شبکه های اجتماعی
فروش ویژه
600.000 تومان
مقالات اخیر

داروی شیمیایی به چه قیمت!؟

داروی شیمیایی به چه قیمتی

آنچه در این مقاله خواهید خواند

مطلب که امروز گذاشتم را آقای دکتر مصطفوی کاشانی در کتاب «دارو، مسئله پزشكى قرن»؛ ص35 بیان فرموده اند بنده بدون دخالت در متن این پزشک آن را برای شما آورده ام که بدانید در مورد داروی شیمیایی با چه مشکلاتی روبه رو هستیم و افرادی که از داروی های شیمیایی استفاده می کنند بدانند به چه قیمت این دارو ها را مصرف می کنند.

دارو به عنوان يك (مسأله) بغرنج و لاينحل

داروهايى كه امروزه براى درمان بيماري ها مصرف مى شود از دو نظر به عنوان يك (مسأله) مطرح است:

  1. از نظر عوارض جانبى و خطرات و مرگ و مير براى بيماران. از اين روست كه در كتاب طب داخلى هاريسون (T. R. Harrison, Principe de Medecine Interne, Flamarion) چاپ 1975 (ترجمه فرانسوى از انگليسى) جلد اول، صفحه 388 چنين آمده است: «بيماري هاى ناشى از مصرف داروها را امروزه بايد به عنوان يك مسأله آن هم مسأله اى خردكننده (Probleme ecrasante) براى سلامتى افراد بشر تلقى كرد.».
  2. از نظر زيان هاى مالى و هزينه بسيار سنگين در بودجه دارويى دولت ها و شركت هاى بيمه و سنديكاهاى كارگرى و توده عمومى مردم. پروفسور شارل سورنيا (Prof .Jean Charles Sournia)، مسئول حفظ بهداشت و سلامت و درمان مردم فرانسه و رئيس دو هزار پزشك مسئول بيمه هاى اجتماعى (اين مسئولان هر روز بوسيله صد هزار پزشك بيمه به وضع سلامتى فرانسويان رسيدگى مى كنند) در كتاب كارخانه هاى بيمارسازى، غارتگرى در پزشكى (Ces malades quon fabrique, la Medecine gaspillee, 7791 seuil) صفحه 83 چنين نوشته است:

«در كشور فرانسه سالى صد ميليارد فرانك براى درمان بيماران خرج مى شود و سلامتى مردم كه سابقا يك مسأله فنى بود، اكنون به يك مسأله اقتصادى تبديل شده  است و ديگر به مبارزه عليه ميكروب و سرطان خلاصه نمى شود، بلكه شامل حيات مالى و اقتصادى كشور نيز هست.»

در اين بخش توضيح داده خواهد شد كه چرا (دارو) امروزه در محافل پزشكى جهان به عنوان يك (مسأله) مطرح شده و چرا تاكنون اين مسأله لاينحل مانده است؟ در دومين بخش، به يارى خداوند، به حل اين مسئله غامض و لاينحل پرداخته خواهد شد.

هر داروى شيميايى سم و زهر و براى سلول هاى بدن خطرناك است. كلود برنارد (Claude Bernard)  فيزيولوژى دان شهير فرانسوى در بيش از يك قرن پيش گفته است:

«موادى كه از راه تركيب و ساخت به دست آيد جزء سلول هاى بدن نشده و براى سلول ها خطرناك است.» (Dr. Jean Valnet, Docteur Nature, 0891, p. 22, Fayard)

در زمان ما نيز پروفسور دلبه (Pr .Delbet) باز همان سخن كلود برنارد را تكرار کرده و می گويد: «شيمى دانان كه در كمال مهارت و استادى در باب آتم ها و ملكول ها و راديكال ها كار مى كنند، هر روز، داروهايى جديدتر و مؤثرتر مى سازند ولى همه آنها بدن انسان را مسموم و زهرآگين سازد.» (Dr. Jean Valnet, Aromatherapie, 3791, p. 78, Maloine S. A)

پروفسور برتران نيز چنين گفته است (Prof. A. Bertrand, Assise de Medecine, 6791, P. 542):

«هر عامل فيزيكى يا شيميايى يا زيستى (بيولوژيكى) كه براى درمان يك مرض به كار رود ممكن است در تعادل متابوليك اختلالى به وجود آورد و براى بدن بالقوه عاملى مضر به شمار رود، پس عجب نيست اگر با توسعه مصرف داروها، بيماري هاى ياتروژنيك (Maladies Iatrogenes) (بيماري هايى كه بوسيله پزشكان به وجود مى آيد) نيز روزافزون شود.»

بنابراين دارو به محض اينكه به درون بدن درآمد به منزله يك جسم خارجى و سمى به شمار آيد و دستگاه پيكر به دفع و رفع آن برخيزد. ذكر كلمه (سم يا زهر) كه در مورد دارو به كار برده شود، نبايد مردم و بويژه بيماران را بيمناك سازد، زيرا به طور كلى اين اصل مسلم را بايد هميشه به ياد داشت كه: «هيچ چيز سم نيست و درعين حال همه چيز سم است، زيرا، در حقيقت، اينجا تنها مقدار مطرح است.»

داروی شیمیایی

توضيح آنكه اگر به كتاب هاى پزشكى و داروسازى مراجعه شود، ديده خواهد شد كه دانشمندان در تعريف غذا و دارو و سم و تفكيك آنها از يكديگر به دشواري هايى دچار شده اند و از لحاظ علمى نتوانسته اند براى آنها تعريف جامع و مانع منطقى پيدا كنند، هرچند از نظر عوام، كلمات غذا و دارو و سم مفهومى معين و روشن دارد، ولى در تعريف دقيق علمى آنها اشكال در ميان است. زيرا غذا ممكن است به عنوان دارو به كار برده شود يا دارو خاصيت غذايى داشته باشد يا مانند سم اثر كند، مثلا ويتامين ها و بعضى آسيدهاى آمينه همه روزه در مواد غذايى وجود دارد و به منزله  غذا به كار رود و درعين حال براى بدن هايى كه به كمبودهاى ويتامينى يا بعضى از مواد غذايى دچار است از عناصر دارويى به شمار آيد. همچنان بعضى از اجسام معدنى از قبيل يد و آرسنيك و فسفر و آهن ظاهرا از داروها به شمار آيد، ولى در حقيقت آنها را بايد در رديف مواد غذايى به حساب آورد. زيرا اين اجسام در سازمان و تركيب پروتوپلاسم زنده وجود دارد و بسبب آنكه براى بافتهاى بدن ضرورى است ناچار بايد در مواد روزانه غذايى يافت شود. مثلا آرسنيك در غده تيروئيد كه تقريبا 127 گرم وزن دارد به مقدار يك ميليگرم و در تيموس و مغز و پوست به مقدار فوق العاده ناچيز و غير قابل اندازه گيرى موجود است. بنابراين بايد آن را به منزله يك ماده غذايى شمرد و جزء مواد غذايى روزانه به بدن وارد كرد. اما همين آرسنيك، به مقدار معين، براى درمان بعضى از بيماري ها، تجويز شود و به اندازه درمانى اشتهاآور و براى رفع كمخوني هاى مزمن بسيار مفيد است، اما به مقدار زياد از سموم قتال محسوب شود و براى زهرآگين ساختن و مسموم كردن اشخاص يا خودكشي ها ممكن است به كار رود. پس اين گفتار راست و درست است كه هيچ چيز سم نيست و همه چيز سم است و در حقيقت فقط مقدار مطرح خواهد بود. ازآن رو داروشناسان براى مواد دارويى، به منظور  درمان بيماري ها، حداقل و حداكثر قائل شده و گفته اند: «مقدار حداقل يا آستانه درمانى يك دارو كمترين مقدار آن است كه صددرصد موارد مؤثر واقع شود. مقدار حداكثر بيشترين مقدارى است كه بدن تواند بر خود هموار سازد و تحمل كند و از آن حد به بالا عوارض تسمم و زهرآگينى و جانبى پديد آرد. فاصله ميان دو مقدار حداقل و حداكثر به ميدان درمانى .(Therapeutics range )Marge therapeutique موسوم است. نسبت ميان اين دو مقدار:

ضريب درمانى Therapeutics Coeffcicient of Ehrlish( Coefficient therapecutique) نام دارد. حداقل مؤثر دارو/ حداكثر قابل تحمل دارو.

براى رفع عيب ضريب فوق كه كمتر از يك است معكوس آن را به كار مى برند يعنى:

حداكثر قابل تحمل دارو/ حداقل مؤثر

هرچه اين ضريب بزرگتر باشد، درجه تأثير دارو بيشتر است.» (دكتر ناصر گيتى، فارماكولوژى پزشكى گيتى، چاپ 1345، صفحه 52)

با توضيحاتى كه داده شد اكنون اين سؤال پيش آيد كه اگر پزشك براى درمان بيمار، كليه اصول و موازين پزشكى را در نظر گيرد و داروها را كاملا به مورد و به موقع و با مقدار مجاز، يعنى بين حداقل و حداكثر قابل مصرف كه در كتاب هاى فارماكولوژى ثبت شده است، تجويز كند آيا زيانى و تسممى براى بيمار به وجود خواهد آمد يا نه؟

پاسخ اين سؤال را از زبان يك استاد داروشناسى و يك استاد پزشكى بالينى كه هر دو تن براى اظهارنظر صالح و واردند، بشنويد:

  • به گفتار دكتر ناصر گيتى استاد داروشناسى دانشكده پزشكى دانشگاه تهران:

«تقريبا تمامى داروها حتى در مواردى كه بجا و به مقدار مناسب و متوسط درمانى مصرف شود يك يا چند عارضه زيان بخش نيز ايجاد كند. در بيماري هاى ناشى از استعمال داروها، عامل اصلى بيمارى در واقع دارو و پزشك، بطور غير مستقيم، در توليد بيمارى دخيل است. هر قدر دارويى اثر درمانى اش قويتر باشد، عوارض آن شديدتر و بيشتر است. در واقع داروها عموما مانند تيغ با دو لبه برنده اند، يك لبه آن متوجه عامل و علايم بيمارى است و لبه ديگر آن روى بافت هاى سالم اثر مى كند.» (سخنرانى در سالن كانون فرهنگى ايران جوان در تاريخ 19 ديماه سال 1351)

  • دكتر ابو تراب نفيسى استاد دانشكده پزشكى دانشگاه اصفهان معتقد است كه:

«تقريبا با پيدايش هر داروى جديد، بيمارى تازه اى در بين افراد بشر به ظهور رسيده كه پيش از استعمال آن دارو موجود نبوده است، غرض از اين تذكار، آن دسته داروهايى است كه بجا و به موقع و با تشخيص روشن و مشخص و با مقدار مجاز استعمال شده باشد والا خطرات و عوارضى كه از استعمال نابجا و مقادير غير مجاز دارو توليد مى شود اساسا قابل بحث نيست. به عبارت ديگر بحث بر سر پيدايش بيماري ها و عوارضى است كه اگر آن دارو استعمال نشده بود، توليد نمى شد.» (مهنامه پزشكى و جراحى ايران شماره 3 سال 2 خرداد 1336)

بيماري هايى كه از داروها به وجود آيد و از چهل سال پيش تاكنون تعداد و تنوع آنها در تمام اجتماعات بشرى مرتبا رو به افزايش است بى كوچك ترين شك بايد بنام Maladies Pharmacogeniques ناميده شود يعنى «بيماري هايى كه از داروها به وجود مى آيد» ولى به علتى كه بعدا ذكر خواهد شد گناه را به گردن پزشك انداخته و به نام بيماري هايى كه پزشكان پديد آورده اند، Maladies Iatrogenes ياIatrogenic Diseases ناميده و دليل اين نامگذارى را چنين گفته اند: چون پزشك داروهاى مزبور را تجويز مى كند، بنابراين مسئوليت هرگونه عوارض و بيماري هايى كه در اثر مصرف داروها بروز مى كند بر عهده وى خواهد بود. ولى بر ارباب بصيرت پوشيده نيست كه در اينجا خلط مبحث شده است زيرا منظور اصلى از پيدايش بيماري هايى كه بر اثر مصرف داروها بروز مى كند و در محافل پزشكى جهان مطرح است و كلمه (Iatrogenie) را هم به همين علت براى آن وضع كرده اند، بيماري ها و عوارضى نيست كه پزشك در مورد پيدايش آن قصور و تقصير يا به عبارت ديگر مسئوليت داشته باشد. البته مواردى وجود دارد كه مسئوليت پزشك در آن قطعى است، مانند بروز عارضه بر اثر تجويز بى مورد و غير لازم دارو و يا تجويز ناصحيح دارو از حيث مقدار و طرز استعمال و يا عدم توجه به موارد منع استعمال و يا بالاخره غفلت و سهل انگارى نسبت به عوارض ثانوى دارو و غفلت از اتخاذ تدابير احتياطى لازم به منظور  درمان يا مبارزه با اين عوارض، بويژه در مورد داروهايى كه احتمال خطر ايجاد تكان (شوك) و حساسيت دارد. ولى مورد بحث ما اين موارد نيست، بلكه غرض مواردى است كه پزشك داروها را بجا و به موقع و با تشخيص روشن و مشخص و با مقدار مجاز تجويز كرده است، ولى على رغم همه اينها، عوارض و خطراتى ايجاد شده و حتى به مرگ بيمار انجاميده است. پس بايد اين بيماري ها را حقا و قانونا زير عنوان (بيماري هايى كه توسط داروها به وجود آيد) آورد. گفته شد (قانونا) زيرا حتى مقامات قانونى نيز در چنين موارد گناه را به گردن پزشك نمى اندازند: چند سال پيش دارويى بنام (گزيلوموسين) عده اى از بيماران را در كشور فرانسه كشت و بر اثر اين واقعه رسوايى بزرگى به وجود آمد و كار به دادگاه كشيد و دادگاه اين طور رأى داد:

«پزشكانى كه داروى (گزيلوموسين) را به كار برده اند، مسئول نيستند، زيرا اين دارو به تصويب وزارت بهدارى رسيده است و آنان مجبور نيستند دارويى را كه تصويب شده است مورد تحقيق قرار دهند و بدانند آيا خواصى را كه به آن نسبت مى دهند درست است يا نه؟ وظيفه پزشك تنها اين است كه بداند آيا خواص منسوب به دارو براى درمان بيمارى كه به او مراجعه كرده است، مطابقت دارد يا نه»؟) (مجله علم و زندگى:(Science -Vie ) مورخ ژانويه 1956)

داروی شیمیایی

به هرحال، امروزه كاملا مسلم شده است داروهايى كه براى درمان بيماري ها به كار رود به منزله  زهر است و هر زهر بى شك، در بدن اختلالاتى توليد كند كه هيچيك از اعضاء بدن از گزند آن در امان نماند و از اينجاست كه در كليه كتابهاى داروشناسى، پس از شرح هريك از داروها، به بيان عوارض ناشى از آنها بپردازند و پرواضح است كه اگر بروز اين عوارض جانبى در نتيجه سهل انگارى و قصور پزشك بود، در كتاب هاى داروشناسى ثبت نمى شد. اينك به عنوان نمونه تعدادى از عوارض جانبى داروها را كه در اين كتاب ها درج شده است و در بروز آنها پزشك هيچ گونه مسئوليت ندارد، ذكر مى شود:

  • داروهاى مسكن و ضد درد و تب بر: آسپيرين زخم و خونريزى معده و پيراميدن و آنتى پيرين كاهش گلبولهاى سفيد خون و آلرژى پديد آرد. بوتازوليدين زخم معده و افزايش فشارخون و نارسايى عمل كبد و كليه و نيز كم خونى را موجب شود، اندومتاسين عوارضى بسيار مانند دوار، زخم و خونريزى معده و اوره خونى (اورمى) اندك و كم شدن گلبول هاى سفيد خون از پى دارد.
  • داروهاى آرام بخش: لارگاكتيل نقصان فشار خون، نازايى، ضعف عمومى، يبوست، سودا (اگزما)، يرقان، كاهش گلبول هاى سفيد و رعشه عضلانى (پاركينسونيسم) آورد. واليوم و ليبريوم سبب اختلالات گوارشى، دانه هاى پوستى، اختلالات حيض (قاعدگى)، كاهش ميل جنسى شود و بدن بدان خوى گيرد (اعتياد)، مپروبامات (اكوانيل يا ميلتاون) موجب اختلالات گوارشى، سردرد، دوار، آلرژى، فالج عضلانى چشم، سستى ماهيچه ها و خوى گيرى (اعتياد) شود.
  • داروهاى ضد افسردگى: مانند توفرانيل، سردرد و دوار و تپش دل و كاهش فشارخون و يرقان و شنج (تشنج)، تارى ديد، كاهش گلبول هاى سفيد خون و نقص خلقى پديد آرد. مارسيليد با افزايش يا نقصان فشارخون، يبوست، بيخوابى و رعشه عضلانى همراه است.
  • مشتقات كورتيزون: كه بويژه به عنوان ضد رماتيسم به كار رود عوارضى فراوان دارد مانند زخم معده، افزايش فشارخون، خيز، دولاب (ديابت)، پوک شدن استخوان ها، نقصان ميل جنسى، حذف طمث (قاعدگى)، بروز علامت نرينه (مردى) در مادينه (زن).
  • آنتى بيوتيك ها: بى ضررترين آنها پنى سيلين است كه تظاهرات آلرژى پديدار كند و حتى گاهى به هلاك انجامد، اختلالات معده و تشنجات عضلانى از عوارض ديگر آن است. استرپتوميسين و دى هيدرو استرپتوميسين، سرگيجه و كرى و نارسايى عمل كليه و ضعف عضلانى آورد. تتراسيكلين ها (مانند تراميسين، لدرمايسين، اكروميسين و پيراميسين) نيز موجب اختلالات گوارشى، يرقان، زرد شدن دندان ها، تأخير نمو استخوان هاى دراز و دندان ها شود. از آن رو استعمال آنها به هنگام آبستنى، از سه ماه به بعد و در دوران كودكى، تا 14 سالگى، ممنوع است. كلرامفنيكول، كاهش گلبول هاى خون، آلرژى، اختلالات گوارشى آورد. (به علت از ميان بردن ميكروب هاى سودمند روده ها).

اينها كه ياد شد، فقط به عنوان نمونه بود و الا شرح همه عوارض ناشى از داروها، و لو به اجمال، در يك كتاب بزرگ هم نگنجد. براى اينكه از اين امر، معيارى در دست باشد، گوييم: كتابى در 884 صفحه و به سال 1973، توسط يك زيست شناس و شيمى دان (C .Heusghem) و يك داروشناس (P .Lechat) و با همكارى 37 تن از استادان پزشكى فرانسه تحت عنوان «آثار نامطلوب داروها» (Les effets indesirables des medicaments) چاپ شده است كه تمام فصول و ابواب آن به شرح زيان ها و خطرات داروها اختصاص دارد و باورنكردنى است اگر گفته شود كه مؤلفان  كتاب مزبور براى تدوين و تنظيم آن از يكهزار و نهصد و شصت و چهار كتاب و مجله استفاده كرده اند كه در همه آنها نيز درباره زيان داروها بحث شده است. رقم بزرگ 1964 كتاب به آسانى نوشته شود و خوانندگان نيز آن را به سرعت بخوانند و از آن درگذرند ولى بايد در اين باره لمحه اى بينديشند و در نظر مجسم كنند كه 1964 كتاب و مجله كافى است كه قفسه هاى يك كتابخانه را پر كند.

آيا وضع پزشكى در قرن بيستم به آنجا رسيده است كه بايد در ضرر و زيان داروها، به گنجايش يك كتابخانه، كتاب نوشت: مطلب بسيار جالب و شگفت آور اينكه تأليف اين كتابها و مجلات به سال هاى اخير تعلق ندارد بلكه لااقل از 35 سال پيش، توسط استادان پزشكى و داروشناسى و بالين شناسان تأليف شده است. شگفت تر و باورنكردنى تر آنكه در مدت اين 35 سال، نيروهاى عظيم انسانى و ثروت هنگفتى براى اين امر حياتى به كار رفته، درحالى كه نتيجه همه آنها صفر و يا چيزى نزديك به صفر بوده است، زيرا در آنها جز تكرار مكرراتى از شرح زيان داروها چيزى ديگر به چشم نمى خورد و مشاهده مى شود كه عين همان زيان هاى دارويى را كه 20 سال پيش در مجله پراتيسين (براى اين منظور دو شماره مجله‏Praticien را مثال آورده شود كه همه مقالات آن دو در باب زيان داروها و درمانهاى كنونى است: يكى مورخ اول سپتامبر 1961 تحت عنوان:Accidents dus aux therapeutique و ديگرى مورخ يازدهم آوريل 1965 تحت عنوان:Le risque en therapeutique ) درج شده است امروز نيز، بر همان قرار و منوال، نوشته مى شود و در اين مدت دراز براى رفع و دفع زيان و خطر داروها، هيچ گونه راه حلى از طرف هيچيك از مؤلفان و صاحب نظران مطرح نشده است. به هرحال در نشريه اى كه براى معرفى كتاب مزبور منتشر شده چنين آمده است:

«وفور و شدت عوارض نامطلوب كه بر اثر مصرف داروها در بيماران بروز كند، با افزايش تعداد داروهاى رايج، بيشتر شود و مدت بيست سال است كه در اثر همين امر بيماري هايى تازه به وجود آمده است كه بايد مورد توجه دقيق كليه پزشكان و داروسازان و سازندگان داروها و مقامات وزارت بهدارى و مسئولان بهداشت كشورها قرار گيرد.»

نكته اى كه نتوان نگفته از آن گذشت و عموم پزشكان صاحب مطب بايد به آن توجه داشته باشند، اينكه كشف آثار نامطلوب داروها، در اكثر موارد، بسيار مشكل است به طورى كه نه تنها از عهده پزشكان برنيايد بلكه حتى از نظر موشكافانه و محققانه استادان بزرگ پزشكى نيز پنهان مى ماند. با اينكه آنان در بيمارستان هاى دانشگاه ها به تمام وسايل تشخيص مجهزند و مسئوليت درمان بيماران را بر عهده دارند، گاه سال ها به درازا انجامد تا عوارض يك دارو به توسط يك دانشمند بزرگ كشف شود، چنانكه:

«35 سال طول كشيد تا كشف شد آمينوفنازون (پيراميدن Aminophenazone (Pyramidon ))، آگرانولوسيتوز (Agranulocytose) پديد آرد و 60 سال آزگار گذشت تا معلوم شد فناستين زهر كليه است و در سال 1974 نخستين بار باز نمودند تجويز املاح بيسموت عارضه آنسفاليت (Encephalite) توليد كند درحالى كه املاح نامحلول بيسموت را از اواسط قرن نوزدهم در درمان بيماري هاى جهاز هاضمه به مصرف مى رسانيدند.» (J. P. Giroud et Coll. Pharmacologie Clinique T. P. 8791 P. 322 Expansion Scientifique Francaise)

چنانكه ياد شد، پس از 60 سال به زهر بودن فناستين براى گرده (كليه) پى بردند. در اينجا توضيحى در بايست است: فناستين به سال 1888 كشف و ساخته شد و به بازارهاى دنيا وارد گرديد. با وجود مصرف فوق العاده، به مدت 60 سال، در تمام كشورهاى جهان هيچ كس از زيان هاى آن آگاه نشد. ولى در سال 1948 استادان پزشكى دريافتند فناستين به هنگام دفع از كليه به صورت ذراتى متبلور در لوله هاى پيشابى جمع و متراكم شود و به اپى تليوم لوله ها آسيب رساند و آماس زهرآگين كليه (نفريت توكسيك) را سبب شود كه حتى ممكن است به مرگ بيانجامد. پس از آن، به سال 1966 كنگره اى بزرگ در استكهلم پايتخت سوئد برپا شد و 250 تن از پزشكان اروپا كه اعضاى مجمع اروپائى مطالعه در تسمم (مسموميت) داروها بودند در آن كنگره شركت كردند و به بررسى و تحقيق آثار نامطلوب و تسمم ناشى از داروها پرداختند يكى از داروها كه در آن مجمع مورد بحث قرار گرفت فناستين بود. طبق آمارهائى كه نشان داده شد، مسلم آمد كه ميان سالهاى 1963 و 1965 يعنى به مدت 2 سال در حدود بيست تن به علت عوارض كليوى، در سوئد درگذشته اند و سبب مرگ و هلاك آنان فناستين تشخيص داده شد. (مهنامه تندرست شماره 11، مورخ خرداد 1344، ترجمه از مطبوعات آلمان غربى.)

پس از آن در كتابهاى داروشناسى درباره زيان فناستين چنين نوشته شد: «طبق مدارك موجود، فناستين در نتيجه انحلال گلبول هاى سرخ خون، كم خونى اكلالى (آنمى هموليتيك) توليد كند و در بعضى موارد نيز آسيب هاى كليوى غير قابل جبران برجاى گذارد. در درمان هاى طولانى با فناستين احتمال بروز متهموگلوبين خونى (متهموگلوبينمى) و سولفهموگلوبين خونى (سولفهموگلوبينمى) موجود است. وقوع مرگ با مقادير زياد دارو به علت فتور و سستى (دپرسيون) مراكز تنفس است.» (فارماكولوژى بالينى، تأليف پرفسور استانلى آلستد، پرفسور گوردن مك آرتور و همكاران، ترجمه به زبان فارسى توسط دكتر يعقوب احدوث و همكاران چاپ 1347 صفحه 380 از ترجمه كتاب.)

داروی شیمیایی به چه قیمتی

نوشته هايى ديگر نيز درباره ضرر و زيان فناستين انتشار يافته است:

«پس از بررسى كلى در بيمارستان» » Princess Alexandrica«در استراليا گزارش  دادند كه در عرض يك سال 507 كليه را كه در نتيجه كالبدشكافى درآورده اند، از لحاظ بافت شناسى، مورد بررسى قرار داده اند. همان زمان پزشكان، از خويشان بيماران درگذشته، درباره مصرف داروهاى حاوى فناستين پرسيده و يادداشت كرده اند، در نتيجه اين بررسى يك بستگى و ارتباط آشكار، ميان مقدار مصرف داروهاى حاوى فناستين و شدت دگرگوني هاى بافت شناسى در پستانك (پاپى) كليه ها وجود داشته است.

پژوهشگران مختلف توانستند نشان دهند كه بافت مردگى پستانكى (نكروز Papillaire) در گرده آماس (پيلونفريت) مزمن غير انسدادى همراه با مصرف داروهاى حاوى فناستين، آشكارا، بيشتر ديده مى شود تا در گرده آماسهائى (پيلونفريت) كه فناستين مصرف نشده است.» (مجله خلاصه نوشته‏هاى پزشكى بنياد نيكوكارى نوريانى، مرداد 1353 مقاله به قلم دكتر هادى مرتضوى.)

اما، چنانكه ياد شد، در طول مدت 60 سال آزگار، هيچيك از پزشكان جهان به اين نكته مهم و حياتى پى نبرده بود كه فناستين سم كليه است و مصرف آن حتى تواند به مرگ بيماران بيانجامد. در آن دوران طولانى همه پزشكان، به علت بى خبرى از زيان فناستين، آن را معمولا به مقدارى بيشتر از حد مجاز نيز تجويز مى كردند. چنانكه در كتاب «پزشكى نامه» تأليف ميرزا على اكبر خان ناظم الاطبا كه به سال 1899 چاپ شده درباره فناستين چنين آمده است:

«فناستين از عوامل دافع الحراره قويه مى باشد و چون به مقدار 20 تا 70 سانتى گرم آن را بياشامند از 2 تا 3 درجه حرارت بدن را پائين مى آورد و چون به مقدار يك تا يك و نيم گرم در 24 ساعت استعمال كنند دافع الوجع (ضد درد) مى باشد. مصنف مى گويد فناستين از عوامل مسكن و دافع الوجع است و قويا موثر مى باشد و مخصوصا در مواردى از رماتيسم مفصلى كه ساليسيلات دو سود بى اثر بود مؤثر است و نيز در رماتيسم عضلانى اثرهاى خوب از آن مشاهده كرده ام و تا 4 گرم آن را در 24 ساعت در دفع رماتيسم عضلانى استعمال كرده و فوائد زياد برده ام.»

آرى ناظم الاطبا، به پيروى از استادان پزشكى فرانسه، فناستين را تا 4 گرم در 24 ساعت تجويز مى كرد و حال آنكه امروزه مقدار آن را بيش از يك گرم در 24 ساعت جايز نمى دانند. (J. P. Giroud et Coll. Pharmacologie- clinique. T. P. 8791 P. 0801 Expansion scientique Francaise)

به احتمال نزديك به يقين، چون مردم نود سال پيش، نسبت به افراد كنونى، بدن هايى سالم تر داشتند، لذا در برابر سموم يارايى و قدرت تحملى بيشتر از خود نشان مى دادند. به عبارت ديگر كبد و كليه آنان سموم را بهتر خنثى و دفع مى كرد ولى امروزه درجه تحمل سموم در بدن ها به علت ضعيف بودن كبدها و كليه ها پايين آمده و حد اكثر مقدار خوراك داروها هم بايد از آنچه 90 سال پيش بوده است كمتر باشد.

يكى از علل اين واقعه كه بايد در حقيقت آن را فاجعه ناميد، بى هيچ شك، افراط در مصرف داروهاست كه همه آنها به منزله سموم به شمار مى رود. براى اثبات مدعا به دايرة المعارف جهانى (Encyclopaedia Universalis) مراجعه شود، در مجلد 17 چاپ 1976 صفحه 418 تحت عنوان (ضرر و سميت داروها) چنين نوشته اند:

«طبق آمار و محاسبه 30 در 100 از بيماري هاى كبد و كليه كه عمل آنها تغيير دادن و دفع كردن داروهاست، به علت مصرف داروها پيدا شود.»

امروزه دانسته شده است فناستين چون ظاهرا زهرآگينى و سميتى ندارد به افراط مصرف شود و حال آنكه از سميت مقدار قوى آن نمى توان صرف نظر كرد و به اين سبب تلفات زياد از آن مشاهده شده است (Therapeutique Medicale par Jean Fabre et Coll. 8791 p. 422. Flammarion Medecine- Science) زيرا مصرف طولانى آن مخصوصا در شهرها و به ويژه در بانوان و در سنين متوسط عمر، باعث بروز يك نوع گرده آماس (نفريت) شود.

اين مطلب به سال 1953 كشف شد ولى مكانيسم پيدايش آماس كليه هنوز به درستى معلوم نگشته است. (همان كتاب صفحه 224) مصرف طولانى فناستين ممكن است يك نوع كمخونى در نتيجه انحلال گلبول هاى سرخ خون (آنمى هموليتيك) ايجاد كند. زيرا بعضى از متابوليت هاى آن باعث مى شود كه عمر گلبول هاى قرمز خون كم شود.

از آنچه ذكر شد مى توان به خوبى استنباط كرد كه از يك قرن پيش به اين طرف كه مردم ايران و جهان فناستين و ديگر داروها را به حد افراط مصرف كرده اند، بر تعداد بيماري هاى كليه افزوده شده است بى اينكه احدى عوارض كليوى را بفناستين يا آن داروها نسبت داده باشد. از اينجاست كه در كتاب ها و مجلات پزشكى عصر ما افزايش بيماري هاى كليه در همه كشورهاى جهان به چشم مى خورد. از جمله در مجله دانش پزشكى شماره 2 مورخ خرداد- تير 1348 در مقاله تحقيقاتى و تجربى تحت عنوان (اهميت بيماري هاى كليه و شيوع آن در ايران) به قلم دكتر بيژن نيك اختر استاد و متخصص بيماري هاى كليه چنين درجه شده است:

«بيماري هاى كليه در ايران فوق العاده شايع است و هر قدر وسايل تشخيص و آزمايشگاهى ما كامل تر مى شود، به وفور اين بيمارى در بين بيماران مراجعه كننده بيشتر پى مى بريم.»

و از كتاب كارخانه هاى بيمارسازى (Ces malades qu’on fabrique) تأليف پرفسور سورنيا (Jean Charles Sournia) چاپ 1977، صفحه 192 چنين مى خوانيم:

«كشور فرانسه در سال 1974 براى 4050 بيمار مبتلا به بى كفايتى مزمن كليه كه بوسيله همودياليز، در مراكز عمومى و خصوصى يا در خانه ها، مورد درمان قرار گرفته اند، مبلغ 551695000 فرانك فرانسه جديد خرج كرده است.»

با يك حساب ساده، به آسانى مى توان دريافت كه اگر براى 4050 تن بيمار مبلغ 551695000 فرانك خرج شود براى يك بيمار مبلغ 136220 فرانك به مصرف رسيده است. بى كوچك ترين شك با چنين مبلغ گزاف و باورنكردنى كه براى يك فرد مبتلا به نارسايى كليه خرج مى شود همه مبتلايان به اين بيمارى خطرناك، مخصوصا مستمندان، هرگز نخواهند توانست از چنين وسيله گرانبهاى همودياليز استفاده كنند و دولت فرانسه هم چنان بودجه اى گزاف ندارد كه همه گرفتاران به نارسايى كليه را با اين وسيله درمان كند و به ناگزير اين بينوايان بى درمان مانند و جان خود را از دست بدهند. از اين گذشته، اگر به فرض محال معجزه اى به وقوع پيوندد و همه مردم توانگر شوند و عموم مبتلايان به نارسايى كليه، در كشور فرانسه يا كشورهاى ديگر جهان، بوسيله همودياليز درمان شوند، درباره نارسايى كبدى چه خواهند كرد و اذين عضو اصيل پيكر را كه موظف به خنثى كردن سموم است چگونه خواهند توانست درمان كنند؟

از آنچه ياد شد، براى صاحب نظران و محققان كوچكترين شك باقى نماند كه موضوع دارو و عوارض سمى ناشى از آن، امروزه مسئله اى بسيار غامض و مشكل و در كليه محافل پزشكى جهان مطرح است و بايد براى آن راه چاره اى انديشيد و مشكل را به نحوى حل كرد. بيادآورى نياز است كه زهرآگينيها و مسموميتهاى مربوط به داروها اصولا بر دو نوع است: يكى مسموميت مطلق (Toxiciteabsolu) و آن هنگامى است كه كسى به خودكشى پردازد و مقدارى خيلى زياد مثلا چندين برابر مقدار مجاز (Dose Therapeutique) از آن دارو بخورد. در اين صورت در مورد سموم قوى و داروهاى شديد الاثر مسموميت حاد پيدا خواهد كرد و غالبا به مرگ او منجر خواهد شد. اين نوع مسموميت در بحث ما مطرح نيست. ديگرى مسموميت دارويى است كه آن را مسموميت نسبى (Toxiciterelative) گويند و امروزه در جهان پزشكى مورد بحث و نقد قرار دارد. زيرا، بى استثناء در عموم كسانى كه در مصرف داروها افراط مى كنند اعضاء خنثى كننده سموم، بويژه كبد و غدد فوق كليوى و اعضاء دفع كننده سموم، بخصوص كليه ها، كم كم خسته و فرسوده شود و قدرت مقاومت خود را در برابر سموم از دست بدهد و ميزان تحمل آنها پايين آيد و به عبارت ديگر نتواند داروها را تحمل كند.

كليه ها بويژه به دو دليل برابر مسموميت هاى دارويى از پا درآيد:

  1. نسبت به وزن كليه، خونى بيشتر در آن جريان دارد ازاين رو مقاديرى زيادتر داروى تجويز شده از راه خون به كليه ها وارد شود.
  2. در سطح وسيع آندوتليال كليه، كمپلكس هاى پادگن- پادتن تمركز يافته است.

مثال، اگر كليه هاى كسى نارسا باشد استعمال مقدارى خيلى كمتر از حد مجاز استرپتوميسين عوارض در گوش داخلى (Accidents cochleaires au vestibulaires) ايجاد كند. حتى: «تجويز نمك طعام كه ماده اى بى ضرر است، در موارد نارسايى قلب يا كليه ورم پديد آورد. بر همين قرار، تجويز، مقادير معمولى پتاسيم و منيزيم در نارسايى كليه موجب مسموميت شود.» (فارماكولوژى پزشكى گيتى چاپ 1345 صفحه 10.)

پاستور والرى رادو (Pasteur Vallery –Radot) در اين باره چنين گويد:

«اين نوع عدم تحمل كه آن را ازدياد واكنش  (Hyperegie)نامند، به آلرژى هيچ گونه ارتباط ندارد بلكه به مسموميت نسبى مربوط است. يعنى بيمار مقدار كمى از داروها را كه براى افراد عادى قابل تحمل است نتواند تحمل كند، مثلا مقدارى كم كلرپرومازين (Chlorpromazine) كه براى افراد معمولى قابل تحمل است، فشارخون شريانى را پايين آورد و مقدار بسيار اندك يد، بر ترشح آب دهان بيفزايد و 5 قطره آتروپين خشكى دهان و گشاد شدن مردمك چشم (mydriase) توليد كند و چند سانتى گرم آسپيرين يا كينين باعث وزوز گوش شود.

اگر چنين نشانها در بيماران پيدا شد ديگر نبايد به آنان دارو داد.» (Collection Medico- Chirurgicale revision annuelle. Maladies Allergiques par Pasteur vallery- Rabot et Col. 3691 p. 966)

هر قدر زمان مى گذرد، عدم تحمل مردم نسبت به داروها بيشتر مى شود و در نسل هاى آينده باز بيشتر خواهد شد و نتيجه اينكه در كليه جوامع بشرى، به مرور زمان، بر تعداد و تنوع بيماري هاى مزمن استحاله اى افزوده شود و نسل بشر بسوى نابودى و انقراض به پيش رود، مگر اينكه هرچه زودتر و از هم اكنون براى جلوگيرى از اين فاجعه جهانى فكرى اساسى و اقدامى بنيادى به عمل آيد. ولى متأسفانه به علتى كه بعدا ذكر خواهد شد، در اين تاريكى، روزنه روشنى به چشم نخورد و به نتيجه اى مثبت و قاطع نتوان اميدوار بود.

چنانكه، از سى سال پيش تاكنون، استادان بزرگ و محققان عاليقدر اروپا، در اين باره زنگ هاى خطر را به صدا درآورده اند، ولى گوشى شنوا وجود نداشته است. يكى از آنان ژان روستان (Jean Rostan) زيست شناس شهير فرانسه و عضو آكادمى پزشكى بوده است كه در كنگره بزرگى كه با عنوان «سرنوشت انسان متمدن در عصر حاضر»، به سال 1962، در پاريس، منعقد شد، به همه مردم جهان هشدار داد كه امروزه سه خطر بزرگ نسل بشر را به ورطه نيستى كشانده: راديو آكتيويته، اشعه ايكس و داروهايى كه مصرف عالمگير پيدا كرده و در همه كشورهاى جهان به حد افراط مصرف مى شود (Aromatherapie تاليف‏Dr .Jean Valnet چاپ 1973، صفحه 88).

از توضيح درباره راديو آكتيويته و اشعه ايكس كه در اينجا مورد بحث ما نيست صرف نظر و فقط پيرامون داروها توضيحاتى داده شود: تنها راه رهايى از گزند خطرات داروها و نجات عموم افراد بشر از ابتلا به عوارض آنها، آشنايى و شناسايى دقيق و صحيح پزشكان از اين عوارض است و بس. ولى افسوس و دريغ كه پزشكان از عوارض داروها اطلاعى بسيار اندك دارند و هر عارضه اى را كه در نتيجه مصرف داروها پيدا شود، معمولا به روند خود بيمارى منسوب دارند و بى پروا به حساب آن گذارند. پزشكان نبايد از اين بيان حقيقت ناراحت شوند و يا خداى ناكرده به خشم آيند، زيرا در اين امر هيچ گونه گناهى و تقصيرى ندارند. مگر به ياد نداريد كه شصت سال به درازا انجاميد تا بر استادان و محققان پزشكى كشف شد، فناستين سم كليه است و در سال 1974 نخستين بار دريافتند تجويز املاح بيسموت عارضه مغز آماس (آنسفاليت) توليد كند، در حالى كه املاح نامحلول بيسموت از اواسط قرن نوزدهم در بيماري هاى جهاز هاضمه مصرف داشته است. در طول مدت 60 سال كه فناستين در سراسر جهان به مقدار زياد به كار مى رفت آيا جز اين بود كه اگر بيمارى در اثر مصرف آن به التهاب ميزه راه دچار مى شد آن را هيچ گاه به فناستين نسبت نمى دادند؟ در اينجا ممكن است كسى زبان به اعتراض گشايد و بگويد: پس از كشف عوارض ناشى از داروها و درج آنها در كتاب ها و مجله هاى پزشكى، وظيفه پزشك است كه با مطالعه آنها، از عوارض مزبور آگاه شود و به هنگام تجويز داروها، پيدايش عوارض آنها را از پيش ببيند و احتياط هاى لازم را به عمل آورد. البته اين اعتراض به ظاهر منطقى و درست است ولى در واقع و به حقيقت چنين نيست زيرا در بيماري ها مخصوصا بيماري هاى مزمن استحاله اى كه كبد و كليه و ساير اندام هاى خنثى كننده و دافع سموم كم وبيش آسيب مى بيند، واكنش بدن برابر داروها كه عموما سمى است فرق مى كند. ازاين رو پيش بينى نوع عوارض داروها بسيار مشكل است و در بعضى موارد هم امكان پذير نيست و پزشك معالج عموما هر عارضه اى را كه در بيمار بروز كند، به حساب همان بيمارى گذارد نه در ستون عوارض داروها. مثلا مى دانيم كبد يك بيمار مبتلى به دولاب (ديابت) از كبد يك شخص سالم آسيب پذيرتر است. در يك سلسله افراد سالم و افراد مبتلا به دولاب، شواهد (تستها) كبدى انجام داده و ديده اند كه آزمايش سفالين و تيمول و فسفاتازهاى قليايى در مبتلايان به دولاب غير طبيعى تر است تا در اشخاص سالم. با توجه به اينكه اين عضو، كه آزمايشگاه مجهز و عظيم بدن در خنثى كردن هرگونه زهرها و سموم معدنى و غير معدنى و زهرآبه هاى ميكروبى است و بايد با تمام قوا و براى همه عمر حفظ و حراست شود آيا سزاوار است كه ما با دست خود به بيماران مبتلا به دولاب، با داشتن چنان كبد ناساز و مؤوف، سمى بخورانيم و بر دردهاى آنان دردى بيفزاييم؟ متأسفانه سولفونيلوره ها كه براى پائين آوردن قند خون در دولابي ها تجويز مى شود خود يكى از سموم كبدى است و در تمام آمارها و گزارش ها و از جمله نوشته هاى متخصصان بيمارى دولاب دانشكده پزشكى اسكاتلند، نارسايى كبد و يرقان صريحا جزء عوارض سولفونيلوره ها ياد شده است، ديگران نيز به همين مطلب اشاراتى دارند چنانكه رابرت ويليامز (Robert Williams) مى نويسد: «يرقانى كه بر اثر مصرف سولفونيلوره ها پيدا شود بعلت التهاب مجارى صفراوى داخل كبدى است كه به انسداد مجارى منجر شود و نيز ممكن است به علت آسيب ياخته هاى كبدى باشد.» (Traite d’Endocrinologie par Robert Williams 8691 p. 477)

البته بسيارى از پزشكان بروز يرقان را در ديابتى ها بi علت تأثير سمى سولفونيلوره ها در آنان مى دانند ولى حتى كمتر پزشك حاذقى است كه پيدايش آسيدوز لاكتيك را در آنان به حساب بيگوانيدها بگذارد و هنوز بسيارى از محققان، بيمارانى را كه از آسيدوز لاكتيك مى ميرند، به حساب سكته مغزى و ديگر اختلالات عصبى مى گذارند، زيرا تشخيص آسيدوز لاكتيك چه در بالين بيمار و چه در بيمارستان، بسيار دشوار است. آگاهى به اين گونه عوارض تواند به اين مسأله كمك رساند كه آيا بيگوانيدها سود بيشتر دارد يا زيان؟ پزشكان و مسئولان امور بهداشت بايد مسأله تجويز داروها را از لحاظ سودمند بودن و درعين حال از بابت عوارضى كه ايجاد كند و بطور كلى از نظر سود و زيان مورد بررسى و داورى قرار دهند (Annals of Internal Medecine Vol .38 ,865 ,5791).

داروی شیمیایی

در خاتمه اين مقال براى اينكه از عوارض جانبى و خطرات و تلفات ناشى از داروها نمودارى در دست باشد، يكى از معتبرترين و موثوق ترين سندها در اين زمينه نقل شود و آن مقاله اى است كه اچ. فريبل (H .Friebel) سرپرست امور دارو در سازمان بهداشت جهانى با عنوان: Drug Safety in Theory and Practice(در شماره دوم مجله‏Who Chronicle) از انتشارات سازمان بهداشت جهانى، درج كرده است. بايد دانست كه آنچه او درباره دارو مى نويسد مورد قبول كارشناسان جهانى است. در قسمتى از مقاله مزبور چنين آمده است:

«كلوف (L .E .Cluff استاد دانشكده پزشكى دانشگاه فلوريدا) در كنگره پزشكى كه به سال 1969 در واشنگتن تشكيل شد، اعلام  خطر كرد و گفت بزرگترين نقطه ضعف طبابت پزشك آمريكايى بى اطلاعى او از خواص داروهاى جديد و تجويز سرسرى اين داروهاست. آمارى كه در بهترين بيمارستان هاى آمريكا جمع آورى و براساس تعيين مرگ 6199 بيمار تنظيم گرديده است، نشان دهد كه 223 مرگ فقط به علت بروز آثار سوء داروهاى تجويز شده بوده است و نسبت مرگ و مير از دارو به مجموع تلفات 6/3 درصد باشد، درحالى كه تمام داروهايى كه سبب مرگ اين بيماران بوده است، از داروهاى متداول و معمولى به شمار آيد و جزو داروهاى خطرناك محسوب نشود. تحقيقات بعدى در بيمارستان هاى ديگر ثابت كرده است كه نسبت مرگ ومير از داروها خيلى بيش از 6/3 درصد است. يك بررسى در كشور كانادا نشان داد كه از مجموع 67 مرگ بيماران يك چهارم آن به علت عوارض سوء داروها بوده است. اين بررسي ها در بهترين بيمارستان هاى جهان نظير بيمارستان جان هاپكينز (John Hopkins) كه معمولا پزشكان آن، بخوبى، به مسئوليت داروشناسى خود متوجه هستند به عمل آمده و بطور يقين مرگ ومير اين قبيل بيماران در ساير بيمارستانها، كه معمولا پزشك احساس مسئوليتى كمتر دارد، به مراتب بيشتر است.»

در قسمت ديگرى از مقاله مزبور چنين آمده است:

«آقاى ويد (Wade) در سال 1970 خلاصه بررسيهاى تحقيقى خود را درباره آثار سوء بعضى از داروها در انگلستان منتشر كرد. بررسى مزبور براساس گزارشهاى رسيده به اداره كل امور دارو در وزارت بهدارى انگلستان به شرح زير بوده است: از هر ده مورد تأثير سوء داروها بطور متوسط يك مورد به مرگ بيمار انجاميده است. اين آمار مرگ و مير از كشور انگلستان يعنى كشورى است كه يكى از بهترين سازمان هاى بهداشتى جهان را داراست و بر اين منوال بايد قبول كرد كه حوادث سوء ناشى از مصرف داروها را هم بايد از زمره خطرات زندگى روزانه به حساب آورد.»

در گزارشى ديگر كه توسط اسميت (Smith J. W. Seidl L. G. et Cluff L. E. Studies on the epidemiology of adverse drug reactions, Ann. intern Med. 56, 926, 6691) و همكارانش به عمل آمده معلوم شده است كه در مدت يك سال مطالعه و بررسى در 900 بيمار بسترى در بيمارستان، در حدود 97 تن به آثار نامطلوب داروها مبتلى شده اند كه 8/ 10 درصد است و نيز در گزارشى ديگر كه بوسيله ويد تهيه شده چنين آمده است:

«علت اصلى بسترى شدن 3 درصد از كل بيمارانى كه در بيمارستان هاى ايالات متحده بسترى مى شوند، آثار سوء يك دارو است، و پس از بسترى شدن بين 18% تا 30% از كل بسترى شدگان بعلت مصرف داروها واكنش نامطلوب پيدا كنند و بر اثر آن  مدت بسترى شدنشان در بيمارستان دو برابر شود.»

بالاخره، براى اثبات خطرات بيشمار داروهاى كنونى، آخرين سند از يكى از معتبرترين و مستندترين كتابهاى پزشكى سنتى نقل شود. بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه ايالات متحده آمريكا از لحاظ سازمان هاى آمارگيرى و دقت در احصا، بر ساير كشورها برترى دارد و از همين جاست كه محققان پزشكى اروپا در مقالات يا مؤلفات خود آمارهاى مربوط به بيماري ها را اكثرا از منابع و مآخذ آمريكايى اقتباس كنند. يكى از مشهورترين كتاب هاى پزشكى آمريكا كتاب Harrison’s Principles of Internal Medicine است كه نخستين چاپ آن در سال 1950 و هفتمين چاپ آن در سال 1974 توسط 179 تن از استادان پزشكى و رؤساى بخش هاى بيمارستان هاى آمريكا در دو مجلد و ترجمه فرانسوى هفتمين چاپ آن توسط 18 تن پرفسور و رئيس بخش بيمارستان هاى پاريس در دو مجلد به سال 1975 چاپ شده است. همين عمل ترجمه توسط عده اى از دانشمندان مبرز فرانسه حاكى از ارزش و اعتبار علمى كتاب مزبور است. در صفحه 387 مجلد اول همين كتاب مقاله اى تحت عنوان: Reactions medicamenteuses par L. E. Cluff et J. R. Caldwell

Leighton E. Cluff, Professor of Medicine, University of Florida School of Medicine, Gainesville, Florida. Jacques R. Caldwell, Assistant Professor of Medicine. Division of Infections Diseases. University of Florida, Gainesville.

به چشم مى خورد كه قسمتى از آن در زير نقل مى شود:

«سالى تقريبا يك ميليون تن در ايالات متحده آمريكا، به علت بيماري هايى كه در اثر مصرف داروهاى تجويز شده از طرف پزشكان (يا خريدارى شده بدون نسخه پزشك) بروز كند، در بيمارستان ها، بسترى شوند. اين افراد در طول مدت بسترى شدن نيز غالبا برابر داروهايى كه به آنان داده شود واكنش نامطلوب نشان دهند و به اين ترتيب خطر داروها اهميتى بيشتر پيدا كند و بطور خلاصه بتوان گفت كه بيماري هاى ناشى از داروها، از لحاظ سلامت عمومى، مسئله اى بسيار مهم به وجود آورده است.

براى هر بيمار در طول مدت بسترى شدن در بيمارستان، به طور متوسط ده داروى مختلف تجويز شود. حتى ممكن است به 60 دارو نيز برسد. هر قدر بيمارى شديدتر باشد تعدادى بيشتر دارو به بيمار بخورانند، و چنانكه بتوان انتظار داشت، بهمان نسبت هم خطر داروها بيشتر خواهد بود. اگر براى بيمار بسترى در بيمارستان بيش از شش دارو مصرف نشود، احتمال واكنش نامطلوب در حدود 5% است و اگر تعداد بيش از 16 باشد، اين احتمال به 40% برسد و به حدس نزديك به يقين در مواردى كه تعداد داروهاى مصرف شده زياد باشد، ازدياد واكنش هاى نامطلوب بعلت اثرات متقابل با يكديگر خواهد بود. بررسي هاى دقيق نشان داده است كه 20% از بيماران سرپايى  نسبت به داروها واكنش نامطلوب نشان مى دهند. مرگ ومير بيمارانى كه به علت داروهاى مصرفى جان خود را از دست مى دهند، نسبت به تعداد بيماران بسترى در بيمارستان، ميان 2 تا 12 درصد است. به اين ترتيب، بيماري هاى ناشى از داروها را بايد به عنوان يك مسأله، آن هم مساله اى خردكننده (Probleme ecrasant) به شمار آورد.»

با توجه به آنچه ذكر شد چنين نتيجه گرفته شود كه به هر سال تقريبا يك ميليون تن به علت ابتلا به عوارض ناشى از داروها، در بيمارستان هاى نيويورك بسترى شوند و از اين گروه عظيم بهر سال حداقل 20000 و حداكثر 120000 تن جان خود را مفت و به رايگان از دست بدهند. استادان فارماكولوژى فرانسه تعداد تلفات بيماران بسترى در بيمارستان هاى امريكا را كه به علت ابتلا به عوارض ناشى از داروها مى ميرند، سالانه حد اكثر تا 140000 نفر نيز ذكر كرده اند. (در كتاب خطرات و بيماريهايى كه در اثر مصرف داروها به وجود مى‏آيد)

اكنون بى اختيار و ناگزير اين پرسش تكان دهنده بر زبان مى آيد:

مسئول اين كشتار عظيم سالانه كيست؟؟؟ و به اين جنايت در كدامين محكمه و در پيشگاه كدامين قاضى، بايد رسيدگى شود؟؟؟ و مورد داورى قرار گيرد؟؟؟ و حكم صادر شده چگونه بايد به اجراء درآيد؟؟؟ و مأمور اجرا كيست؟؟؟ (مصطفوى كاشانى، سيد جلال، دارو، مسئله پزشكى قرن، 1جلد، مؤسسه كيهان – تهران، چاپ: اول، 1367 ه.ش)

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *