن و اجازه كشتن را نداده است. اين كشتن، قتل نفس است. و در قتل نفس، خداوندِ خالق نفس، بين نفس انسانِ صحيح و معيب، و زن و مرد، و مريض و سالم، و عاقل و مجنون، و كوچك و بزرگ فرقى نگذاشته است. و به قتل نفس عمدى هر طور باشد وعده خلود در آتش دوزخ را داده است. [4]
انتحار و خودكشى قتل نفس است؛ و در اسلام حرام و ممنوع
بلكه انسان اختيار نفس خودش را هم ندارد. و خودكشى گرچه بواسطه تنگدستى و شدّت فقر، و زندانى شدن متمادى، و ورود مصائب گوناگون باشد حرام است؛ كسى كه به انتحار دست ميزند در جهنّم ميرود، و در آنجا طبق آيه قرآن مخلّد است.
عموم و إطلاق آياتى كه دلالت برحرمت قتل نفس عمدى دارد، شامل قتل انسان نفس خودش را، و شامل قتل نفس غير مىشود. أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا [5] بخوبى و روشنى دلالت بر حرمت انتحار هم ميكند.
و علاوه آيه كريمه: وَ أَنفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ [6]دلالت بر اين مدّعى دارد. [7]
من از پس تربیت فرزند بر نمیام :
کلمه تربیت از ربّ گرفته شده است و مشتق از آن می باشد .
کلمه مربی هم همین طور است و طبق آیات قرآن ربّ العالمین خداوند باری تعالی می باشد و تربیت کل افراد روی زمین به دست خداوند است .
کاری که پدر و مادر در این زمینه انجام می دهند زمینه سازی تربیت صحیح در راستای اموری که خداوند فرموده اند می باشد مثل تهیه رزق حلال و یا اموری که در زمان زناشویی باید مراعات کرد مثل اینکه صدای تنفس زن و مرد نباید به گوش فرزند دیگر برسد و ... والا تربیت را خداند ضامن آن شده و اگر ما بتوانیم زمینه صحیح فراهم کنیم مطمئناً خداوند هم با توکلی که ما به او داریم فرزندان صالح عنایت خواهد کرد.
حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام فرزندش در راه خودش قرار نگرفت چون با بدان بنشست و نمک سفره کافران را خورده یعنی به واسطه رزق حرام تربیت او از راه حق خارج شد و از این دسته مثال ها زیاد داریم در تاریخ که پدران و مادران خوب بودند ولی خداوند تربیت صحیح را برای آنها نخواسته چون صلاح آنها نبوده و خیر آن را خداوند می داند .
نکته مهم این است که یکی از مهمترین و مجرب ترین امور در زمینه سازی تربیت صحیح فرزند آوری زیاد است و کسانی که فرزندان زیاد دارند بچه ها تربیت صحیح تری پیدا خواهند کرد و این هم به تجربه ثابت شده و هم دلایل عقلی برای آن وجود دارد.
خانه ای که فرزند زیاد داشته باشد حساسیت بین فرزندان کمتر خواهد شد برای همین بچه ها عقده تنهایی و فرار از خانه را پیدا نخواهند کرد و دیگر اینکه زمانی که حساسیت روی یک فرزند زیاد شود عیوب او آشکار تر می شود و فرزند جری در گناه خواهد شد.
افرادی که فرزند زیاد دارند بچه ها هر کدام مراقب دیگر هستند برای اینکه خلافی از آنها سر نزند ولی فرزند کم را پدر و مادر باید همیشه مراقب اعمال او باشند و این شدنی نیست.
فرزندان بازتاب اعمال پدر و مادر هستند زمانی که افراد یک فرزند یا دو فرزند بیاورند دو فرزند باید بار اعمال پدر و مادر را به دوش بکشند که این برای بچه بسیار سخت می شود چون کسی نیست که گناهی نداشته باشد و اعمالش بازتاب خوبی از یک فرزند به دست نخواهد آورد ولی اگر فرزند زیاد باشند اعمال فرد بین چند فرزند تقسیم شده و بقیه آنها بازتاب خوبی های پدر و مادر خواهند بود برای همین امید به زندگی برای همان چند فرزند خوب بیشتر خواهد شد .
عرف جامعه پذیرش ندارد فرزند آوری زیاد را
عرف زمانی که ببیند خانواده های کم فرزند به دامن خانه سالمندان افتاده اند پذیرشش بالا می رود
وقتی ببیند که آنها که یک فرزند داشتند و همین یک فرزند در اثر بیماری و یا خدایی ناکرده در اثر تصادف از بین رفت و افسردگی و نا امیدی این پدر و مادر را ببنید پذیرشش بالا خواهد رفت .
عرف جامعه زمانی که ببیند در زمان دفاع مقدس هر خانه چند فرزندش را با علاقه برای جنگ می فرستاد و راضی بود به شهادت آنها پذیرشش بالا می رود چون اگر دوباره جنگی پیش بیاید خواهیم دید که خانه های تک فرزند و یا دو یا سه فرزند حاضر نیست فرزندی را در راه خدا خرج کند چون تمام امیدش به همین دو سه فرزند می باشد ولی قدیم هر خانه بالای 7 فرزند داشت و امید بیشتری هم داشتند .
بدن زن توان ندارد و اگر فرزندی دیگر بیاورد بیمار خواهد شد
خلاف عقیده ای که مردم امروزه دارند و می گویند زنان توان زیاد زاییدن را ندارند زنانی هر چه زیاد تر بزایند و فرزند بیاورند بدن سالم تری خواهند داشت به دلیل اینکه طفل در زمانی که در زحم است از خون فاسد زن تغذیه می کند و همین تغذیه شدن هر چه بیشتر باشد فضولات بدن زن بیشتر تخلیه شده و باعث تولید خون صالح در بدن می شود ولی زنانی که فرزند کم می آورند باعث شده که فضولات در بدن باقی بماند و باعث جذب این فضولات از ناحیه رحم آنها شود و در مدّت طولانی این فضولات تبدیل به غدّه های سرطانی خواهد شد .
جالب اینکه فرزندان هرچه بیشتر باشند فرزندان بهتری هم به دنیا خواهند آمد و نسل سالم تری خواهند داشت برای مثال فرزندی که هفتمین فرزند باشد شش فرزند قبل از او بیشترین فضولات را دفع کرده و بهترین خون جهت تغذیه رحم خواهد آمد و فرزند سالم تری بوجود خواهد آمد .
علامه تهرانی (ره) در کتاب رساله نكاحيه(كاهش جمعيت ضربهاى سهمگين بر پيكر مسلمين) ص: 42 می فرمایند :
سلامت زن در آنست كه يا حامله باشد و يا فرزند خور را شير دهد
سلامت بدن و روان زن در زائيدن است؛ در حامله شدن و شير دادن است. بَه بَه از بانوانى كه يا در شكم خود بچّه مىپرورند، و يا در آغوش خود بچّه را شير ميدهند! اين بهشت است. اين سُبُل سلام است.
خداوند خالق آفرينش، مزاج زن را طورى آفريده است كه از زمان بلوغ تا دوران يائسگى پيوسته مزاج او غذاى خاصّى را مطابق مزاج طفل در بدن درست ميكند؛ و آن خون حيض است كه در زمان حاملگى اين خون در رحم مادر غذاى طفل است. علّت آنكه زنان در دوران باردارى غالباً عادت ماهيانه نمىشوند براى آنست كه اين خون در رَحِم صرف غذا و طعام جنين ميگردد.
و چون بچّه را زمين گذارند و وضع حمل كنند، اين خون تبديل به شير شيرين سفيد و نرم و راحت و ملايم با مزاج نوزاد مىشود، و از سوراخهاى پستان سرازير مىشود. فلهذا زنان در دوران رضاع و شير دادن نيز غالباً عادت ماهيانه نمىشوند.
أمّا وقتى كه آبستن نيستند و شير هم نميدهند، اين غذا مصرفى ندارد و بنابراين از دهانه رحم خارج و دور ريخته مىشود. يعنى زن بواسطه عدم حمل و عدم رضاع (آبستن نبودن و شير ندادن) مقدارى از قواى بدنى و جسمى خود را كه خداوند بصورت خون در آورده است هَدَر نموده و ضايع كرده است. فلذا از رحمت خدا دور است. و خداوند در اينجا به وى إجازه عبادت و خشوع و خضوعى را كه بواسطه نماز و روزه و طواف حاصل مىشود نداده است.
زن بايد مانند مرد پيوسته راه تقرّب را بپيمايد، و آن وقتى است كه: دوش به دوش مرد نماز بخواند و روزه بگيرد و طواف كند؛ و اين فقط در وقتى است كه حامله باشد و يا طفل خود را شير دهد.
اين زن قرين رحمت خداست كه حائض نيست؛ و اجازه ركوع و سجود و قيام و طهارت به وى داده شده است. و اجازه صيام به وى داده شده است. و اجازه طواف گرد كعبه به وى داده شده است.
بنابراين، زنان بايد پيوسته يا حامله باشند و يا شير دهند، تا در كاروان انسانيّت و حركت به سوى معبود و محبوب، و قبله مشتاقان و كعبه عاشقان و پويندگان به سوى حرم و حريم امن و امان او، با مردان هم آهنگ باشند.
حائض شدن زنان موقعى است كه در اين كاروان نشستهاند و از حركت افتاده و متوقّف گشتهاند. بنابراين، اصل در زنان عبادت است؛ يعنى اصل در زنان حمل و رضاع است. حيض زنان خلافِ اصل است؛ يعنى عَدم حمل و عدم رضاع خلاف است. فتَأمَّلْ در اين نكته دقيق.
اين حقير روزى به يكى از پزشكان حاذق و بصير و متعهّد [8] كه سخن از اين موضوع به ميان آمده بود، گفتم: سلامت و سعادت زن در اينست كه: يا حامله باشد و يا بچّه در زير پستان خود داشته باشد.
قدرى تأمّل كرد و گفت: آقا اين گفتار، مطابق آخرين نتيجه كنگرههاى پزشكى است كه امسال در آمريكا برگزار شده است. و من تز دكترى خود را در آمريكا در همين موضوع قرار دادهام.
آنگاه گفت: طبق آخرين مدارك و آمار، دخترانى كه قبل از هجده سال بچّه بزايند سرطان پستان نميگيرند. و هر چه ديرتر بچّه بزايند، درصدِ خطر تهديد سرطان پستان در آنها زياد مىشود؛ تا چون از سنّ سى سالگى بگذرند خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا ميرود.
امّا زنانى كه اصلًا ازدواج نكنند و بچّه نياورند، درصد خطر سرطان پستان در آنها سرسام آور است.
اين مطالب را كه عين واقعيّت است، قياس كنيد با تبليغات و انتشارات استعمار كافر كه بر در و ديوار نوشته بود: «زندگى خوشتر، فرزند كمتر» و يا «فرزند فقط يكى يا دو تا» و در يك صفحه پوستر يا پلاكارد، عكس يك مرد و يك زنى را كشيده بود، كه در دستشان يك دختر و يك پسر بود، و بطور شادابى و خوشحالى در حركت بودند و دست راست را بلند كرده، فقط انگشت وُسْطَى و مُسَبِّحه (سَبّابه) را بطرف بالا باز نموده، تا نشان دهند كه أوّلًا فقط فرزند بايد دو تا باشد و بس، و ثانياً اين را با حرف 7 كه رمز موفّقيّت است، خاطر نشان نموده باشند.
از اين تابلوها بر هر ادارهاى و كانونى، بالاخصّ در سالن بيمارستانها و درمانگاهها و محلّ اجتماع مردم زده مىشد و مردم مىديدند. بيچارهها هم باور ميكردند و از زيادى بچّه خوددارى ميكردند. و زنها دسته دسته به درمانگاهها مىآمدند و قرصهاى ضدّ حاملگى را به عنوان هديه و تُحفه، مجّانى ميگرفتند و با خوشحالى همراه خود مىبردند. غافل از اينكه اين قرصها همچون قرص اسْتِرِكْنين، سمّ قاتل است كه بر روى آن لعاب شيرين كشيده باشند.
پزشكان غير متعهّد و خود فروخته هم، پيوسته در روزنامه و راديو و تلويزيون، تبليغات را در اين موضوع بالا مىبردند.
يك روز پزشكى به خانمى كه براى معالجه نزد او رفته بود گفته بود: خانم! رَحِم زن حكم درخت را دارد. مگر درخت چقدر ميوه ميدهد؟! اين زن هم به منزل آمده بود و بناى بد سرى در آبستن شدن، با شوهرش گذارده بود.
شوهرش در مسجد نزد من آمد و از زنش شكايت كرد، و گفتار دكتر را كه به وى گفته بود بازگو كرد.
گفتم: اين دكتر در اين سخن مغالطه نموده است؛ و به اصطلاح عامّه مردم، حُقّه بازى نموده است. برو منزل و به عيالت بگو: درخت ميوه تا زنده است ميوه ميدهد! به مجرّد آنكه به بلوغ خود رسد (در بعضى از درختان در سال دوّم، و در بعضى نيز ديده شده است كه در سال اوّل) ميوه ميدهد.
درختان ميوه هر سال مرتّب ميوه ميدهند. هيچ ميوه شان قطع نمىشود، مگر زمانيكه آفتى به آنها برسد و ريشه آنها كرم بزند. در اين صورت چوب است. ديگر درخت ميوه نيست؛ آنرا مىبرند .
بسوزند چوب درختان بىبر سزا خود همين است مَر بىبرى را
فوائد بيشمار حامله شدن زنان و مضرّات بيشمار نازائى [9]
بچّه، شادابترين ميوه خوش زندگى است؛ و عالىترين ثمره حياتى از بوستان انسانيّت، و معطّرترين گل از گلستان بشريّت است. زنهائى كه بجاى بچّه دارى و تكثير اين نوباوه ريحان آدمى، اين عمل سالم و نيكو را ترك ميكنند، و به دنبال كارهاى خارج از منزل ميروند، چقدر از قافله تقدّم و پيشرفت عقب افتاده اند!
آنها هر كارى بكنند و به هر مقام و شغلى دست بزنند، و هر گونه هنر و فنّى را بياموزند، بطوريكه فرضاً سراسر اطاقشان را از تابلوهاى دكترى و مهندسى و سائر فنون زينت دهند، و تا پايان عمرشان هم اگر تلاش كنند، و حقّاً و واقعاً نيّتشان خوب باشد، و در صدد خدمت به اجتماع بوده باشند، همه اينها بقدر يك بچّه زائيدن و شير دادن و آنرا بزرگ كردن و تربيت نمودن و به جامعه تحويل دادن ارزش ندارد [10]
به دو دليل:
اوّل آنكه: اين خانمى كه سراسر اطاقش را از ديپلمها و ليسانسها و دكتراها پر كرده است، و در هر مقام و پست كه شاغل شده است، صد برابر آنهم اگر فرضاً برآن افزوده گردد، چنانچه به او بگويند: تو حاضرى اين فرزندت را بدهى و مقامات و گواهى نامههايت محفوظ باشد؟! و يا آنها را فداى اين فرزند ميكنى؟!
فوراً ميگويد: فدا ميكنم! فرزند، براى من ارزشش بيشتر است.
پس اى خانمى كه به يك فرزند و يا دو فرزند اكتفا كردهاى و خودت را سرگرم كارهاى ديگر نمودهاى! بدان كه: آن فرزندهاى احتمالى كه در صورت فرض زائيدن به وجود مىآمدند و اينك نيامدهاند، همانند همين فرزند تو مىباشند. همه آنها را از دست دادهاى! و به فوز عظيم نرسيدهاى! و آن فرزندهاى لطيف و شيرين را فداى اين مشاغل و در حقيقت شواغل نمودهاى! اين به اعتراف خودت، خسرانى است بزرگ و تهى دستى و فقرى است سترگ.
و علّت و رمز حلّ اين معمّا آنست كه: فرزند داراى حيات و زندگى است، و مشابه خود تست، و بقا وجود تست! فلهذا هيچ چيز از اموال و تجارتها و صناعتها و مقامها، ارزش او را ندارند و نمىتوانند داشته باشند.
زيرا اصل حيات و زندگى تو، براى تو ارزشش از همه مقامها و تعيّنات و اندوختهها بيشتر است.
ترغيب اسلام به تكثير اولاد زنان بجاى دخول ايشان در فنون و صنايع اجتماعى
دوّم آنكه: بچّه زائيدن، تكثير مثل نمودن است. يعنى زن، موجوداتى را مشابه خود، از پسر و دختر بوجود مىآورد. اگر زنى شش اولاد زائيد، شش انسان مشابه خود را در خارج ايجاد كرده است. و اگر ده اولاد زائيد، ده انسان مشابه خود را. تازه اگر اين اولاد دختر باشند، و گرنه اگر همه آنها يا بعض از آنها پسر باشند، موجودات قوىتر و نيرومندترى را در خارج بوجود آورده است.
اين اولاد در اثر زحمت مادر و تكميل رشد و تربيت، هر كدام به نوبه خود، انسانى از جميع جهات مشابه مادر، و يا نيرومندتر و مؤثّرتر از او هستند؛ و در فعّاليّت و خدمت به جامعه مسلمين عيناً مانند مادرشان، و يا بهتر و فعّالتر و مؤثّرتر مىباشند.
اگر زنى بجاى دخول و شركت در كارها و فنون و صنايع اجتماعى، بچّه بزايد و بزرگ كند و تحويل اجتماع دهد، خدمات وجودى خود را در أعلاترين درجه، با ضريب تعداد فرزندان خود بالا برده است.
اگر هشت فرزند زائيد، هشت برابر خدماتِ اجتماعى خود به جامعه خدمت نموده است؛ و اگر بچّهاى نزائيد و تربيت ننمود، درجات خدمت خود را با ضريب هشت پائين آورده و ساقط نموده است.
و در حقيقت اين چنين بانوانى كه در اجتماع وارد مىشوند و خود را خادم و دلسوز مجتمع ميدانند، با اين ضريب، خود را از اجتماع دور كرده و از خدمت به آن شانه خالى كردهاند.
اينها همه بجاى خود محفوظ، و در عين حال تحصيل كمالات معنوى و علوم الهى، و تحصيل دانشهائى كه به درد بانوان ميخورد، از قبيل خانه دارى، خيّاطى، غذا پزى، بهداشت و حفظ الصّحّه، قابلگى و پزشكى زنان، و فراگيرى علوم تربيت فرزند و غيرها كه بسيار است، ابداً با بچّه دارى منافات ندارد، بلكه كمال ملايمت را نيز دارد.
از آنچه گفته شد، همچنين مىتوانيم اين نتيجه را بگيريم كه: بانوانى كه با عمل جرّاحى لولههاى رحم خود را مسدود مىكنند، در حقيقت اساسىترين دستگاه موجوديّت خود را كه زنيّت است، خراب و تباه و فاسد مىنمايند.
رَحِم زن، مانند چشم و دست و پا و قلب او يكى از اعضاى پيكر اوست. بلكه از اعضاى بسيار مهمّ است كه با بقاء و سلامت آن، موجوديّت و زنيّت زن محفوظ، و با فناء و نابودى و مرض آن، زنيّت زن تباه شده است.
پزشك و جرّاح، حقّ بستن لولههاى رحم را ندارد، گرچه با اجازه و يا امر زن و شوهرش باشد؛ زيرا موجب نقصان عضو است، و نقصان عضو شرعاً و عقلًا حرام است.
همانطور كه كسى حقّ ندارد به جرّاح بگويد: دست مرا ببر! و يا گوش مرا ببر! و يا پاى مرا قطع كن! همينطور نمىتواند بگويد: لولههاى رحم مرا مسدود كن! انسان اختيار اجزاء و اعضاى بدن خود را نداشته، و حقّ از بين بردن و خراب كردن آنها را ندارد. مالك انسان خداوند است، و او به انسان، نه عقلًا و نه شرعاً إجازه اينگونه تصرّفات را نداده است.
كسى كه لولههايش را بستهاند، بكلّى عقيم و نازا ميگردد؛ و با فرض بازكردن لولهها با عمل جرّاحى دگر، باز حمل برداشتن و آبستن شدن او بسيار بعيد است. ولى أحياناً اگر بانوئى كه از روى جهالت خود و يا شوهرش لولههايش را بستهاند، گمان آن رود كه با عمل جرّاحى مجدّد مىتوانند لولهها را باز كنند، شرعاً بر او واجب است كه: در صورت امكان و عدم محذورى، خود را تحت عمل قرار داده و لولههاى خود را باز كند.
در زمان طاغوت بستن لولهها براى طبقه مُرفّه و بىدرد مُد شده بود، و اينك كه بعضى متوجّه خطاى منكر خود شدهاند، كار از كار گذشته و در آرزوى طفل نوزاد عمرشان به پايان ميرسد.
گويند: سخن در اين بود كه مردان فقير و كم بضاعت را كه غالباً كثير الاولاد ميباشند اخته كنند، و اين اخته كردن بصورت قانونى درآيد؛ همچون مردان هندى كه جبراً و قهراً حكومت وقت آنها را اخته مينمايد [11]، و در اينصورت ديگر نه زنى در كشور باقى بود، نه مردى؛ زنان بواسطه خوردن قرص و بستن لوله، و مردان بواسطه عقيم كردن و كوبيدن خُصْيَتَين (بَيْضَتَين). اينست معناى ذلّت و اسارت و بردگى! اينست مفهوم استثمار حقيقى! و اينست مفاد استحمار و استعباد واقعى؛ كه آنچه را كه با بردگان زمان جاهليّت نمىكردند، با ما بنمايند.
خداوند گنجايش زمين براى زندگان و مردگان را تضمين فرموده است
ميگويند: زمين گنجايش اين همه افراد را ندارد. اگر سيل نوزاد رو به جلو برود زمين از نوزاد پر مىشود. افٍّ لَكُمْ وَ لأوْهامِكُمُ الْخالِيَة، وَ ءَآرائِكُمُ الْبالِيَة، وَ أهْوائِكُمُ الْكاسِدَة!
خداوند در قرآن، گنجايش زمين را براى زندگان، و دفن مردگان، تضمين فرموده است. شما دلتان براى خدا ميسوزد، و ميخواهيد زمينش سنگين نشود و در حمل و در برگيرى مردگان و زندگان جا براى آن تنگ نگردد.
أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ كِفَاتًا* أَحْيَاءً وَ أَمْوتًا [12]
«آيا ما به زمين گنجايش فراگيرى، و حمل زندگان و مردگان را ندادهايم؟!»
در كشور انگلستان جمعيّت قريب پنجاه و شش ميليون است، و در كشور فرانسه قريب پنجاه و پنج ميليون است، و در كشور آلمان قريب هفتاد و هفت و نيم ميليون است. و كشور ايران كه مساحتش به تنهائى برابر مساحت اين سه كشور است، چگونه اين قرعه بدبختى و عدم گنجايش براى اينجا افتاد، كه اينك كه جمعيّتش افزون شده است به قريب پنجاه ميليون [13]بالغ گرديده است؟! با آنكه از جهت معدن و ذخائر تحت الارض، و آمادگى زمينهاى زراعتى و دامدارى، از مرغوبترين كشورهاى جهان است. ولى آن كشورها كه نه معدن دارند و نه زراعت، و خوراكشان سيب زمينى است، قرعه به نام ايشان اصابت نكرده است؟! بلكه پيوسته قرعه موافق و قرعه حيات و سلامت و بهداشت بنامشان مىافتد.
اين سرّى است پنهان و رمزى است غير عيان، كه گمان نميرود تا زمانى كه زمام اختيار ما به دست كفّار باشد، از حقيقت آن كسى مطّلع گردد.
راز درون پرده ز رندان مست پُرس كاين حال نيست زاهد عاليمقام را
جهت دیدن ادامه این مطلب
و مطالب دیگر سایت یک اشتراک در سایت خریداری کنید
سلام خدا قوت بسیار عالی و کامل صد آفرین ،🌹🌹
وظیفه زن فرزندآوری و تربیت و خانه داری و شوهرداری هست مشکل جامعه ما الان اینه که همه وظایف خودشون را فراموش کردند ،☹️پس فراموش کردوظیفه یعنی نرسیدن به کمال و اون مقامی که خداوند در نظر دارد😥