شبکه های اجتماعی
فروش ویژه
600.000 تومان
مقالات اخیر

ناگفته های توالت رفتن

ناگفته های توالت رفتن

آنچه در این مقاله خواهید خواند

ناگفته های توالت رفتن

اولین گام سفارشات اسلام در زمینه تخلی و آداب بیت الخلاء یعنی توالت، اموری است که مربوط به حلال و حرام ها است که مختصراً عرض خواهیم کرد. چون امروزه زیاد به آن اهمیت داده نمی شود.

مثلاً یکی از واجبات در باب تخلی این است که رو به قبله یا پشت به قبله نباشد. امروز دیده شده که در بعضی از مکان های عمومی جهت ساخت توالت ها اصلاً به این نکته توجه نمی شود. در حالی که در سبک معماری قدیم آنقدر به این عمل توجه می شده است که یکی از راه های تشخیص قبله را همین راه بیان کرده اند. یعنی هر طور که توالت های مسلمین ساخته شده بود، خلاف جهت آن به سمت قبله فرض می شد. ولی امروزه نسبت به آن کمی بی توجهی شده است.

و سئل الحسن بن علىّ صلوات اللَّه عليهما ما حدّ الغائط قال لا تستقبل القبلة و لا تستدبرها و لا تستقبل الرّيح و لا تستدبرها[1]

از حضرت امام حسن صلوات اللَّه عليه سؤال شد: آداب توالت رفتن چه چيز است؟ حضرت فرمودند: رو به قبله مكن، پشت به قبله مكن، رو به باد مكن، و پشت به باد مكن.

ابن بزيع در حديث صحيح ديگر روايت كرده است: داخل خانه حضرت شدم و در آنجا توالت رو به قبله بود و حضرت فرمودند: هر كه برابر قبله سهواً بول كند و آنگاه به خاطرش رسد كه رو به قبله است و روی برگرداند، به دلیل تعظيم و اجلال قبله، مطمئناً قبل از آنکه از جای خود برخیزد، خداوند تمام گناهانش را آمرزیده است.

البته به احتمال زیاد نشستن رو به قبله و یا پشت به قبله اثر منفی روی بدن خواهد گذاشت. همانطور که در هنگام خواب رو به قبله خوابیدن اثر مثبت روی بدن دارد. از همین جهت در غیر از مواردی که رو به آنها نباید بول یا غائط کرد هم در احادیث اهل بیت علیهم السّلام ذکر شده است. و اگر اثری برای انسان نداشت ذکر آن بی حکمت بود و این از کلام این خاندان بعید است.

لا تستقبل الهلال و لا تستدبره‏[2] رو به ماه و پشت به ماه مكن.

در مناهى نبى صلى اللَّه عليه و آله آمده است كه حضرت از آن كه در حال تخلی عورت فرد به آفتاب و ماه ظاهر باشد نهی فرمودند. و نباید رو به آفتاب و ماه‏ و یا پشت به آن ها باشد که شاید دلیلش شعاع آن ها بر فرج باشد که ضرر رسان است.

در این موضع سؤال می شود که آیا در وقت شست و شو و استنجاء هم باید مثل زمانی که تخلی صورت می گیرد رو به قبله یا پشت به آن نباشیم؟

و سئل الصّادق صلوات اللَّه عليه عن الرّجل اذا اراد ان يستنجى كيف يقعد قال كما يقعد للغائط[3]

از امام صادق علیه السّلام همین سوال شده؛ که مرد زمانی که می خواهد استنجاء کند چگونه بنشیند؟ حضرت جواب می فرمایند: همانگونه که برای غائظ می نشیند.

البته فتوای مراجع در مورد وجوب رو به قبله و پشت به قبله نبودن مخصوص بول و غائط است، که بهتر است در هنگام شست و شو هم از این حکم تبعیت شود. ولی در صورت رعایت نکردن حرام نمی باشد.

در آداب مستحب تخلی که یکی از مهمترین آداب نظافت و پاکیزگی می باشد، اسلام حرف های بسیاری برای گفتن دارد و رعایت آداب وارده، نقش مهمی در سلامت انسان را به عهده گرفته است و گاهی رعایت نکردن این آداب انسان را دچار بیماری های سخت و جبران ناپذیر خواهد کرد.

برای مثال در بحث آداب تخلی آمده است که کسانی که زیاد سر توالت بنشینند دچار بیماری های کبدی که امروزه یکی از شایع ترین بیماری های زمانه به حساب می آیند می شود و اگر مردم همین یک آداب را می دانستند مطمئناً درصد زیادی از مردم دچار این بیماری نمی شدند.

از همین جهت ما در این کتاب آداب آن را مفصل بیان خواهیم کرد تا با رعایت آن بتوانیم سلامت واقعی را به جامعه اسلامی بازگردانیم ان شا الله.

طهارت

از اولین آداب در بحث تخلی، یعنی آدابی که باید در توالت رعایت شود، شست و شوی مناسب و کافی می باشد.

مبالغه در شست و شو، مخصوصاً برای خانم ها

شست و شو از جهت طهارت و پاکیزگی با آب کافی می باشد. و به مقداری که فرد مطمئن شود نجاست پاک شده دیگر نیازی به شست و شو نیست. (ثمّ يستنجى من الغائط و يغسل حتّى ينقى ما ثمّ)[4]

پس خود را از غايط می شوید، و آن قدر مى‏ شويد كه نجاستى كه در ظاهر مقعد است پاک شود.

ولی هرچه نجاست بیشتر و احتمال خطر عفونت و میکروب بیشتر باشد، انسان باید بیشتر رعایت کند. به طور مثال: در بانوان که احتمال عفونت و میکروب، به دلیل باز بودن مجرای ادراری برای آن ها بالا تر است، نسبت به آقایان باید در شست و شو مبالغه کنند و تا می توانند خود را بیشتر بشویند.

وَ إِنَّ النَّبِيَّ ص‏ قَالَ لِبَعْضِ نِسَائِهِ‏ مُرِي النِّسَاءَ الْمُؤْمِنَاتِ أَنْ يَسْتَنْجِينَ بِالْمَاءِ وَ يُبَالِغْنَ فَإِنَّهُ مَطْهَرَةٌ لِلْحَوَاشِي وَ مَذْهَبَةٌ لِلْبَوَاسِيرِ.[5]

همانا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به يكى از زنان خود فرمود: زنان با ايمان را دستور ده كه با آب استنجاء كنند و در اين كار زياد اصرار ورزند، زيرا آب پاك‏كننده ی اطراف محلّ، و از بين برنده ی بواسير است.

امروزه در کشور های غربی بیشتر از دستمال توالت برای پاک کردن بعد از تخلی استفاده می کنند، که نه تنها در زیاد شدن عفونت و میکروب اثر گذار است، بلکه در بدبویی بدن و ترشحات متعفّن هم مشکلاتی را ایجاد می کند. همین امر باعث شده که بزرگترین و پرفروش ترین کشور ها در صنعت ادکلن و عطر و خوشبو کننده ها همین کشور های غربی باشند. مثل: فرانسه، سوئد و انگلستان.

شستن با سعد یا مواد شوینده برای بهتر پاک شدن

حتی برای بهتر شستن و کمتر کردن احتمالات خطر، سفارش به شست و شو با مواد شوینده هم شده است.

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنِ اسْتَنْجَى بِالسُّعْدِ بَعْدَ الْغَائِطِ وَ غَسَلَ بِهِ فَمَهُ‏  بَعْدَ الطَّعَامِ لَمْ تُصِبْهُ عِلَّةٌ فِي فَمِهِ، وَ لَا يَخَافُ شَيْئاً مِنْ أَرْوَاحِ الْبَوَاسِيرِ.[6]

امام هفتم عليه السّلام می فرمایند: هر كس پس‏از غائط، با سعد[7] خود را بشويد، و پس از خوراك، با آن دهانش را بشويد، دردى در دهانش نگيرد و از بادهاى بواسير نگرانى ندارد.
البته امروزه مواد شوینده های دیگری هم هستند که می توان به جای سعد از آنها استفاده کرد، ولی مطمئناً سُعد خواص بسیاری دارد و جهت پیشگیری از درد های بواسیر و … کارگشایی فراوان دارد. در مقابل، مواد شوینده شیمیایی، خود می تواند بیماری های پوستی از قبیل حساسیت های پوستی و … ایجاد کند.

از شوینده های طبیعی دیگر هم می توان استفاده کرد. مثل: سرکه و نمک یا اشنان[8] که آن ها هم به جای خود خواص دیگری را به دنبال دارند.

نکته ای که باید متذکر شویم این است که امروزه به دلیل وجود کلر و مواد شیمیایی دیگر در آب ها، گاهاً می شود که این آب ها خود موجب عفونت و رطوبت های اضافی در خانم ها و آقایان شوند. از همین رو، برای پیشگیری از این عفونت ها بهتر است افراد بعد از شست و شو خودشان را با حوله تمیز و یا پارچه ای که میکروب به خود نداشته باشد خشک کنند، که این برای پیشگیری بسیار مهم است. امروزه شایع شده است کسانی که دچار واریکوسل یا عفونت های رحمی می شوند که گاهی هم منجر به نازایی می شود، یکی از علت های اصلی آن همین رعایت نکردن در این امور می باشد.

استنجاء با آب سرد

بهتر است کسانی که خودشان را با آب شست و شو می دهند از آب سرد استفاده کنند؛ چون آب گرم باعث بواسیر و شقاق مقعد شده و حتی کسانی که دچار این بیماری شده اند می توانند خود را با آب بسیار سرد بشویند تا در کوتاه ترین زمان علت و بیماری آنها رفع شود.

الِاسْتِنْجَاءُ بِالْمَاءِ الْبَارِدِ يَقْطَعُ الْبَوَاسِير.[9]

شست و شو با آب سرد، بواسیر را قطع خواهد کرد.

جالب است بدانید تجربه نشان داده برای کسانی که دچار بواسیر می شوند اگر روزی چند دقیقه مقداری یخ روی مقعد بگذارند بسیار سریع این بیماری بهبود می یابد. البته در بحث پیشگیری، خوردن انجیر هم در روایت سفارش شده است.

استبراء برای آقایان

در آقایان زمانی که می خواهند خود را شست و شو دهند مستحب است که استبراء کنند و از مقعد به سمت آلت چند بار از روی مسیر مجاری ادراری ماساژ دهند تا اضافه های ادرار تخلیه شود و دچار وسواس در طهارت نگردند. به همین منظور سفارش شده که در ابتدا مقعد را بشویند و بعد آلت تناسلی را پاک کنند تا میکروب های نزدیک مقعد به مجاری ادراری سرایت نکند.

عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَسْتَنْجِيَ بِالْمَاءِ يَبْدَأُ بِالْمَقْعَدَةِ أَوْ بِالْإِحْلِيلِ فَقَالَ بِالْمَقْعَدَةِ ثُمَّ بِالْإِحْلِيلِ.[10]
در سؤالی که از امام صادق علیه السّلام شد حضرت فرمودند: زمانی که اراده به شستن در توالت کردید، اول از مقعد شروع کنید و بعد آلت تناسلی را طهارت دهید.

و من اراد الاستنجاء فليمسح بإصبعه من عند المقعدة إلى‏ الأنثيين ثلاث مرّات ثمّ ينتر ذكره ثلاث مرّات[11]

كسى كه خواهد استنجاء از بول كند و خود را بشويد، بايد اول استبراء كند به آن كه انگشت خود را و بهتر این است که انگشت ميانی دست چپ را از پيش سوراخ مقعد زیر خصیتین سه مرتبه و ذَکَرش را نیز سه مرتبه به قوت بكشد و بعد از آن خود را بشويد.

با دست چپ

از دیگر آداب مهم این است که با دست چپ خود را بشویند و دست راست را به تناول غذا اختصاص دهند. به دلیل اهمیت این موضوع، شست و شو دادن با دست راست در توالت را از جفای یک فرد می دانند.

خصلتان من الجفاء

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ الْبَوْلُ قَائِماً مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ مِنَ الْجَفَاءِ وَالِاسْتِنْجَاءُ بِالْيَمِينِ مِنَ الْجَفَاء.[12]

چقدر زیباست نظام حاکم بر جهانی که خدایی به این پاکی و پاکیزگی دارد.

اسلام آنقدر ظریف به نظافت انسان نگاه می کند که حتی به دید پاکیزه ترین انسان ها هم نخواهد آمد.

حضرت حق جلّ جلاله با ظرافت خاصی انسان را امر کرده با آن دستی که مخصوص غذا خوردن است طهارت انجام ندهد و این کار را از جفای انسان می داند.

دست راست را در آداب غذا خوردن به اکل و شرب اختصاص داده، و در آداب طهارت منع کرده که برای شست و شوی نجاست از آن استفاده کنید که حتی ذره ای از کثافات و میکروب ها به درون بدن راه پیدا نکند.

هر گاه شخصى بول كند دست راست خود را به ذكرش نرساند

و قال ابو جعفر صلوات اللَّه عليه اذا بال الرّجل فلا يمسّ ذكره بيمينه[13]

حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه فرموده است: هر گاه شخصى بول كند، دست راست خود را در وقت استبراء و غيره به ذکرش نرساند.

و قد روى انّه لا باس اذا كانت اليسار معتلّة[14]

در روايتى واقع شده است كه هرگاه دست چپ را علتی باشد، از استنجاء کردن به دست راست باکی نیست. مثل آن كه كوتاه باشد يا مريض باشد. و كلينى نيز به اين عنوان نقل روايت كرده است. اگر روايت نيز نباشد عمومات «ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» و امثال آن از جهت رفع کراهت كافيست‏.

کراهت ایستاده بول کردن

یکی دیگر از اموری که لفظ جفا را برای آن آورده اند و مربوط به آداب تخلی می باشد نهی از ایستاده بول کردن است.

و قال صلوات اللَّه عليه البول قائما من غير علّة من الجفاء[15]

حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: ايستاده بول كردن خلاف آداب عقلاست، بلكه كار حيوانات است و در مناهى آن حضرت صلوات اللَّه عليه خواهد آمد كه حضرت از حدث كردن ايستاده کراهت داشتند. حدث شامل بول و غايط هست و در اينجا مراد هر دو است. وليكن اكثر جاها نام غايط را به واسطه قباحت نمى‏برند و بول مى‏گويند. بسيار است كه نام بول را نمى‏برند و كنايه ی ديگر مى‏فرمايند.

از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه سؤال نمودند: ايستاده بول كردن جایز است؟ حضرت فرمودند: بلى، وليكن خوف اين هست كه شيطان او را ديوانه كند.

لازم است بیان شود که یکی از مهمترین عوامل بیماری سنگ مثانه ایستاده بول کردن می باشد و اضافه بر این، کسانی که به ایستاده بول کردن عادت کرده اند، بسیار زودتر از افرادی که نشسته بول می کنند دچار پا درد و ضعف و پوکی استخوان در پاها می شوند و این به دلیل تخلیه نشدن کامل مثانه می باشد.

زمانی که مثانه فرد کاملاً تخلیه نشود اضافه این ادرار از بافت های بدن به سمت پا ها ریزش می کند و فرد در اکثر اوقات دچار ورم پا خواهد شد و همین ورم که از رطوبت اضافی مثانه نشأت گرفته و بسیار هم اسیدی می باشد، به مرور زمان دچار فرسودگی در استخوانهای زانو شده و کم کم به پوکی استخوان منجر خواهد شد.

توالت فرنگی

توالت های فرنگی هم به نوبه خود به دلیل تخلیه نشدن کافی ادرار، انسان را دچار ورم پا و پوکی استخوان می گردانند.

جالب است بدانید اکثر کسانی که مثانه آنها به هر دلیلی دچار تخلیه کافی نشود، زیر چشم آن ها ورم می کند و این نشانه افرادی است که دچار این بیماری شده اند. البته این ورم در زیر چشم برای کسانی که دچار بیماری پروستات هم هستند ایجاد می شود؛ چون آنها هم مقداری از رطوبت را در مثانه نگه می دارند و تخلیه کافی نخواهند داشت.

جدیداً غرب هم به این مطلب پی برده است و توالت های فرنگی جدیدی ساخته و سَکویی برای آن تعبیه دیده اند که افراد در زمانی که سر توالت می نشینند پاهای آن ها کمی بالاتر می آید و به تخلیه کامل ادرار کمک بیشتری خواهد کرد.

دستکشیدن به شکم بعد از تخلیه

و چه زیبا اسلام در سفارشاتش در باب تخلی، انسان را امر به روشی می کند که حتی یک قطره از ادرار در مثانه باقی نگذارد و تمام فضولات را از روده ها تخلیه کند.

امام صادق علیه السّلام در آداب خروج از توالت و دعاهای وارده که بعداً خواهند آمد می فرمایند:

هنگامى كه خواستى از توالت بيرون بيايى، دست به شكم بمال.[16]

این مالیدن دست به شکم کمک می کند که اضافه های بول و غائط کامل خارج شود و چیزی از آن در بدن باقی نماند.

نگه نداشتن فضولات ( ادرار و مدفوع )

همانطور که در آداب بالا ذکر کردیم، هر کاری که موجب ماندن و تخلیه کافی نشدن فضولات بدن شود موجب بیماری خواهد شد. در همین مورد کسانی که احساس بول یا مدفوع می کنند هیچگاه نباید برای تخلیه خود را به تأخیر بیاندازند و باید هر چه سریع تر خود را تخلیه کنند.

من اراد ان لا یشتکی مثانه فلا یحبس البول وَ لَوْ عَلَى ظَهْرِ دَابَّتِهِ [17] .

کسی که می خواهد هیچگاه دچار بیماری های مثانه نشود، بول خود را نگه ندارد و حبس نکند؛ ولو اینکه بر پشت چهارپایان هم نشسته باشد.

نگه داشتن بول آنقدر خطرناک است و برای انسان ضرر دارد که حتی زمانی که بر پشت مرکب نشسته باشد نهی می کند که بول خودش را حبس کند و این اهمیت این موضوع را می رساند. بالاتر از این امیر المؤمنین علیه السّلام در سفارش های خود می فرمایند: یکی از راهکارهایی که انسان نیازمند به پزشک نمی شود این است که شب با فضولاتی که در شکم دارد نخوابد و حتما خود را تخلیه کند.

امام على عليه السّلام می فرمایند: هر كس در گرسنگى، كامل غذا بخورد، غذا را خوب بجَوَد، و در حالى كه هنوز ميل به خوردن دارد، غذا را وا گذارد، و چون احساس قضاى حاجت كرد، آن را محبوس ندارد، به هيچ بيمارى‏اى جز بيمارى مرگ، مبتلا نمى‏شود.[18]

أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَضُرَّهُ طَعَامٌ فَلَا يَأْكُلْ حَتَّى يَجُوعَ فَإِذَا أَكَلَ فَلْيَقُلْ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ لْيُجَيِّدِ الْمَضْغَ وَ لْيَكُفَّ عَنِ الطَّعَامِ وَ هُوَ يَشْتَهِيهِ وَ لْيَدَعْهُ وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ [19].

امير المؤمنين عليه السّلام می فرمایند: هر كه خواهد خوراكى زيانش نرساند، تا گرسنه نشود نخورد و چون خورد بگويد: بسم اللَّه و باللَّه، و خوب بجود. و تا سير نشده دست از خوراك بكشد و آن را وانهد. ولیکن هنوز نياز بدان دارد.

موضوعی هم مشهور است که ما سندی در روایات برای آن پیدا نکردیم ولی در سنت تأیید شده است و برای تخلیه کامل ادرار و مدفوع کار مناسبی است. این است که در حالت نشستن سر توالت سفارش شده پای چپ را درون شکم فشار دهند و همانند سگ ادرار کنند. چون راست روده انسان به سمت چپ شکم منتهی می شود، این کار موجب می شود که اضافه فضولات در بدن کاملاً تخلیه شوند و چیزی از آن در بدن باقی نماند. در سبک معماری های قدیم دیده می شد که توالت هایی می ساختند و جای پای سمت چپ را بلندتر از سمت راست می گذاشتند، و این در دفع بسیار کمک کننده بود.

بعد از خروج منی

باید اضافه کرد که بعد از انزال و دفع منی هم سفارش زیادی شده که نباید بدون بول غسل کرد و ماندن منی در بدن خود موجب بیماری سخت که امروزه به آن پروستات می گویند خواهد شد. بهتر است افراد بعد از انزال به هیچ وجه تا ادرار کردن فاصله ی زیادی نیاندازند و باقیمانده ی منی را به سرعت به وسیله ادرار کردن خارج نمایند تا از این بیماری مصون بمانند.

مکان هایی که تخلی در آن نهی شده است

مکانی که انسان در آن برای قضای حاجت استفاده می کند باید خصوصیاتی داشته باشد.

این قسمت از این کتاب در مورد خصوصیات مکان تخلی سفارشاتی را دارد که برای عمل به آداب تخلی لازم است ذکر شوند.

نشستن در جایی که از دید دیگران محفوظ باشد

در آداب توالت، یکی از مسائلی که مورد توجه قرار نمی گیرد این است که فرد نباید زمان بول و غائط در ارتفاع باشد و حتماً در پستی بول کند. از دو دید می توان به حکمت این موضوع نگاه کرد؛ اول اینکه از دید مخفی باشد و ستر عورت مورد توجه است. و دوم اینکه ملائکه در فضا پراکنده می باشند و به همین دلیل کسی که در ارتفاع یا روی بلندی بول کند باعث اذیت و آزار ملائکه شده و این برای انسان بسیار مذموم است.

از همین منوال تخلی در جاهایی که مکان خاص برای ملائکه و اجنه محسوب میشود را هم نهی کرده اند. مثل بول کردن در حمام؛ که در روایت آمده کسی که این کار را انجام دهد فقر نصیبش می شود. و می دانید که یکی از مهم ترین مکان ها برای این موجودات حمام می باشد. مکان نهی شده ی دیگر، در اصطبل یا بول کردن روی فضولات حیوانات است؛ که این شاید اهمیتش از مورد اول بیشتر باشد و کسانی که این کار را انجام دهند به نسبه دچار اذیت و آزار از سوی این موجودات خواهند شد.

بچه هایی که در بیابان یا در جایی که توالت وجود ندارد و مجبور به تخلی می شوند، والدین آن ها از دو جهت باید به این موضوع توجه کنند؛ هم آن ها را امر به نشستن کنند، و هم اینکه بعد از اتمام تخلی حتماً با خاک روی فضولات آن ها را بپوشانند که این موضع قبلاً گذشت.

مکان برای کسانی که در خانه نیستند و توالت وجود ندارد

همان طور که در قسمت قبل ذکر شد، گاهی انسان مضطر شده و در غیر خانه مجبور به تخلی می شود و این موضوع شاید برای خیلی از افراد پیش بیاید ولی نکاتی هست که در این مکان ها حتماً باید مراقبت کنند که هم دچار گرفتاری و بیماری چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روانی[20] نشوند، و هم برای دیگران موجب آزار و اذیت نشوند که خدایی ناکرده حق الناس به گردن آنها بیافتد.

و قال رجل لعليّ بن الحسين صلوات اللَّه عليهما اين يتوضّأ الغرباء فقال يتّقون شطوط الانهار و الطّرق النّافذة و تحت الاشجار المثمرة و مواضع اللّعن فقيل له و اين مواضع اللّعن قال ابواب الدّور[21]

عرض كردند كه غريبان در كجا قضای حاجت کنند چون خانه ندارند؟ حضرت صلوات اللَّه عليه فرمودند: اجتناب كنند از آن كه در كنار نهرها، راه هايى كه تردد در آن می باشد، در زير درختان ميوه‏دار و در مواضع لعن يعنى جاهائى كه مردمان نفرين كنند بول و غايط كنند، پرسيدند كه مواضع لعن كجاست؟ حضرت صلوات اللَّه عليه و آله فرمودند: به درب خانه ها.

منظور از درب خانه ها این است که در مکانی نباشد که فرد پشت درب خانه کسی این کار را انجام دهد. چون اگر در مسیری که فرد می خواهد به خانه خودش برسد و مجبور به طی کردن مسافتی است، و در آن مسافت هیچ جایی برای تخلی نیابد و مجبور به تخلی درب خانه کسی شود، این کار موجب نفرین و اذیت و آزار دیگران است.

شاید یکی از حکمت های ساخت بناهای قدیم در همین بوده که توالت را در پشت درب خانه می ساختند که شاید اگر کسی به جهت توالت رفتن درب خانه کسی را زد از همان ورودی وارد توالت شود و به داخل خانه ورود پیدا نکند.

و فى خبر آخر لعن اللَّه المتغوّط فى ظلّ النّزال و المانع الماء المنتاب و السّاد الطّريق المسلوك‏[22]

در حديثی ديگر از حضرت سيّد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله روایت شده است: حق سبحانه و تعالى كسى را كه در سايه كه قافله در آنجا منزل مى‏كنند غايط كند لعن کرده است ؛ خواه كاروانسرا باشد يا زير درخت باشد. دوم كسى را كه مردم را از آب مباحى كه در چاه ها و چشمه‏ ها مردمان به نوبت بر آن وارد مى‏شوند منع نمايد. يا اين كه ملك جماعتى باشد و هر روز يا هر شب نوبت شخصى باشد، صاحب نوبت را منع كردن حرامست. و كسى كه راه شارع مردمان را سد كند به آن كه ديوارى بكشد كه تردد نتوانند كرد. يا راهزنى كند يا راه دارى بگيرد كه سبب آن شود كه كسى از آن راه نرود.

البته به یک طریق دیگر هم می توان به این روایت نگاه کرد که گاهی با بول کردن هم می توان باعث استفاده از آب برای دیگران شد. این در جایی است که در مکانی که افراد از آب استفاده می کنند فرد آنجا تخلی کند، یا با این کار موجب این شود که افراد مسیر خود را عوض کنند که به فضولات برخورد نکنند و موجب کراهت و بدی در حال افراد شود، و هم اینکه موجب ضرر رسیدن به کاروان ها و افرادی که می خواهند به استراحتگاه ها وارد شوند.

و فى خبر آخر من سدّ طريقا بتر اللَّه عمره[23]

در حديث ديگر وارد شده است كه هر كه راهى را ببندد، حق سبحانه و تعالى عمر او را قطع كند و كوتاه گرداند.

به روايت شيخين منقولست: ابو حنيفه ملعون از خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه بيرون آمد و حضرت امام موسى كاظم صلوات اللَّه عليه در اوايل بلوغ ايستاده بودند. ابو حنيفه از حضرت پرسيد: شخصى كه غريب باشد و به شهر شما رسد و خواهد كه قضاى حاجت كند چه كند؟ حضرت فرمودند: در حوالى ديوارهاى مساجد، و همچنين در كنار نهرها و زير درختان ميوه‏دار و منزل هاى قافله منشين، و در حال بول و غايط رو به قبله مکن و جامه‏ات بالا كن و هر کجا خواهى بنشين[24].

و لا يجوز التغوّط فى في‏ء النّزّال و تحت الاشجار المثمرة[25]

قضاى حاجت نمودن در سايه‏اى كه قافله در آنجا منزل مى‏كنند، و در زير درختان ميوه‏دار جایز نیست. ممكن است مراد از في‏ء نزال، منزل قافله باشد. و مراد از مثمره آنست كه بالفعل ميوه داشته باشد. چون در همان حديث بلفظ مساقط ثمار واقع شده است؛ يعنى جایى كه محل افتادن ميوه باشد.

در حديث قوى از حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله منقول است: آن حضرت نهى فرمود از آن كه در كنار چاهى كه از آن آب كشند، يا در كنار نهرى كه از آنجا آب بردارند، يا در زير درخت ميوه‏دارى كه ميوه داشته باشد به قضای حاجت روند.

و العلّة فى ذلك ما قال ابو جعفر الباقر صلوات اللَّه عليه انّ للّه تبارك و تعالى ملائكة و كلّهم بنبات الأرض من الشّجر و النّخل فليس من شجرة و لا نخلة الا و معها من اللَّه عزّ و جلّ ملك يحفظها و ما كان منها و لو لا انّ معها من يمنعها لأكلتها السّباع و هو امّ الارض اذا كان فيها ثمرتها و انّما نهى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله ان يضرب احد من المسلمين خلاءه تحت شجرة او نخلة قد اثمرت لمكان الملائكة الموكّلين بها قال و لذلك تكون الشّجر و النّخل أنسا اذا كان فيه حمله لأنّ الملائكة تحضره[26]

علت كراهت يا عدم جواز آنست كه مصنف به سند كالصحيح در علل روايت كرده است: حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه فرمودند: اللَّه تبارك و تعالى را فرشتگانى چند هست كه ايشان را به آن چه از زمين مى‏رويد موکل ساخته است؛ از درخت هاى ميوه و درختان خرما. پس هر درختى كه هست از درختان ميوه و درختان خرما، البته اللَّه تبارك و تعالى ملكى مقرر ساخته است كه از آن درخت و ميوه‏هاى آن محافظت بكند و اگر حفاظت اين فرشتگان نباشد، هر لحظه درندگان و جانوران زمين وقتى كه ميوه داشته باشند این ها را بخورند.

از اين جهت است كه حضرت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از آن كه احدى از مسلمانان در زير درخت ميوه، يا درخت خرمائى كه ميوه داشته باشد؛ از جهت فرشتگانى كه موكلند به آن درختان، به قضای حاجت رود نهی فرمودند. پس حضرت فرمود: از اين جهت است كه درختان ميوه، و خرما در وقت بار برداشتن انسند و مؤمنان مى‏خواهند كه در زير آن درخت ها ساكن شوند هر چند ميوه آنها نرسيده باشد يا ميوه نخواهند، بلكه از جهت فرشتگانى كه در آنجا حاضرند به آن‏ها انس دارند.

و اين خبر نيز دلالت مى‏كند بر آن كه كراهت در وقت ميوه است. پس در جائى كه مثمره مطلق واقع شده باشد باید مقید بود. وليكن جمع كثيری از علما گفته‏اند كه چون حضرت مطلق فرموده است و مقيد در مطلق كراهت باشد، و در مقيد كراهت بيشتر باشد، پس هر درختى كه ميوه بردارد، خواه در وقت ميوه و خواه غير آن وقت، در زير آن قضاى حاجت كردن مکروه باشد. وليكن در وقت ميوه كراهت آن شديدتر باشد، بلكه محتمل است كه در وقت ميوه حرام باشد؛ چون سبب تضييع مى‏شود و اسراف حرام است، و سبب هتك حرمت آن نيز مى‏شود. و در غير وقت مكروه باشد.

از كلام صدوق اين ظاهر مى‏شود؛ و نيز ظاهر مى‏شود كه در منازل قافله حرام است، و اگر كاروانسرا باشد حرمت آن محتمل است؛ چون واقف وقف كرده است كه مردمان در آنجا منزل و استراحت كنند، وقف نكرده است كه بيت الخلا كنند. قطع نظر اين كه بسيار است كه مردمان در شب ها مى‏آيند و عالمى نجس مى‏شود و موجب ايذاى ايشان و لعن ايشان هست و اللَّه تعالى يعلم[27].

البته از همه این ها که بگذریم در مورد رود ها و آب های جاری هم باید صحبت کرد، چون آن هم مکانی است که افراد گاهی به اضطرار مجبور به تخلی در کنار آن ها خواهند شد.

عن عنبسة بن مصعب قال سألت أبا عبد اللَّه ع عن الرجل يبول في الماء الجاري قال لا بأس به إذا كان الماء جاريا[28]

از امام صادق علیه السّلام از بول در آب جاری سوال شد. حضرت فرمودند: اشکال ندارد اگرچه آب جاری باشد.

این در مورد آب جاری است. هرچند بهتر آن باشد که در کنار آب جاری که مردم از آن به عنوان نوشیدن استفاده می کنند این عمل انجام نشود، ولی در مورد آب راکد نهی شدید وجود دارد.

قد روي أن البول في الماء الراكد يورث النسيان‏[29]

روایت شده است که بول کردن در آب جاری موجب نسیان و فراموشی خواهد شد.

البته در حدیثی هم آمده که بول کردن در آب جاری را منوط به ضرورت کرده اند نه در هر زمان.

عن أبي عبد اللَّه ع قال قال أمير المؤمنين ص إنه نهى أن يبول الرجل في الماء الجاري إلا من ضرورة و قال إن للماء أهلا[30].

از امام صادق علیه السّلام روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام نهی فرموده اند از اینکه کسی در آب جاری بول کند مگر به ضرورت. چون این آب را اهلى چند هستند و ساكنانى چند مى‏باشند .

برای آب اهلی بیشتر تعبیر به اهل ارض است، یا اینکه اجنه هم سهمی از آن دارند و موجب آزار و اذیت آن ها می شود. و کسی که موجب آزار و اذیت آن ها شود، آن ها هم برای او مشکلاتی ایجاد خواهند کرد.

حضرت علی علیه السّلام هم به تعبیری دیگر از آقا رسول اکرم نقل می فرمایند: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از نشستن براى تخلى در كنار چاه شيرين و جوى آب شيرين كه به مصرف آشاميدن مي رسند و زير درخت ميوه دار نهى فرمود.[31]

حرف زدن در حالت بول و غايط مکروه است

و لا يجوز الكلام على الخلاء لنهي النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله عن ذلك[32]

حرف زدن در حالت بول و غايط، يا وقتى كه از جهت آن نشسته باشد جايز نيست. زيرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از سخن گفتن در آن حال نهی کرده است.

به سند كالصحيح از حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا صلوات اللَّه عليه روایت است: حضرت سيّد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله از آن كه شخصى در خلا باشد و از او چيزى سؤال كنند كه او جواب دهد يا با او سخن گويد نهی فرموده است. مجملاً با كسى سخن گفتن بد است، و نهى حضرت دلالت بر حرمت ندارد؛ زيرا آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله نهى از مكروهات كرده‏اند، چنانكه از محرمات كرده‏اند. و اکثر مناهى آن حضرت مكروهات است.

و روى انّ من تكلّم على الخلاء لم تقض حاجته[33]

در روايتى واقع شده است كه هر كه در حالت خلا سخن كند حاجتش برآورده نمى‏شود.

ظاهراً مراد همين حاجت باشد؛ يعنى فضله بيرون نمى‏آيد. زيرا كه مى‏بايد كه طبيعت متوجه دفع آن باشد، و وقتى كه متوجه چيز ديگر مى‏شود آن دفع نمى‏شود و سبب طول جلوس مى‏شود.

و دور نيست كه نهى حضرت شامل كلام نفسى نيز باشد، و مجرب است كه اگر كسى در آنجا مشغول فكرى شود یا با خود در سخن باشد قضاى حاجتش نمى‏شود. محتمل است كه قضاى حاجت شامل اين حاجت و غير اين حاجت باشد، و مراد اين باشد كه سخن گفتن سبب اين است كه هيچ حاجت او بر آورده نشود؛ چون مخالفت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله را كرده است.

اين روايت را صدوق در علل به سند قوى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه روايت نموده است كه فرمودند: در خلا سخن مگو كه هر كه در آن جا سخن مى‏گويد حاجتش برآورده نمى‏شود.

ظاهر روايت دلالت بر اين دارد كه در وقتى كه نشسته باشد مكروه است. پس اگر پيش از نشستن يا بعد از آن سخن بگويد ضرر ندارد. چنانكه در حكايت لقمه گذشت كه حضرت به غلام خود فرمود: با تو باشد تا من درآيم. و ذکر را از اين حكم استثنا كرده‏اند؛ و احاديث در آن گذشت. و همچنين اگر سخن گفتن ضرورت شود؛ مثل كارى كه اگر نگوید فوت شود؛ و عمومات آيات و اخبار دلالت بر اين مى‏كند.

ذکر گفتن هنگام تخلی

حال که عرض کردیم سخن گفتن در هنگام تخلی نهی شده  است؛ سوال پیش می آید که آیا ذکر گفتن هم مورد نهی است یا اشکالی ندارد؟

و سأل عمر[34] بن يزيد ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه عليه عن التّسبيح فى المخرج و قرائة القرآن فقال لم يرخّص فى الكنيف اكثر من آية الكرسىّ و يحمد اللَّه، او آية الحمد للّه ربّ العالمين[35]

از حضرت، از تسبيح در مخرج كه محل خروج فضولات است و از خواندن قرآن در آنجا سؤال شد. پس حضرت فرمودند: حق سبحانه و تعالى يا حضرت رسول اللَّه‏ صلى اللَّه عليه و آله، در كنيف بيشتر از آية الكرسى را رخصت نداده اند و حمد حق سبحانه و تعالى مى‏تواند كرد، و آيه الحمد للّه رب العالمين را مى‏تواند خواند.

شيخ طوسى رحمه اللَّه اين حديث را كالصحيح روايت كرده است تا به آيه و تتمه الحمد للّه رب العالمين را ذكر نكرده است؛ بنابراين مراد آنست كه خواندن يك آيه كراهت ندارد، و بنا بر نسخه مصنف، ظاهرش آنست که در خلا هر چه مشتمل بر حمد و ثناى الهى باشد جایز است. پس مطلق ذكر به هر اسمى كه باشد خوب باشد، و دعاهايى كه گذشت مشتمل بر حمد است و خوب خواهد بود. اين عبارت احتمال اين معنى را دارد كه آية الكرسى به قصد حمد بخواند به آن كه و يحمد اللَّه حال باشد. و از آنجا نيز بيرون مى‏آيد كه هر حمدى توان خواند.

و هم چنين عبارت او از آية الحمد للّه رب العالمين نيز احتمال دارد كه مراد اين باشد، كه هر آيه که مشتمل بر حمد و ثناى الهى باشد توان خواند. اما معنى اول اظهر است و معنى ثانى، به اعتبار اخبارى كه بعد از اين مى‏آيد بعید نیست.

و من سمع الاذان فليقل كما يقول المؤذّن[36]

كسى كه در خلا اذان بشنود بايد كه حكايت قول مؤذن بكند، و اين نيز از آن چه خواهد آمد مستثنى است كه سخن نگويد. بر اين مضمون حديث صحيح و چند حديث كالصحيح كه در حالت خلا هر چه مؤذن بگويد او نيز بگويد، و نیز حديثى معتبر وارد شده است كه سبب زيادتى روزى است. پس ظاهر شد كه شهيدان رضى اللَّه عنهما كه نفى نص كرده‏اند چون من لا يحضر، و ثواب الاعمال، و علل الشرائع را نداشته‏اند معذور بوده‏اند. و چنانکه گذشت، اگر آهسته مثل حديث نفس بگويند بهتر است.

و لا يمتنع من الدّعاء و التّحميد [او التّمجيد] من اجل انّه على الخلاء فانّ ذكر اللَّه حسن على كلّ حال[37]

دعا و حمد الهى، و بر نسخه ديگر، تمجيد و تعظيم الهى را به اعتبار آن كه در خلاست ترک نکند؛ زيرا كه ذكر الهى در همه احوال خوب و مطلوب است.

ذكر اللَّه حسن على كل حال‏[38]

و لمّا ناجى اللَّه عزّ و جلّ موسى بن عمران قال موسى يا ربّ أ بعيد أنت منّي فاناديك، ام قريب فاناجيك؟ فأوحى اللَّه جلّ جلاله اليه انا جليس من ذكرني فقال موسى يا ربّ انّي اكون فى احوال أجلّك ان اذكرك فيها فقال يا موسى اذكرنى على كلّ حال.

و چون حق سبحانه و تعالى با موسى مناجات کرد، موسى گفت: اى پروردگار من، آيا تو از من دورى تا دعا و ذكر را بلند بگويم؟ يا نزديكى كه آهسته بگويم؟ پس‏ خداوندى كه عظمت او از آن اعظم است كه وصف نتوان كرد، به موسی وحی کرد: اى موسى من همنشين كسانى‏ام كه به ياد منند. پس موسى گفت: اى پروردگار من، من در حالتى چند مى‏باشم كه تو را از آن عظيم‏تر مى‏دانم كه تو را در آن حالات ياد كنم. پس خداوند عالميان فرمود: در هر حالى كه باشى مراد ياد كن و به ذكر من مشغول باش.

بدان كه از ابتداى «وَ من سمع الاذان» تا به اين جا، يك حديث است كه صدوق به اندك تغييرى به حسب لفظ به سندى معتبر در علل ذکر کرده است.

به سندى صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه روایت کرده است كه به محمد بن مسلم فرمودند: ذكر الهى را در هيچ حالى ترک مکن، و اگر بشنوى كه مؤذن اذان مى‏گويد و تو در خلا باشى، هر چه مؤذن مى‏گويد تو آن را بگو.

و در روايت صحيحى ذكر كرده است كه زراره گفت: من به آن حضرت صلوات اللَّه عليه عرض نمودم كه من چه گويم وقتى كه اذان را بشنوم؟ حضرت فرمودند: هر كه ذكر الهى بگويد تو نيز بگو.

در حديث معتبرى از حضرت امام موسى كاظم صلوات اللَّه عليه ذکر کرده است كه از آن حضرت پرسيدند: چه علت دارد كه آدمى را سنت است كه چون اذان را بشنود هر چه مؤذن بگويد او را بايد گفت، اگر چه در حالت بول و غايط باشد؟ حضرت فرمودند: سبب زيادتى رزق مى‏شود.

كلينى رضى اللَّه عنه به سندى كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه روايت كرده است:در ذکر الهی باكى نيست، اگر چه بول كنى. به درستى كه ذكر الهى در همه احوال خوب است. پس بايد كه تو را ملال بهم نرسد از ذكر الهى.

به سندى صحيح از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه روايت كرده است‏: حضرت موسى گفت: الهى مجلسى چند واقع مى‏شود كه من تو را از آن عزيزتر و عظيم‏تر مى‏دانم كه در آن مجالس ياد كنم. خطاب رسيد كه اى موسى ذكر من در همه احوال خوب است.

به سندى صحيح از آن حضرت روايت كرده است: در توراتى كه يهوديان آن را تغيير نداده‏اند و نزد ما هست مذكور است كه حضرت موسى سؤال كرد: اى پروردگار من، آيا تو به من نزديكى تا با تو راز خود را آهسته بگويم، يا دورى كه فرياد كنم؟ خداوند عالميان به او وحى كرد: اى موسى من همنشين كسانى‏ام كه به ياد منند. پس موسى گفت: خداوندا كه در ستر تو خواهد بود روزى كه سترى نباشد مگر ستر تو؟ يعنى بغير از سايه عرش تو سايه نباشد، و همگى در آفتاب قيامت گرفتار باشند. حق سبحانه و تعالى فرمود: كسانى كه در دار دنيا مرا ياد كنند، من ايشان را در دنيا و عقبى به همه الطاف ياد كنم، و جمعى كه از جهت رضاى من با يكديگر دوستى كنند من نيز ايشان را دوست دارم. پس اين جماعتند كه هر گاه مى‏خواهم عذابى به اهل زمين بفرستم به بركت ايشان نمى‏فرستم. و از اين باب احاديث در ذكر الهى بسیار است. مقصود از ذكر اين ها آن بود كه اسانيد اين اخبار را با عنوان صحيح و با فواید بی شمار ياد كنم.

اما آن كه حضرت موسى گفت كه آيا دورى يا نزديك، دو احتمال دارد؛ يكى آن كه كيفيت ذكر و دعا را طلبيده باشد، كه آيا بلند ذكر كنم مانند كسانى كه دورند و ملاحظه بعد خود كنم كه چون آن چه مى‏بايد از قرب الهى در من نيست مناسب آنست كه به نحو دوران دعا كنم، يا ملاحظه قرب تو كنم بفضل و رحمت كه هر چند كه ما دوريم اما رحمت تو نظر به همه عالميان نزديك است.

دوست نزديكتر از من بمن است             وين عجبتر كه من از وى دورم‏

و آهسته ياد كنم مانند نزديكان؛ و بنا بر اين احتمال جواب نيز دو احتمال دارد. يكى آن كه در مناجات اين معنى را باید رعايت كرد كه اگر بنده به ياد منست من در دل وِيَم، چنانكه در حديث قدسى وارد شده است كه آسمان و زمين گنجايش من را ندارند و دل بنده ی مؤمن گنجايش من را دارد، چنانكه از بعضى از مقربان بارگاه ايزدى منقول است كه اگر عرش و آن چه را عرش فرا گرفته است هزار هزار مرتبه بزرگتر در گوشه دل عارف باشد، گنجايش آن را دارد. و چون چنين نباشد، دل مؤمن عرش رحمان است. به اين معنى كه دل محل معرفت و محبت الهى است چنانكه در تفسير آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ» گفته است:

آسمان بار امانت نتوانست كشيد             قرعه فال به نام من ديوانه زدند

و ديگرى گفته است:

نه فلك راست مسلم نه ملك را حاصل             آن چه در سرّ سويداى بنى آدم از اوست‏

و اگر دلش محل معرفت من نيست گو فرياد زن كه فايده ندارد. و وجهى ديگر چنانكه از حضرت امام رضا صلوات اللَّه عليه منقولست: چون بنى اسرائيل أولاً سؤال كردند كه ما مى‏خواهيم كلام الهى را بشنويم كه با تو سخن مى‏گويد، و از ميان هفتصد هزار مرد جنگى هفتاد كس را انتخاب كردند كه با حضرت موسى به كوه طور روند. پس حضرت موسى استدعا نمود كه خداوندا تو لجاجت بنى اسرائيليان را می دانی، و بواسطه ی همين معنى آمده‏اند. خداوندا با من چنين سخن بگو كه ايشان بشنوند. پس به دعاى موسى، حق سبحانه و تعالى با موسى سخن گفت؛ چنانكه آن هفتاد كس شنيدند. بعد از آن گفتند كه ما سخنى‏ شنيديم اما چه دانيم كه اين سخن الهى است. تو چنان كن كه ما خدا را ببينيم تا خاطر ما جمع شود و تصديق رسالت تو از روى يقين بكنيم.

حضرت موسى فرمود كه خداوند عالميان مجرد است و ديدن او اگر غرض حجتست و برهان، محالست. حجت ها و برهان ها را بر عالمیان تمام كردم. گفتند: اين ها فايده ندارد. ما تا خدا را نبینیم به تو ایمان نمى‏آوريم. پس صاعقه ای آمد و هر هفتاد كس سوختند. پس حضرت موسى گفت: خداوندا من چگونه به نزد بنى اسرائيليان كه منتخب ايشان همه مرده باشند بروم؟ خواهند گفت تو ايشان را بردى و كشتى. پس به دعاى حضرت موسى خداوند عالميان ايشان را زنده گردانيد. باز شروع در مطلب اول كردند و بعد از معارضات بسيار گفتند: تو به اسم خود طلب كن و ببين و ما را خبر ده كه چگونه است تا معرفت ما چنانكه بايد به جناب اقدس او حاصل شود.

خطاب رسيد كه يا موسى سؤال كن؛ من تو را به جهالت این قوم مؤاخذه نمى‏نمايم. پس حضرت موسى سؤال نمود: «رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ» خداوندا خود را به من نما تا من تو را ببينم. خطاب رسيد كه هرگز نمی توانی مرا ببینی وليكن نظر به كوه كن. اگر كوه قرار گيرد تو مى‏توانى مرا ببینی. پس حق سبحانه و تعالى آيتى از آيات خود را بر كوه تجلى كرد، كوه از هم پاشيده شد و در اطراف عالم متفرق گشت و پاره بزرگترش نجف اشرف است كه تلى است كه نسبت به آن زمين ها يك منار بلندتر است، و حضرت موسى بيهوش شد و چون به هوش آمد از اين سخن استغفار نمود و گفت: خداوندا تو مى‏دانى كه من مى‏دانستم كه تو را نمى‏توان ديد، و من بر اين ايمانم.

پس ممكنست كه ايشان قرب و بعد را طلبيده باشند، و حضرت موسى به ايشان گفته باشد كه حق سبحانه و تعالى از قرب و بعد صورى منزه است، و اين هر دو از لوازم جسم است، و ايشان مبالغه كرده باشند و به امر الهى حضرت‏ موسى اين سؤال را كرده باشد؛ چنانكه منقولست كه چنين بود. وليكن چون سند اين نقل به عنوان صحیح ثابت نيست، بلكه از مشايخ شنيده‏ام، بنا بر اين بر سبيل احتمال ذكر كردم.

وجهى ديگر ذكر كرده‏اند كه ممكن است كه حضرت موسى خواسته كه به اين وسيله رتبه خود را بيابد؛ كه آيا از مقربانست يا از دوران. و جواب مجمل شنيد كه همان در ميان خوف و رجا باشد. و اين وجه وجيه‏تر است و اللَّه تعالى يعلم. و باقى حقايق و معارفى كه از اين اخبار مفهوم مى‏شود به فكر تو گذاشتيم كه از اين مقالات با تضرع و زاری از جناب اقدس الهی پى به آن‏ها ببرى، از آن جمله در عنایات الهی که می خواهد که بنده در بیت الخلا به یاد او نباشد تفكر كن كه گاهى به اين نوازش ها او را مى‏نوازند، و گاهى به ملائك مى‏فرمايند: سر تو را به زير افكنند و بگويند: به آن چه از طعام هاى لطيف و شرابهاى لذيذ از تو بیرون آمده است كه به مجرد چند ساعت مصاحبت تو چنين گندى بهم رسانيده كه تصور آن را نمى‏توانی كنی نظر کن…

باز به او مى‏گويند: اى فرزند آدم تو هميشه مصاحب يكمن از فضلات خبيثه هستى كه اگر اندكى بر رخت تو باشد در نظرها چنان بى‏اعتبار مى‏شوى كه مدت العمر هر كه آن را ديده باشد نمى‏خواهد كه با تو همنشينى كند، و تفضل الهى را ملاحظه كن كه اين فضولات با اين تعفن را چنان كرده است كه گند آن ظاهر نشود با آن كه حايل آن را پوستى كرده است، و اگر در غير شكم باشد هيچ چيز حايل آن نمى‏تواند شود، با آن كه اين ها چيزهاى سهل است. آن صفات ذميمه كه در تو مخزون است به صد هزار مرتبه از اينها گنديده‏تر است و آثار آن گندها نزد علماى ربانى ظاهر است. وليكن ستاريت الهى از ايشان نيز مخفى ساخته است به آن كه ايشان را مشغول خود گردانيده كه به ديگرى نپردازند.

باز در آن تفكر كن كه اخس حيوانات كه سگ و خوك است، فضله آنها اين مقدار تعفن ندارد كه فضله انسان دارد. و حكمت الهى در اين تعفن آنست كه نظر به خست خود كند و تكبر و عجب را از سر بيندازد، و كبريا را مخصوص جناب اقدس داند؛ چنانكه اكثر اين ها از ائمه معصومين صلوات اللَّه عليه منقولست و از خوف تطويل ذكر آن اخبار نكردم.

 

اذکار وارد هنگام تخلی

همانند تمام مکان ها، زمان ها و تمام احوالات برای انسان، در بحث تخلی هم باید با بسم الله شروع کرد. ولی با این تفاوت که در این موضوع زمان خلع لباس باید بسم الله گفت.

قال أبو جعفر الباقر ع إذا تكشف أحدكم لبول أو لغير ذلك فليقل بسم اللَّه فإن الشيطان يغض بصره عنه حتى يفرغ‏[39]

حضرت امام باقر علیه السّلام می فرمایند: زمانی که کسی خواست برای بول و یا غیر از آن لباس، از بدن خارج کند بگوید بسم الله. که با گفتن آن شیطان تا زمانی که فرد فارغ از این عمل شود چشم می بندد.

استعاذه دیگری هم از امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده که در زمان قضای حاجت خوانده می شود.

على عليه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من آموخت كه هر گاه وارد محلّ قضاى حاجت (توالت) مى‏شوم بگويم: اللّهم إني أعوذ بك من الخبيث، و الخبائث المخبث النّجس الرّجس الشّيطان الرّجيم.[40]

و كان صلوات اللَّه عليه اذا دخل الخلاء يقول الحمد للّه الحافظ المؤدّى فاذا خرج مسح بطنه و قال الحمد للّه الّذى اخرج عنّي أذاه و ابقى فى جسدى قوّته فيا لها من نعمة لا يقدر القادرون قدرها[41]

و چون آن حضرت داخل خلا مى‏شده‏اند اين دعا را مى‏خواندند: جميع ثناها و ستايش ها مخصوص ذات مقدس خداوندى است كه مستجمع جميع كمالات است، و حافظ است آن چه را حفظ مى‏بايد، و دفع مى‏كند آن چه را دفع مى‏بايد كرد. و چون از خلا بيرون مى‏آمدند دست بر شكم مى‏ماليدند و اين دعا را می خواندند: جميع محامد مخصوص ذات‏ اقدس خداونديست كه همه خوبي ها مخصوص اوست، و از جمله نعمت هاى او نسبت به من اينست كه فضلات آن چه خوردم را از من دفع كرد، و قوت آن را در بدن من باقى گذاشت. پس اين چه نعمتى است كه هيچ كس نمى‏تواند شكرش را به جا آورد؟و شاید چون هيچ كس بزرگى اين نعمت را نمی تواند درک کند.

بدان كه چون در دعاها أنسب آنست كه هر مطلبى كه بنده را بوده باشد به جناب ايزد متعال، خداوند خود را به اسمى بخواند كه مناسب آن مطلب باشد. و در اين مقام دو نعمت عظيم هست؛ يكى قوت ماسكه كه غذا را در معده حفظ كند و نگذارد كه بيرون آيد تا هضم شود. و حق سبحانه و تعالى معده را مانند ديگى كرده است و حرارتى در آن مقرر فرموده است كه در اندك زمانى هر غذایى كه در آن وارد شود طبخ نمايد و بعد از طبخ، آن چه زبده و خلاصه غذاست را به جگر فرستد و از آن جا خون شده، بخارى لطيف از آنجا بدل رود و از آنجا به عروقى كه در بدن متحركست و آن صد و هشتاد رگست كه آنها را شرايين مى‏گويند جارى شود. و آن چه خونست از عروقى كه دهن آنها متصلست به جگر به قسمت الهى هر رگى را آن چه بايد داد بدهد. و همچنين صفرا و بلغم و سودا را در كل بدن جارى سازد و اين اخلاط اربعه را در هر عضوى آن چه ضرور است جزو بدن فرمايد. و هر چه زياده باشد دفع نمايد. و آن چه فضله غذا است چنانچه فضله آبست بول كرده و در بول‏دان در آورد، و با آن كه سوراخ آن به ذكر باز است قوت ماسكه كرامت فرموده است كه تا آدمى اراده بول نكند دفع نشود.

و آن چه فضله طعام است از روده‏ها روان گردانيده تا قرب مخرج آيد. و قوت ماسكه حفظ نمايد. و چون اراده نمايد قوت دافعه آن را دفع نمايد. پس اگر در قوت ماسكه ضعفى به هم رسد سلس البول و اسهال مى‏شود. و اگر در قوت دافعه ضعفى به هم رسد حبس البول و قولنج و ساير امراض حاصل مى‏شود. و همچنين در هر هضمى از چهار هضم كه در بدن مقرر ساخته است ماسكه و دافعه مقرر ساخته است و تفصيل اينها در كتب طب ملاحظه شود.

مجملاً چون اكثر و بلكه همه ی امراض از ضعف قوت ماسكه و دافعه است، و حفظ بدن بسته به اين دو قوت است، و قوت اين دو قوت از حق سبحانه و تعالى است، بنابراين چون حمد و ثناى الهى مناسب اين مقام حافظ و مؤدى به آن ستايش الهى بود فرمود و هر چند طلب نكرد حفظ آن چه ضرور است و دفع آن چه در كار است. اما حمد طلب است. چنانكه هر گاه پادشاهى را مدح كنند مگر رفع معنى آن طلب بخشش است. هر چند به زبان نياوردند. و در وقت بيرون آمدن چون اين ها دفع شده بود و لازم بود شكر اين نعمتها شكر كرد و اظهار نمود كه، كه را قوت و يارائى شكر چنين نعمت ها هست تا شكر آن را به اظهار عجز از شكر به جا آورده باشد. اين نعمت از حيثيت هاى بسيار عظيم است؛ يكى آن كه حفظ بدن سبب قوت عبادات و طاعاتست كه به سبب آن به مراتب عاليه مى‏رسد. ديگر آن كه بنده با اين ضعف و بیچارگی و مخالفت الهى، حق سبحانه و تعالى ترتيب او مى‏فرمايد: در همه امرى حتى در حفظ غذا و دفع اذى شكر لازم است. با آن كه شكر نعمت در دنیا و عقبی سبب مزيد نعمتست.

و بايد بدانيد كه در هر كلمه از قرآن و احاديث، رموز و اشارات بسياری هست. مى‏بايد كه از آن غافل نشوید. به بعضى از آن ها اشاره مى‏شود و باقى را به تدبر مى‏توان يافت. بايد دانست كه كتب احاديث مانند كتب فقها كه در آنجا مكرر عيب است، نیست. بلكه در احاديث مكرر به واسطه وجوه بسیار مطلوب است. از جمله آن ها آنست كه حضرات ائمه معصومين هر كسى را در خور استعداد او دعايى تعليم نموده‏اند و مجموع را ذكر مى‏كنند كه اگر كسى را مقدور باشد همه را بخواند و الّا آن چه مقدور باشد. و گاه باشد كه اسم اعظم الهى در دعايى باشد كه ما ندانيم. با آن كه هر دعايى خاصيتى چند دارد كه ديگرى ندارد، و در هر دعايى اشاراتى چند هست كه در ديگرى نيست و هم چنين در احاديث احكام بلكه در آيات قرآنى كه به حسب ظاهر مكرر شده است در واقع مكرر نيست، حتى بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم كه صد و چهارده جا واقع شده در هر جا معنى مخصوصى دارد. و ارباب قلوب به رياضات و مجاهدات به اين اشارات فايض شده‏اند و مى‏شوند.

در حديث صحيحى وارد شده است كه چون حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه از بيت الخلا بيرون مى‏آمدند اين دعا را مى‏خواندند‏:

الحمد للّه الّذى رزقني لذّته و ابقى فى جسدى و اخرج عنّى اذاه يا لها نعمة

سه مرتبه محتملست كه مجموع را سه مرتبه خوانده باشند، يا عبارت لها نعمة را سه مرتبه خوانده باشند، و اين مشهورتر است.

و عبارتى كه اكثر علما ذكر كرده‏اند و میان این دو حدیث جمع كرده‏اند و گفته‏اند كه بخوانید‏:

الحمد للّه الّذى عرّفنى لذّته و ابقى فى جسدى قوّته و اخرج عنّى اذاه فيا لها من نعمة فيا لها من نعمة فيا لها من نعمة لا يقدر القادرون قدرها

و اگر يا لها نعمة را سه بار بگویند نيز خوبست. و اگر تواند همه عبارات را بخواند نور على نور است و اللَّه تعالى يعلم.

و كان الصادق صلوات اللَّه عليه اذا دخل الخلاء يقنّع رأسه و يقول فى نفسه و در تهذيب و يقول سرّا فى نفسه بسم اللَّه و باللَّه و لا اله الّا اللَّه ربّ اخرج عنّى الاذى سرحا بغير حساب و اجعلنى لك من الشّاكرين فيما تصرفه عنّى من الاذى و الغمّ الّذى لو حبسته عنّى هلكت لك الحمد اعصمني من شرّ ما فى هذه البقعة و اخرجنى منها سالما و حل بينى و بين طاعة الشّيطان الرّجيم‏[42]

شيخ طوسى اين خبر را بسند قوى روایت کرده است كه آن حضرت‏ صلوات اللَّه عليه چون داخل خلا مى‏شدند، (و اين نام خلا دلالت بر اين دارد كه مى‏بايد خلوت باشد و كسى آنجا نباشد) سر خود را به مقنعه مى‏پوشاندند و این دعا را آهسته مى‏خواندند يا در خاطر مى‏گذرانيدند.

و ترجمه‏اش اينست كه: به يارى نام حق سبحانه و تعالى و به استعانت بذات اقدس او داخل خلا مى‏شوم، و به او اعتماد دارم، چون خداوندى جز او نيست. پروردگارا اين فضلات را به زودی از من بيرون آور و حساب اين نعمت را از من مخواه، يا هر چند مستحق اين انعام نيستم تو كريمى اين نعمت را به تفضل عطا فرما و توفيقم كرامت كن كه به سبب این نعمت از جمله شكر كنندگان تو باشم، كه اين بلا و غم را از من دفع مى‏كنى كه اگر دفع نكنى هلاك خواهم شد. توراست جميع ثناها و خوبيها و غير تو را نيست. خداوندا مرا از شرّ شياطينى كه در اين موضع مى‏باشند حفظ کن و مرا از شرّ ايشان به سلامت بيرون بر و مگذار كه من اطاعت شيطان مردود كنم.

ظاهر اين حديث آنست كه سر پوشيده شود به عنوانى كه رو هم پوشيده شود، به حيثيّتى كه بخارات كثيفه داخل دِماغ نشوند. پس اگر عمامه نيز بر سرش باشد سنت است كه جامه بر بالاى آن بر سر اندازد.

پوشاندن سر و صورت در هنگام تخلی

همان طور که در حدیث بالا ذکر شد دیدیم که یکی از کار هایی که امام صادق علیه السّلام در هنگام تخلی انجام می داده اند تقنع یعنی پوشاندن سر و صورت بوده است که این کار جزو سنت های تخلی محسوب می شود.

در وسائل الشیعه جلد 1 صفحه 304 آورده است:

اسْتِحْبَابِ تَغْطِيَةِ الرَّأْسِ وَ التَّقَنُّعِ عِنْدَ قَضَاءِ الْحَاجَةِ  و آن را جزو مستحبات آداب تخلی آورده که پوشاندن سر و صورت با همان تقنع را از سنت های این باب می داند.

البته نکته ای که باید توجه کرد آن است که پوشاندن سر و صورت مختص این بحث می باشد نه فقط پوشاندن سر؛ که بعضاً به اشتباه آن را بیان می کنند.

مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ قَالَ: إِنَّ تَغْطِيَةَ الرَّأْسِ إِنْ كَانَ مَكْشُوفاً عِنْدَ التَّخَلِّي سُنَّةٌ مِنْ سُنَنِ النَّبِيِّ ص.

مفید در مقنعه می فرماید: قطعاً در پوشاندن سر برای کسی که هنگام تخلی مکشوف است، از سنت های نبی مکرم اسلام به حساب می آمده است.[43]

و ينبغى للرّجل اذا دخل الخلاء ان يغطّى رأسه اقرارا بأنّه غير مبرّئ نفسه من العيوب‏[44]

سزاوار آنست كه چون شخصى خواهد كه داخل خلا شود سر را بپوشاند، و گويا سر پوشانيدن از روى حياست، و بنده اقرار مى‏كند كه نفس من از عيوب بری نیست و عيوب من بسيار است، بنا بر اين سر را مى‏پوشانم.

اگر چه سر برهنه نيز دلالت بر قلت حيا مى‏كند، این معنی در تقنیع پیشتر است.

چون صدوق از ارباب نصوص است و تا نصى به او نرسيده باشد چنين حكمى نمى‏كند، ظاهرش آنست كه او نصى ديده باشد اما به ما نرسيده است.

در وصاياى حضرت سيّد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله كه به ابوذر كرده است اشاره‏ به اين معنى هست.

 

با پای چپ وارد شدن و اذکار مربوط به آن

مورد بعدی که حدیث آن به همراه دعا وارد شده است و از آداب تخلی محسوب می شود، وارد شدن در توالت با پای چپ، و خارج شدن با پای راست است.

و يدخل رجله اليسرى قبل اليمنى فرقا بين دخول الخلاء و دخول المسجد[45]

سنت است كه چون داخل خلا مى‏شود، پاى چپ را بر پای راست مقدم دارد تا ميان داخل شدن مسجد و داخل شدن خلا فرق شود. يعنى چون مسجد مقام شريف است، مناسب آنست كه پاى راست كه از پای چپ اشرف است، در حالت دخول آن را مقدم دارد. و چون خلا جاى كثيفی است، پاى چپ به آن انسب است.

و يتعوّذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم لأنّ الشّيطان اكثر ما يهمّ بالإنسان اذا كان وحده. [46]

و سنت است كه در وقت داخل شدن در خلا، از شرّ شیطان مردود به حق سبحانه و تعالی پناه برد. به آن كه عبارات منقوله را بگويد يا هر عبارتى كه باشد. وليكن مى‏بايد این معنی را در دل درآورد، نه فقط محض لفظ باشد. از آن جهت كه اكثر اوقات كه شيطان بر آدمى دست مى‏يابد مواقعي است كه تنها باشد. چنانكه احاديث بسيار در مذمت تنهائى وارد شده است و خواهد آمد.

در حديث كالصحيح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه وارد شده است: اشدّ و سخت‏ترين تسلطهاى شيطان در وقت تنهائى آدميست. و به لفظ اجرى نيز وارد شده است؛ يعنى در تنهائى، جرأت شيطان بر آدمى بيشتر است.

و اذا خرج من الخلاء اخرج رجله اليمنى قبل اليسرى‏[47]

چون خواهد كه از خلا درآيد پاى راست را بر چپ مقدم دارد. عكس مسجد كه در وقت بيرون آمدن از مسجد پاى چپ را مقدم مى‏دارد. و ظاهرش آنست كه مجموع اين ها يك حديث باشد و در اين حديث نیز استعاذه باشد.

و وجدت بخط سعد بن عبد اللَّه حديثا اسنده إلى الصادق صلوات اللَّه عليه قال من كثر عليه السّهو فى الصّلاة فليقل اذا دخل الخلاء بسم اللَّه و باللَّه اعوذ باللَّه من الرّجس النّجس الخبيث المخبث الشّيطان الرّجيم‏[48]

به خط سعد یافتم كه استاد استادان صدوق است، و حديثى را گذشت كه اسناد حال او را از مشايخ تا به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه رسانیده بود كه آن حضرت فرمودند: هر كه در نماز بسيار سهو كند، بايد كه چون داخل خلا شود اين دعا را بخواند تا سهو او زايل شود. و دعا و شرحش گذشت. و آن كه صدوق و جاده را معتبر كرده است، ظاهراً محض و جاده نبوده است؛ بلكه جميع روايات سعد را اجازه از پدرش داشته است. و چون با اجازه به معنى اخص و جاده جمع شده بود وجدت گفت. يا آن كه اين كتاب متواتر بوده است از سعد و علم داشته است كه از اوست. در اين صورت نيز می توان به احادیثی که دلالت بر این می کند و در مقدمه گذشت اعتماد كرد. و الّا بر تقديرى كه و جاده را ذكر كنند نقل کردن قصور ندارد. وليكن نمى‏توان گفت كه ميان من و خدا حجت است و اللَّه تعالى يعلم.

 

شکر خداوند هنگام خروج از توالت

چون فارغ شود و قضاى حاجت او بشود بگويد: شكر مر خداوند را

(و اذا فرغ الرّجل من حاجته فليقل الحمد للّه الّذى أماط عنّى الأذى و هنّأنى طعامى و شرابى و عافاني من البلوى)[49]

پس چون فارغ شود و قضاى حاجت او بشود بگويد كه شكر مر خداوندى را سزاوار است كه‏ اين فضلات را از من دور گردانيد و در من گوارا ساخت و خوردنی و آشامیدنی مرا جزو بدن من گردانيد و مرا از بلاها عافيت كرامت نمود. و دعاهاى ديگر گذشت. و ظاهراً صدوق اين دعا را از جهت فارغ شدن ذكر كرده است. و دعاهاى گذشته از جهت بيرون آمدن بود. پس مكرر نباشد. اگر چه معانى همه قريب به يكديگرند و يكى از اين ها كافى است و جمع اولى است.

زیاد نشستن در توالت ممنوع

نکته بسیار مهم در آداب تخلی این است که در هنگام تخلی به هیچ وجه نباید زیاد نشست و باید به سرعت تخلیه بول و غائط صورت گیرد و ایستاد.

و قال صلوات اللَّه عليه طول الجلوس على الخلاء يورث‏ الباسور[50]

حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه عليه فرمودند: بسيار نشستن و مكث كردن در توالت سبب بواسير است؛ و به نون نيز خوانده‏اند. و ناسور مقعد، بواسير است.

طولانی کردن مدت زمان تخلی بیشتر برای کسانی پیش می آید که یبوست مزاج دارند و مجبور به نشستن زیاد می شوند که همین امر خودش سبب بسیاری از مشکلات می شود.

علاوه بر بواسیر، بسیاری از مشکلات پوستی مثل کک مک و … یا سردردهای ناشی از یبوست و … به همین دلیل می باشند.

در بسیاری از کشور های غربی دیده می شود که پوست آنها دچار همین کک مک ها می شود. که این از باب تخلیه نشدن کامل در توالت است. چون آن ها بیشتر از توالت های فرنگی استفاده می کنند و تخلیه کامل در این حالت صورت نمی گیرد و جزو افتخارات خودشان هم بیان کرده اند که مکانی را در توالت برای مطالعه تعبیه دیده اند که فرصتی را که در حال تخلی هستند تلف نکنند.

همه این ها از یک عامل مهم نشأت می گیرد و آن یبوست است؛ که به دلیل نجویدن کامل غذا می باشد. اگر افراد غذا را خوب بجوند مطمئناً هیچگاه در تخلی دچار مشکل نمی شوند. البته غذاهای امروزی هم سبب نجویدن غذا شده. چون در قدیم بیشتر نان خشک مصرف می شده و برنج به همراه سبوس بوده و ماکارونی و امثال آن که زیاد نیاز به جویدن ندارند نبوده است. برای همین، مردم هم دندان خراب نداشتند و هم معده آن ها غذا را خوب هضم میکرد. از همین جهت در هنگام تخلی، تخلیه راحت صورت می گرفته و فرد نیاز نداشت زیاد سر توالت بنشیند.

الْفَضْلُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّبْرِسِيُّ فِي مَجْمَعِ الْبَيَانِ عِنْدَ ذِكْرِ حِكَمِ لُقْمَانَ قَالَ: وَ قِيلَ إِنَّ مَوْلَاهُ دَخَلَ الْمَخْرَجَ فَأَطَالَ فِيهِ الْجُلُوسَ فَنَادَاهُ لُقْمَانُ طُولُ الْجُلُوسِ عَلَى الْحَاجَةِ يُفْجَعُ مِنْهُ الْكَبِدُ وَ يُورَثُ مِنْهُ الْبَاسُورُ وَ يُصْعِدُ الْحَرَارَةَ إِلَى الرَّأْسِ فَاجْلِسْ هَوْناً وَ قُمْ هَوْناً قَالَ فَكَتَبَ حِكْمَتَهُ عَلَى بَابِ الْحُشِّ.[51]

در حکمت های لقمان به فرزندش که فرمود: گفته شده مولای او داخل در توالت شد و نشستن خود را طولانی کرد که لقمان ندا داد: طولانی نشستن در قضای حاجت کبد را پاره می کند و بواسیر می آورد و حرارت را به سمت سر می فرستد. پس سبک بنشینید و سبک برخیزید.

علت سردرد هایی که بیان شد به سبب طول جلوس ایجاد می شود؛ و این به خاطر صعود حرارت به سمت سر است که در نشستن زیاد ایجاد می شود.

نداشتن انگشتر که اسم مخصوص روی آن حک شده

جايز نيست داخل خلا شدن کسی با انگشترى كه بر آن اسم خداى تعالى باشد

و لا يجوز للرّجل ان يدخل الخلاء و معه [او عليه‏] خاتم عليه اسم اللَّه، او مصحف فيه القرآن فان دخل و عليه خاتم عليه اسم اللَّه تعالى فليحوّله عن يده اليسرى اذا اراد الاستنجاء[52]

جايز نيست كسى كه داخل خلا مى‏شود با او انگشترى بوده باشد كه بر آن اسم خداى تعالى يا متنی از قرآن باشد، اگر چه يك آيه باشد. پس اگر داخل شود و انگشترى كه بر آن اسم الهى باشد با خود داشته باشد، پس مى‏بايد كه در وقت استنجاء از دست چپ بيرون آورد. چون به دست چپ استنجاء مى‏كند، و خوف رسيدن نجاست به آن هست.

 

به سندى ديگر از آن حضرت صلوات اللَّه عليه روايت شده است كه شخصی از آن حضرت سؤال كرد: اگر كسى انگشترى در دست داشته باشد كه اسم اللَّه بر آن باشد و خواهد كه داخل خلا شود چگونه است؟ حضرت فرمودند: من این را دوست نمى‏پسندم. گفت: اگر اسم محمد بر آن باشد؟ فرمود: باكى نيست.

علما از اين حدیث اینگونه برداشت کرده اند كه اگر اسم حضرت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله‏ بر آن باشد كراهت دارد. وليكن كمتر از آن كه اسم اللَّه بر آن باشد. و به آن اسامى ائمه معصومين و اسامى پيغمبران ديگر را ملحق ساخته اند؛ چون اگر مقصود از آن اسم ايشان باشد منافات به تعظیم دارد. مثل آن كه نوشته باشد محمد رسول اللَّه. اما اگر اسم هم نام ايشان باشد مثل محمد و على، قصور ندارد. بر خلاف اسم اللَّه كه مطلقا خوب نيست كه با او باشد. مثل عبداللَّه. هر چند اسم شخصى باشد باز هم همان اللَّه اسم الهى است، مگر آن كه از اسامى مشتركه باشد مثل محمد كريم، و محمد رحيم كه قصور ندارد. و دور نيست كه مراد حضرت از حديث دوم اين باشد. و علما ذكر كرده‏اند كه اگر نجاست به اين‏ها رسد حرام است؛ چون منافى تعظيم ايشان است. و از اينجا استنباط كرده‏اند كه نمى‏بايد كه قرآن یا آیه ای از قرآن را که بر آن اسم خدا باشد با خود ببرد. و الّا باز منافى تعظيم قرآن است. و ظاهرش آنست كه صدوق استنباط نكرده باشد بلكه حديثى بر اين مضمون ديده باشد.

در حديث موثق از آن حضرت صلوات اللَّه عليه منقولست: مكروه است كه شاهی سفید را با خود در خلا برد، مگر آن كه آن را در جایى بسته باشد، يا در كيسه سر بسته باشد. و ظاهراً كراهت به اعتبار آن است كه در شاهى سفيد اسم خدا و رسول منقوش مى‏بوده است چنانكه الحال هست.

و كذلك اذا كان عليه خاتم فصّه من حجارة زمزم نزعه عند الاستنجاء[53]

هم چنين هر گاه انگشترى داشته باشد كه نگينش از سنگ ريزه چاه زمزم باشد، در حال استنجاء از دست بيرون آورد.

شيخان رضى اللَّه عنهما در حديث صحيحى روايت كرده‏اند: یکی از وكلاى حضرت امام حسن عسكرى صلوات اللَّه عليه به حضرت عرض نمود: چه مى‏فرمايید در نگين انگشترى كه از سنگ ريزه چاه زمزم باشد؟ حضرت‏ فرمودند: باكى نيست. وليكن در وقت استنجاء از دست بيرون آورد.

ظاهراً صدوق و ساير علما چنين فهميده باشند كه سؤال راوى از بردن انگشترى به بيت الخلا باشد، و حضرت فرموده باشد كه باكى نيست، و حال آن كه حرف ادخال خلا در روايت نيست، بلكه ظاهرش آن است كه راوى مى‏پرسد كه چون چاه زمزم داخل مسجد الحرام است، و سنگ ريزه هيچ مسجدى را از آن مسجد، خصوصاً مسجد الحرام بیرون نمی توان برد، حضرت فرموده باشد كه قصور ندارد. و اين از جمله قمامه چاه هست، كه چون چاه را پاك مى‏كنند گلهاى آن را بيرون مى‏برند و از آنجا مردمان سنگ ريزه‏ها را مى‏يابند و تيمناً و تبركاً نگين انگشترى مى‏كنند، از اين حيثيت رخصت داده باشند. وليكن آن چه علما گفته‏اند به احتياط اقرب است و اللَّه تعالى يعلم.

پس بايد كه آن نگين را باز در مسجد الحرام اصلى برند و در آن بيندازند. مشهور آن است كه به مساجد ديگر نیز مى‏توان انداخت و إن شاء اللَّه خواهد آمد.

شهيد رحمه اللَّه ذكر كرده است: در بعضى از نسخ هاى قديمه كافى ديدم كه اگر بدل زمزم زمرد بود، بنابراين اشكالات دفع مى‏شود، و ظاهر آن است كه آن نسخه غلط بوده است. چون در لغت عرب، لفظ حجاره را بر جواهر استعمال نمى‏كنند؛ اگر چه در لغت عجم استعمال مى‏كنند. مع هذا در كل كتب احاديث صحيحه بلفظ زمزم است، و اگر اين راه باز شود آخر اعتماد بر هيچ حديثى نتوان كرد، تبديل لفظى به نقيض يا ضد آن چگونه ممکن است، و در لا يجوز محتملست كه لا را نساخ زياد كرده باشند و در يجوز انداخته باشند و على هذا القياس.

نگاه کردن به فضولات بعد از تخلی

علت اين كه انسان در وقت تغوّط و تخلّى به پایين خود مى‏نگرد:[54]

از عيص بن ابى مهينه نقل كرده كه وى گفت: محضر مبارك امام صادق عليه السّلام بودم كه عمرو بن عبيد از حضرتش پرسيد:

سرّ اين چيست كه شخص وقتى قضاء حاجت مى‏كند به اسفل و پایين خود و آنچه از وى دفع مى‏شود مى‏نگرد؟

فرمودند: احدى نيست كه اراده (قضاء حاجت) بكند مگر آن كه حقّ تعالى فرشته‏اى را موكّل او كرده تا گردن وى را بگيرد و به پایين بياورد تا آنچه از او خارج مى‏شود را ببيند که آيا حلال بوده يا حرام مى‏باشد. [55]

امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:

در شگفتم از فرزند آدم كه اوّلش نطفه و پايانش مردار و در بين ظرف براى نجاست بوده و با این وجود تكبّر مى‏نمايد.[56]

علت پديد آمدن غائط در انسان و علّت تعفّن آن:‏[57]

سكونى مى‏گويد: از امام عليه السّلام راجع به پديد آمدن غائط در انسان و علّتش سؤال كردم؟

حضرت فرمودند: به خاطر كوچك نمودن انسان بوده تا متوجّه شود كسى كه حامل اين شي‏ء خبيث و قذر هست تكبّر نكند. [58]

نظافت در توالت و تعویض لباس مخصوص

امام صادق عليه السّلام از پدر خويش، و آن حضرت از پدر خود امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده، كه فرمود:

فرزندم! وقتى به قضاى حاجت مى‏روى از لباس جداگانه‏اى استفاده كن، زيرا من ديدم مگس روى نجاست رقيقى مى‏نشيند و روى لباس من قرار مى‏گيرد. سپس نزد پدرم رفتم‏ و گفتم: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او بيش از يك لباس نداشتند. (يعنى براى محلّ قضاى حاجت لباس جداگانه‏اى لازم نيست).[59]

این اوج رعایت معصومین علیهم السلام را در باب نظافت و پاکیزگی می رساند که حتی تمیز ترین افراد هم به آن فکر نخواهند کرد. البته این فرمایشات حضرات معصومین تا جایی که دچار عسر و حرج نباشد بسیار حائز اهمیت است. در آخر روایت مشخص می شود که برای کسی که نمی تواند رعایت کند اشکالی ندارد.

کراهت خوردن در توالت

و دخل ابو جعفر الباقر صلوات اللَّه عليه الخلاء فوجد لقمة خبز فى القذر فاخذها و غسلها و دفعها إلى مملوك كان معه و قال تكون معك لا كلها اذا خرجت فلمّا خرجت صلوات اللَّه عليه قال للمملوك اين اللّقمة قال اكلتها يا ابن رسول اللَّه فقال إنّها ما استقرّت فى‏ جوف احد إلّا وجبت له الجنّة فاذهب فانت حرّ للّه فانّى اكره ان استخدم رجلا من أهل الجنّة[60]

آن حضرت صلوات اللَّه عليه داخل خلا شدند ديدند كه لقمه نانی در آن جا افتاده بود. آن لقمه را برداشتند و شستند و به غلامى دادند و فرمودند كه با تو باشد كه چون بيرون آيم بخورم. پس چون حضرت بيرون آمدند فرمودند: كه لقمه کو؟ غلام گفت: يا ابن رسول اللَّه آن را خوردم. حضرت فرمودند: كه هر كه چنين لقمه ای را كه از جاهاى كثيف يا نجس برداشته باشد بعد از شستن آن را بخورد، بهشت او را واجب شود. برو كه تو را از برای خدا آزاد كردم، كه مرا خوش نمى‏آيد كه شخصى كه از اهل بهشت باشد او را به عنوان بندگى خدمت فرمايم.

غرض از ذكر اين حديث آن ست كه بر آن كه در بيت الخلا چيزى خوردن خوب نباشد دلالت می کند. چون حضرت فرمودند: كه بيرون آيم و بخورم، هر چند در وقت بول كردن نبود. و ظاهر مى‏شود كه در آن وقت به طريق اولى خوب نباشد و دلالت مى‏كند كه مردمان صالح را خدمت فرمودن خوب نباشد.

کراهت مسواک زدن در توالت

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَشْيَمَ قَالَ: أَكْلُ الْأُشْنَانِ يُذِيبُ الْبَدَنَ وَ التَّدَلُّكُ بِالْخَزَفِ يُبْلِي الْجَسَدَ وَ السِّوَاكُ فِي الْخَلَاءِ يُورِثُ الْبَخَر[61]

امام صادق علیه السّلام می فرمایند: خوردن اشنان بدن را آب می کند و مالش آجر به بدن بلا به بدن می آورد و مسواک زدن در توالت بخار دهان ایجاد می کند.

بخار دهان شاید به منظور عفونت در دهان یا بوی بدن دهان یا آفت های دهانی باشد.

شستن دست ها بعد از تخلی

هر چند ما چیزی در مورد شستن دست ها نیافتیم، ولی امروزه مرسوم شده که بعد از تخلی دست ها را جداگانه می شویند. به نظر بنده اگر طبق دستورات اسلامی کسی برای تخلی نظافت را به درستی رعایت کند و طبق روایات با سعد یا چیزی شبیه به آن خود را بشوید دیگر نیازی نیست که بعد از آن جداگانه دست ها را بشوید و این کار کمی به وسواس نزدیک تر است. البته اگر کسی می خواهد غذا بخورد یا سر سفره بنشیند آن امر جدایی دارد که فرد دستش را قبل از غذا بشوید. ولی شستن دستها بعد از تخلی کمی وسواس به خرج دادن است که شاید به اسراف نزدیک تر باشد تا به نظافت.

پوشاندن مدفوع بعد از تخلی

از روایات وارده که می فرمایند در جای مخفی و به دور از نظر دیگران تخلی صورت گیرد، منظور این است که نگاه به فضولات، مخصوصاً غائط (مدفوع)، برای دیگران کمی کراهت و دلزدگی ایجاد می کند. حکم عقل است که فرد اگر در خارج از توالت یا در مکانی غیر از آن تخلی کرد باید آن را با خاک یا چیزی شبیه به آن بپوشاند. این امر در فطرت حیوانات هم مرسوم است که اگر حیوانی در خاک غائط کند حتماً روی آن را خواهد پوشاند و این امر طبیعی است که فرد این کار را انجام دهد و نیازی به سفارش دیگر نیست. ولی ما از این جهت بیان کردیم که کسانی که دچار جن زدگی و درگیری با شیاطین می شوند گاهاً به این موضوع توجه نمی کنند و همین امر، خود باعث این شده که شیطان راحت تر بتواند به آن ها مسلط شود.

 

[1] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 301

[2] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 302

[3] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 308

[4] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 329

[5] من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص: 32

[6] هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، ج-8، ص: 123

[7] صُعد کیاهی است شبیه هسته خرما ولی کوچکتر و تیره تر از آن که دانه بسیار محکمی دارد و آن را آسیاب می کرده و برای شستوشوی دهان و دندان و جهت نظافت در توالت از آن استفاده می شده است که خواص بسیار برای آن ذکر شده است . از جمله خواص آن محکم کردن لثه و دندان و برای درمان و پیشگیری بواسیر بسیار مهم است .

از ابراهيم بن نظام: در سفرى دزدان مرا گرفتند، و در دهانم پالوده داغ ريختند چنان كه طاول زد، بعد با برف پر كردند چنان كه دندانهايم تو خالى شد، حضرت رضا (ع) را در خواب ديدم و باو شكايت كردم، فرمود سعد مصرف كن كه دندانهايت محكم شود، وقتى حضرت بخراسان مى‏آمد شنيدم كه از نزديك ما مى‏گذرد، باستقبالش شتافتم، و بر او سلام كردم و حال خودم را به وى عرضه داشتم، كه شما را در خواب ديدم … فرمود: اكنون در بيدارى ترا بهمان چيز امر ميكنم، چنان كردم و دندانهايم محكم گرديد. مكارم الأخلاق / ترجمه ميرباقرى، ج‏1، ص: 365

[8] اشنان گیاهی است شیبه به جلبک که در قدیم ظروف و لباس ها را با آن می شستند که در تمیز کردن ظروف و لباس ها بسیار نقش مهمی داشته است البته برای کسانی که دسترسی به این گیاه ندارند می تواند از خاکستر یا خاک استفاده کنند که مطمئنا از اشنان هم بهتر تمیز خواهد کرد و بهتر در دسترس مردم می باشد .

از امام باقر (ع) است كه حضرت هر گاه با اشنان شست و شو مينمود، آن را بدهان ميكرد و در دهان ميگردانيد و دور ميريخت، و فرمود: اشنان فاسد دهان را بدبو و رنگ را زرد و زانو را ضعيف مى‏سازد. مكارم الأخلاق / ترجمه ميرباقرى، ج‏1، ص: 365

[9] خصال 612

[10] وسائل الشيعة، ج‏1، ص: 323

[11] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 324

[12] خصال ص 54

[13] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 309

[14] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 306

[15] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 305

[16] ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)، ص: 106

[17] طب الإمام الرضا عليه السلام (الرسالة الذهبية)، النص، ص: 35

[18] دانشنامه احاديث پزشكى، ج‏2، ص: 89

[19] طب الأئمة عليهم السلام ص 60 . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏63، ص: 380

[20] چون گاهی افراد با رعایت نکردن بعضی موارد دچار ضربه هایی از سوی شیاطین و اجنه می شود و همین امر در روح و روان آنها بسیار تاثیر گذار است .

[21] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 300

[22] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 301

[23] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 301

[24] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 301

[25] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 335

[26] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 336

[27] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 336

[28] الوافي، ج‏6، ص: 108

[29] الوافي، ج‏6، ص: 108

[30]الوافي، ج‏6، ص: 108 . 3877- 24 التهذيب

[31] الخصال / ترجمه فهرى، ج‏1، ص: 110

[32] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 333

[33] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 334

[34] بدان كه سند صدوق به عمر پسر يزيد صحيح است و اين عمر ثقه و عظيم الشأن است. و شيعيان بواسطه تقيه از بنى اميه اين نامها مى‏گذاشتند و فايده نيز داشته است از براى ديگران كه وقتى تقيه كنند قصد ايشان كنند مثلا هر گاه ضرور شود قسم خوردند كه، عمر را دوست مى‏داريم يا يزيد و ابو بكر را و مرادشان اين جماعت باشد حتى آن كه حضرت امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه فرزندان خود را به نام ابو بكر و عمر و عثمان كرده بودند و هر سه در كربلا شهيد شدند رضى اللَّه عنهم.

[35] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 310

[36] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 312

[37] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 312

[38] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 312

[39] 3892- 39 الفقيه، 1/ 25/ 43

[40] النوادر( للراوندي ) / ترجمه صادقى اردستانى، ص: 295

[41] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 294

[42] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 296  . وسائل الشيعة، ج‏1، ص: 304

[43] وسائل الشيعة، ج‏1، ص: 304

[44] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 296

[45] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 298

[46] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 298

[47] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 298

[48] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 299

[49] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 320

[50] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 309

[51] وسائل الشيعة، ج‏1، ص: 337

[52] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 318

[53] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 319

[54] علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 871

[55] علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 871

[56] علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 873

[57] علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 871

[58] علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى، ج‏1، ص: 871

[59] النوادر( للراوندي ) / ترجمه صادقى اردستانى، ص: 295

[60] لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، ج‏1، ص: 304

[61] وسائل الشيعة، ج‏1، ص: 337 .  3903- 50 التهذيب، 1/ 32/ 24/ 1

مقالات مرتبط

2 پاسخ

  1. ممنون از مطالب ناب و مستند سایت
    میشه فقط ترجمه ی فارسی روان مطالب رو بذارید تا هم مطالب خلاصه تر باشن هم برای خوندن وقت کمتری گرفته بشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *